فهرست مطالب
در گفتگو دوم از کتاب سفرهای مارکوپولو اثر روستیکلو دا پیزا، همراه مارکوپولو و مشاهداتش در مسیر جاده ابریشم بودیم و سرانجام به خانبالیق رسیدیم. امروز به پایتخت امپراتوری مغول و دربار قوبلای خان وارد میشویم و این سفر به ما امکان میدهد تا بیشتر با زندگی و تجربیات مارکوپولو در امپراتوری سرزمینهای شرقی آشنا شویم.
User
دیدار با قوبلای خان، سفر به قلب امپراتوری
خانبالیق، پایتخت امپراتوری مغول، شهری بزرگ و باشکوه بود. شهری به شکل مستطیل که توسط یک دیوار بزرگ احاطه شده بود. در داخل شهر، خیابانها عریض و منظم بودند و خانههای شیروانی که از چوب یا آجر ساخته شده بودند. در خانبالیق، بازارهای بزرگی وجود داشت که در آنها، انواع کالاها نظیر انواع پارچه، ادویه، جواهرات و کالاهای دیگر از سراسر جهان به فروش میرسید.
مارکوپولو در مورد قوبلای خان بسیار شنیده بود. او میدانست که دیدار با قوبلای خان فرصتی است تا چیزهای زیادی در مورد امپراتوری مغول و فرهنگ شرق یاد بگیرد. مارکو در کتاب، لحظه دیدار با قوبلای خان را یکی از مهمترین لحظات زندگی خود نام میبرد.
مارکوپولو به خوش صحبتی و ذکاوت مشهور بود و قوبلای خان به شدت از همصحبتی و تبادل اطلاعات با او لذت میبرد. در آن زمان، مارکو با وجود سن جوانی که داشت، به قوبلای خان بسیار نزدیک شد و تا اندازهای مورد حمایت بود که تمامی آیین و رسوم مغول را به دقت توصیف میکند. مارکوپولو پادشاه را به عنوان یک حاکم بسیار قوی، منصف، و البته سختگیر معرفی میکند و در مورد قوبلای خان نوشته است که او با مردم عادی بسیار مهربان و بخشنده بود. حتی گاهی مالیات را از آنها معاف میکرد، خصوصاً اگر کسی در سال متضرر شده بود، به مدت سه سال متوالی از پرداخت مالیات معاف میشد تا فرصت رشد پیدا کند. او همچنین قمار را در کل امپراتوری ممنوع کرد تا کنترلی بر عدالت و کشتارها داشته باشد.
از آن پس پدر و عموی مارکو همچنان در تجارت فعالیت میکردند، اما مارکوپولو به عنوان مشاور و نماینده پادشاه مشغول به کار بود. او با تلاش مداوم، موفق به یادگیری زبانهای مغولی، ترکی، عربی، و فارسی شد و حتی به عضویت در شورای امپراتوری دست یافت. به این ترتیب در طی ۱۷ سال اقامت خود در چین، مارکوپولو به عنوان سفیر و نماینده قوبلای خان در سفرهای مکرری شرکت داشت و از نقاط مختلف این کشور بازدید کرد. او به عنوان مشاور و فرستاده مورد اعتماد قوبلای خان، تبدیل به یکی از شخصیتهای برجسته در امپراتوری مغول شد و در امور اداری و فرهنگی متعددی خدمت نمود به اندازهای که اطرافیان پادشاه به او حسادت میورزیدند اما علاقه و توجه قوبلای خان به او روز به روز بیشتر میشد حتی مدتی مارکو حاکم یکی از ایالتهای امپراتوری نیز بود.
به نظر شما چه خصوصیاتی در مارکوپولو وجود داشت که او را شخصیتی قدرتمند و مورد پذیرش در نظر قوبلای خان میکرد؟
ChatGPT
رمز برندهای که ممکن است در موفقیت او نقش داشته باشد شامل موارد زیر است:
- داستانهای جذاب: مارکوپولو داستانهای جذاب و هیجانانگیزی از سفرهای خود به سرزمینهای دور و ناشناخته تعریف میکرد. این داستانها جلب توجه و علاقه مردم را هم از باب اطلاعات و هم سرگرمی جلب میکردند.
- ارتباطات قوی: مارکوپولو در سفرهای خود ارتباطات مهمی با مردم و مقامات محلی برقرار کرد. این ارتباطات به وی امکان دستیابی به منابع و اطلاعات مهم را داد.
- اطلاعات ارزشمند: مارکوپولو اطلاعات جامع و ارزشمندی از سرزمینهای دور از نظر جغرافیایی، فرهنگی و اقتصادی به قوبلای خان ارائه داد. این اطلاعات میتوانستند به حکومت و اقتصاد او کمک کنند.
- مشارکت در امور کشوری: مارکوپولو در خدمت قوبلای خان و دولت ایلخانی به عنوان مشاور و دیپلماتی فعالیت میکرد. این مشارکت در امور کشوری به وی امکان نفوذ و تأثیرگذاری بیشتر در حکومت میداد.
- شجاعت و اصالت: شجاعت و اصالت مارکوپولو نیز نقش مهمی در جلب توجه و احترام قوبلای خان داشت.
این عوامل ممکن است ترکیبی از دلایلی باشند که مارکوپولو به موفقیت و توجه قوبلای خان دست یافت و نشان میدهند که ایجاد ارتباطات موثر، ارائه اطلاعات ارزشمند و داستانسرایی مهارتهای کلیدی در جلب توجه و موفقیت در دورانهای تاریخی میباشد.
User
به نظر شما چه عواملی میتواند به افزایش اعتبار شخص کمک کند؟
ChatGPT
در اینجا چند نکته برای کسب اعتبار آورده شده است:
- به دیگران احترام بگذارید: این شامل احترام به تفاوتهای فردی، گوش دادن فعال و ارائه بازخورد مثبت است.
- به عهد خود پایبند باشید: این شامل انجام آنچه قول دادهاید، حتی زمانی که دشوار است.
- مسئولیتپذیر باشید: برای اعمال خود پاسخگو باشید و برای اشتباهات خود عذرخواهی کنید.
- به دیگران کمک کنید: وقت و تلاش خود را برای کمک به دیگران صرف کنید.
- معتقدات خود را با عمل خود نشان دهید: آنچه را که میگویید انجام دهید و به ارزشهای خود پایبند باشید.
با پیروی از این نکات، میتوانید اعتبار خود را افزایش دهید و زندگی خود را به شکل مثبتی تغییر دهید.
User
مشاهدات عجیب در سفرهای ماموریتی مارکوپولو
مارکوپولو در مسافرتهای خود به خدمت پادشاه، ماموریتهای مختلفی داشت و یکی از این ماموریتها، سفر به جنوب آسیا بود. او مامور شد که از سرزمینهای اطراف اطلاعات و گزارش تهیه کند.
به پلی، که آغازگر فتح چین توسط مغول بود رسید. این پل، که امروزه به نام پل مارکوپولو شناخته میشود، به عنوان یکی از نمادهای تاریخی و میراثی مهم شناخته میشود. مارکو در طول سفر خود به سمت تبت، منطقهای که مردمان و ادیان مختلفی را در خود جای داده بود رفت. در تبت، او با رسم و رسومهای متفاوت دیگری آشنا شد و توصیفاتی از زندگی و فرهنگ مردمان تبت در سفرنامه خود ارائه داد. این توصیفات اطلاعات مهمی را به تاریخنگاری فرهنگ و زندگی مردمان تبت اضافه کرد و به تنوع فرهنگی در مناطقی که مارکوپولو به آنها سفر کرده بود اشاره کرد.
به عنوان مثال توصیفات مارکوپولو از مراسم عزاداری و تدفین در فوچانو چین نشاندهنده رسوم جالب و خاصی از تاریخ و فرهنگ مردمان محلی در آن منطقه است. او میگوید که در این شهر، اگر کسی از دنیا میرفت، یک خانه چوبی برایش ساخته میشد و سپس جسد او را همراه با غذا و شراب درون خانه چوبی ابدی قرار میدادند و خانه را به همراه جسد و لوازمی که آن شخص در زندگی خود دوست داشت آتش میزدند. در این مراسم باور بر این بود که دود این آتشسوزی به او در دنیای دیگر منتقل میشود و روح او در دنیای دیگر آرامش و رفاه خواهد داشت. این توصیفات از رسوم و آیینهای مردم فوچانو نشاندهنده تعهد و ارتباط معنوی بسیار قویی است که این مردم با مفهوم مرگ و زندگی پس از مرگ داشتند.
قوبلای خان بارها با بازگشت پلوها به شدت مخالفت کرده بود و در این میان خانواده پلوها به دلیل بیماری و سن بالای پادشاه نگرانی داشتند که امکان هرج و مرج و تغییر در سیاستهای حکومت پس از مرگ قوبلای خان به وجود آید. امکان داشت آنها بسیار در خطر باشند و این نگرانیها باعث شده بود که پلوها به بازگشت به ونیز فکر کنند. در آن زمان ارغون خان در ایران حکومت میکرد. همسر او وصیت داشت که بعد از مرگ از خاندان مغول همسر خود را از نژاد مغول انتخاب کند. پس نامهای به پایتخت فرستاد و قوبلای خان تصمیم گرفت عروسی را به سمت ایران راهی کند و چون مارکوپولو از مسیر آگاه بود ماموریت یافت که آن بانو را همراهی کند، این فرصت طلایی برای پلوها بود پس تمام دارایی را تبدیل به طلا و جواهرات کردند و با ۱۴ کشتی به سمت ایران راهی شدند.
آنها در میانه مسیر به سوماترا رسیدند. جزیرهای که قبیله آن تحت عنوان آدمخوارها شناخته میشدند. وی در کتاب خود توصیف میکند که مردم این جزیره به رسوم و عادات عجیبی پایبند بودند و از گوشت انسانها غذا میخوردند یا حتی گوشت مجرم و فرد محکوم به اعدام را نیز میخورند حتی اینکار را شفا را میدانستند. عجیبتر از آن حتی برای ادای احترام به مردگان خود گوشت آنها را میخوردند. مارکوپولو میگوید که او، خود شاهد حمله مردم این جزیره به یک کشتی بوده است و مردم این جزیره، سرنشینان کشتی را کشتند و آنها را خوردند. اما با وجود رسوم عجیب این مردم، پلوها توانستند در آنجا هم تجارت کنند. سپس، ادامه مسیر آنها به سریلانکا و هند منجر شد.
در مسیر او به آیین بودا نیز برخورد و از این مذهب بسیار میگوید. بر اساس شرح مارکوپولو، بودا به چشم او یکی از بزرگترین معلمان و رهنمودهای تاریخی به حساب میآمد و او به عنوان یک مسیحی، آموزههای بودا را به عنوان یک دستاورد بزرگ از تجربیات خود در سفرهایش تصویر میکرد.
در سخنان بودا آموزهای مهم بود: “هر جایی بروید، به قلب خود رجوع کنید و از آموزههایی که در زندگی آموختهاید تماماً بهرهبرداری کنید.” این جمله به او یادآوری میکرد که هر کجا باشد، مهمترین راهنما و معلم اندیشهها و اعمال او قلب خودش است. این آموزه تأکید به اهمیت واقعیت و عملی کردن آموختهها است. او تأکید میکرد که آگاهی تنها کافی نیست؛ بلکه باید از تجربیات زندگی به نفع خود و دیگران بهرهبرداری کرد.
سرانجام، پس از سفری طولانی و پر از عجایب، مارکوپولو و همراهانش به سواحل بندر هرمز پیوستند. در این لحظات شادی و فرح، خبری عجیب و ناراحتکننده به گوشان رسید که در واقع شاه ایران جان خود را از دست داده بود و برادر او به تخت نشسته بود. این حادثه سایهای از غم را بر روی شادی آنها افکند. بانویی که سفری طولانی و دشوار را پشت سر گذاشته بود، در این شرایط بحرانی با تصمیمی شجاعانه و انسانی روبرو شد. او به رغم اینکه میتوانست با شاه جدید ازدواج کند، اما از احترام به روح پادشاه پیشین، تصمیم به ازدواج با فرزند شاه مرحوم گرفت. در این داستان، عشق، احترام، و قدرشناسی در برابر مرگ شاه پیشین و ادای احترام به وراثت او از جمله موضوعات مهمی بودند که در طول سفر مارکوپولو به چشم میخوردند. این داستان به عنوان نمادی از انسانیت و ارزشهای انسانی عمیق و تأثیرگذار در میان تمامی مردم آن زمان باقی ماند.
User
بازگشت به زادگاه مادری، مسیر بازگشت مارکوپولو به ایتالیا
حال ماموریت پلوها تمام شده بود و بهجای برگشت به پایتخت، یعنی خانبالیق تصمیم گرفتند به سمت ونیز راهی شوند. چون لوح زرین پادشاه را نیز به همراه داشتند، مشکلی در مسیر حرکت آنها نبود. در نهایت، در سال ۱۲۹۵ بعد از ۲۴ سال سفر، مارکوپولو و همراهانش به ونیز بازگشتند. همچنین در آن زمان، خبر درگذشت قوبلای خان، امپراتور مغول به گوش میرسید. طبق این خبر قوبلای خان در سن ۷۹ سالگی در سال ۱۲۹۴ میلادی درگذشت. این واقعه به عنوان یک پایان نمادین در تاریخ امپراتوری مغول و سفر پلوها به شرق شد. پس از مرگ قوبلای خان، سلسله یوآن که تحت حکومت او قدرتمند بود، دچار ضعف شد. این مرگ به دنباله رویدادهایی منجر شد که در نهایت در سال ۱۳۶۸ میلادی با سرنگونی سلسله یوآن و ظهور سلسله مینگ، به اتمام رسید.
سپاس که تا به اینجای داستان همراه ما بودید. در گفتگوی آینده به زندگانی مارکوپولو بعد از بازگشت به ونیز و سرنوشت او میپردازیم. مشتاق همراهی شما در گفتگو پایانی این کتاب هستیم.