فهرست مطالب
با به تخت نشستن فریدون و نابودی ضحاک، جهان پر از نور و عدالت شد. در این دوران، فریدون پادشاهی کرد و با فرزندانش به دنبال گسترش داد و دهش بود. داستان ازدواج پسران فریدون روایت میکند که چگونه فریدون سه پسر خود را به جستجوی دخترانی شایسته برای ازدواج فرستاد و ماجراهایی که در این راه به وقوع پیوست.
جستجوی همسران شایسته
وقتی فریدون پنجاه ساله شد، سه پسر داشت که دوتا از شهرناز و یکی از ارنواز بود. فریدون یکی از بزرگان دربار به نام جندل را فراخواند و به او مأموریت داد تا دخترانی شایسته از نژاد شاهان برای فرزندانش بیابد. جندل به دنبال دخترانی با ویژگیهایی که فریدون خواسته بود، به پادشاه یمن رسید و از دختران او خواستگاری کرد.
مشورت پادشاه یمن
پادشاه یمن که از رازهای خود آگاه بود، ناراحت شد و با مشاورانش به مشورت پرداخت. مشاوران گفتند که باید شرایطی بگذارد که فریدون نتواند آنها را برآورد. پادشاه یمن به جندل گفت که اگر فریدون میخواهد دختران او را بگیرد، باید ابتدا سه پسر او را ببیند.
آزمایش هوش و تدبیر
جندل به فریدون بازگشت و ماجرا را گفت. فریدون پسران خود را فراخواند و آنها را برای دیدار با پادشاه یمن آماده کرد. او به آنها توصیه کرد که در برابر آزمونهای پادشاه یمن هوشمندانه عمل کنند. پادشاه یمن دختران خود را در بزم معرفی کرد و از پسران فریدون پرسید که کدام دختر بزرگتر و کدام کوچکتر است. پسران فریدون پاسخ دادند و پادشاه یمن از هوش آنها تعجب کرد.
حیله جادویی پادشاه یمن
پادشاه یمن پس از پذیرش پسران فریدون، جشنی گرفت و دخترانش را به آنها سپرد. اما بعد به فکر حیلهای افتاد، جادویی کرد که سرما و باد گزندهای بوجود آورد تا آنها را بکشد. پسران فریدون به خاطر فر ایزدی و عقل و مردانگی که داشتند، جادو و سرما در آنها اثر نکرد.
ازدواج و بازگشت به ایران
وقتی خورشید سر زد، پادشاه یمن نزدشان آمد و آنها را زنده یافت. او فهمید که جادو و افسون به کار نمیآید. پس در گنجها گشود و دخترانش را به پسران فریدون سپرد آنها را به سمت ایران فرستاد. با خود گفت: “از فریدون بدی ندیدم، بدی از خودم بود که هر سه فرزندم دختر شدند و پسر ندارم.”