پادشاهی هوشنگ ، نمادی از دادگری، خرد و مهربانی است. او با حکمت و دلیرانهاش، توانست نقش مهمی در تاریخ شاهنامه فردوسی ایفا کند. داستان پادشاهی هوشنگ دومین داستان شاهنامه فردوسی است که تقدیم شما عزیزان میکنم.
* تصاویر این داستان با هوش مصنوعی ChatGPT ساخته شده است.
هوشنگ، شاه دادگر
پس از مرگ کیومرث، هوشنگ، فرزند سیامک، بر تخت شاهی نشست. هوشنگ شاهی نیکو و عادل بود و با حکمت و شجاعت خود، گیتی را به رفاه و آرامش رساند. دوران پادشاهی او، دوران شکوفایی و رشد بود و مردم در سایه عدالت او به سعادت رسیدند.
مار سیاه در کوه
روزی هوشنگ بهسوی کوه در حرکت بود. از دور، ماری سیاه و هولناک بهسوی او میآمد. شاه دلیر و شجاع، سنگی از زمین برداشت و با قدرت بهسوی مار پرتاب کرد تا از گزند او در امان بماند.
کشف آتش
سنگ هوشنگ به سنگ دیگری برخورد کرد و از برخورد آن دو سنگ، آتشی فروزان پدیدار گشت. شعلههای آتش در برابر چشمان شاه زبانه کشیدند. هوشنگ با شگفتی و شادی به این پدیده نگریست و دانست که آتش، موهبتی الهی است.
جشن سده
هوشنگ، آتش این فروغ ایزدی را نشانهای از حکمت و قدرت پروردگار دانست. او فرمان داد تا جشن بزرگی برپا شود و مردم به شکرانه این کشف بزرگ، به شادی و سرور بپردازند. این جشن را “سده” نام نهادند و هر سال به یادگار آن، مردم به جشن و پایکوبی پرداختند.
آتش، هدیه ایزدی
هوشنگ آتش را بهعنوان هدیهای از سوی ایزد دانست و آن را مورد احترام قرار داد. مردم به یکتایی خداوند و نعمتهای او پی بردند و آتش را نشانهای از فروغ ایزدی و دانش و خرد دانستند. از آن پس، آتش در زندگی مردم جایگاهی ویژه یافت و بهعنوان نشانهای از روشنایی و گرما، مورد تقدیر و ستایش قرار گرفت.
این داستان، حکایتی است از هوشنگ، شاه دادگر و خردمند که با کشف آتش، فروغ ایزدی را به مردم شناساند و جشنی بزرگ را به یادگار نهاد.