کتاب دنیای سوفی – گفتگو دوم

کتاب دنیای سوفی – گفتگو دوم

در گفتگوی اول درباره کتاب دنیای سوفی اثر یوستین گردر، به دنبال آشنایی با فلسفه بودیم و با طرح سوالاتی به بررسی تاثیرگذاری آن در زندگی انسان‌ها پرداختیم. ابتدا به دلیل لزوم آشنایی با فلسفه پرداخته و چگونگی نگاه فیلسوفان به زندگی را بررسی کردیم. سپس به دنبال راهکارهایی برای باز بدست آوردن حس کنجکاوی و تفکر عمیق در دنیای پرمشغله امروزی بودیم. در ادامه، به دلیل پیدایش فلسفه به دنبال پاسخ به پرسش‌های کلان و اساسی بشر رفتیم و در نهایت به بررسی این موضوع پرداختیم که چرا با وجود پیشرفت‌های تکنولوژی، انسان مدرن همچنان به پرسش‌های کهن فلسفی می‌پردازد و جوابی برای آنها پیدا نکرده است. همچنین به بررسی نقدهای فیلسوفان طبیعی به خدایان اساطیری پرداختیم و سپس مطرح کردیم که برای داشتن بهترین درک از جهان اطرافمان، ترکیب هوش حسی و منطق لازم است و باید به هر دوی آنها تکیه کنیم. در ادامه گفتگو در بخش دوم با ما همراه باشید تا به موارد دیگری از این کتاب بپردازیم.

User

سقراط تجسم عینی فلسفه

تاریخ فلسفه با سقراط (۴۷۰-۳۹۹ پیش از میلاد) آغاز می‌شود و او را به عنوان نقطه آغازین این مسیر می‌شناسند. به همین دلیل فیلسوفان طبیعی به فیلسوفان پیش‌سقراطی نیز شناخته می‌شوند. سقراط با وجود محافظه‌کاری و عدم به جا گذاشتن متنی از خود، یکی از شخصیت‌های بسیار تاثیرگذار در تاریخ فلسفه اروپا است. تمام اطلاعاتی که تاکنون از سقراط در دست داریم، از طریق نوشته‌های شاگرد او، یعنی افلاطون، به ما رسیده است.

سیسرو، یک فیلسوف رومی، توصیف زیبایی از سقراط ارائه داده است. به عقیده او، سقراط به عنوان یک الهه از آسمان، فلسفه را به زمین فراخوانده و آن را در شهرها مستقر ساخت و به خانه‌های مردم برده و آنها را مجبور به تحقیق درباره زندگی، اخلاقیات و مفاهیم خوب و بد کرده است.

سقراط معتقد بود که فیلسوفان نسبت به محدودیت دانش آگاه هستند اما با ادامه جستجوی حقیقت، دانش خود را توسعه می‌دهند. سقراط می‌گفت: «من تنها یک چیز را می‌دانم و آن این است که هیچ چیزی نمی‌دانم.» به همین دلیل، فیلسوفان توانمندی فهم آن را دارند که هنوز مسائلی وجود دارد که نسبت به آنها بی‌اطلاع هستند و این دیدگاه آنها را به حرکت ترغیب می‌کند.

سقراط خود را یک «فیلسوف» می‌شناخت؛ یعنی کسی که به دنبال حکمت و دانش است. او از روش‌های سنتی آموزش و سخنرانی فاصله گرفت و به‌جای آن، از سوال و بحث به عنوان ابزار اصلی انتقال افکارش استفاده می‌کرد. او اکثر زمان خود را در گفتگو با مردم در خیابان‌ها و بازارهای آتن سپری می‌کرد. روش مکالمه او با پرسش‌های غم‌انگیز و گیج‌کننده آغاز می‌شد تا حریف را به اعتراف به نقص‌ها و اشتباهات نظریه‌اش ترغیب کند و تا سپس به اصلاح آنها بپردازد. این روش اغلب به عنوان «مامایی معنوی» شناخته می‌شود. به اعتقاد سقراط دانش و حقیقت از داخل فرد برون می‌آید و نیازی به آموزش از سوی دیگران ندارد. او با اعتماد به عقل ذاتی انسان، افراد را به جستجوی حقیقت و درک فلسفه تشویق می‌کرد.

بعد از گذشت یک دوره کوتاه، سقراط به اتهام عدم اعتقاد به خدایان آتن و «فساد جوانان» مورد محاکمه قرار گرفت و در نهایت به اعدام محکوم شد. اگرچه امکان زنده ماندن برای او وجود داشت اگر از خواسته‌های مقامات آتن پیروی می‌کرد، اما او این امکان را رد کرد و به‌جای آن، با افتخار مرگ را پذیرفت.

در زمان حاضر، بسیاری از دانشمندان معتقدند که سقراط باید به عنوان یکی از ارکان فلسفه شناخته شود و او را فقط یک فیلسوف نمی‌دانند. او نه تنها فلسفه را به عنوان یک ابزار برای افزایش دانش در نظر نمی‌گرفت، بلکه آن را به عنوان یک «مکالمه» درک می‌کرد. سقراط باور داشت که افراد در مکالمات می‌توانند نظرات و تناقض‌ها را بیان کنند و از طریق آن به حقیقت نزدیکتر شوند. سقراط معتقد بود که توانایی تمییز درست از غلط در عقل انسان جاری است و هر کسی که خوبی را درک کند، خوب هم عمل خواهد کرد. او معتقد بود که انسان با انجام اعمال مخالف عقل ذاتی‌اش، هرگز به خوشحالی نخواهد رسید.

سقراط، همانند پارمنیدس، به عقل انسان به عنوان منبع اصلی دانش ایمان داشت و تاکید می‌کرد که راه دستیابی به دانش در داخل عقل انسان نهفته است. شهادت او و تاثیرات آن بر جامعه باعث شدند تا فلسفه به عنوان یک موضوع مهم‌تر از زندگی و مرگ مطرح شود و جامعه به دنبال جستجوی معنای عمیق‌تری در زمینه‌های فلسفی و اخلاقی بگردد.


می‌توانید چند سوال فلسفی به سبک سقراط مثال بزنید که به مانند خودش در کوچه و بازار آتن مکالمه عمیق فلسفی را آغاز کند؟

ChatGPT

به سبک سقراط، چند سوال فلسفی مطرح می‌کنم که ممکن است در یک مکالمه در کوچه‌ها و بازارهای آتن، بحث فلسفی جذابی را آغاز و درهایی را به سوی تفکر عمیق باز کند:

  1. چگونه می‌توانیم مطمئن شویم که احساسات و تجارب ما واقعیتی مستقل است یا فقط نتیجه تاثیرات فرهنگ و تربیت ماست؟
  2. معیارهای خوبی و بدی ما از نظر شخصی مشخص می‌شوند یا فرهنگی؟
  3. آیا هدف اصلی زندگی، مربوط به مسائل دنیوی است یا مسائل فرا دنیوی؟
  4. آیا باورهای مذهبی ما از تجربیات شخصی ما نشأت می‌گیرند یا بر اساس یک حقیقت مستقل هستند؟
  5. آیا دانش واقعیتی ثابت دارد، یا همه چیز نسبی و به شرایط زمان و مکان بستگی دارد؟

User

افلاطون پس از سقراط

وقتی سقراط جام زهر را نوشید و از دنیا رفت، افلاطون شاگرد او، تنها بیست و نه سال داشت. او از مرگ سقراط و احکام ناآگاهانه مردم آتن به شدت حیرت‌زده بود و این واقعه تاثیرات عمیقی بر آینده فلسفه افلاطون گذاشت. افلاطون ابتدا به نوشتن دادخواست سقراط به دادگاه در قالب کتاب «دفاعیه سقراط» پرداخت که تاثیر مهمی بر آثار آینده‌اش داشت.

پس از درگذشت سقراط، افلاطون یک مدرسه فلسفی به نام «آکادمی» را در نزدیکی شهر آتن تاسیس کرد. در این مدرسه، او به تدریس مباحث فلسفی، ریاضیات و ژیمناستیک پرداخت و از روش مکالمات سقراط برای ارتقا بحث و افکار بهره گرفت. افلاطون، همچون استادش، به تفکر در مسائل اساسی و عمیق در زمینه‌های فلسفه، طبیعت و انسان می‌پرداخت.

او به بررسی رابطه بین مفاهیم ابدی و متغیر توجه کرد. افلاطون در تلاش بود که حقیقت‌های ابدی و تغییرناپذیر را درباره طبیعت و انسان شناسایی کرده و از طریق آنها توجه مردم را به چیزهایی که به عقیده او «حقیقی، زیبا و خوب» هستند جلب کند.

افلاطون، دنیا را به دو بخش تقسیم کرد: دنیای آرمانی و دنیای ملموس. او «نظریه مُثُل» (جمع مثال) یا «نظریه ایده‌ها» را مطرح کرد. به اعتقاد او، پس از واقعیت‌های محسوس و متغیر، یک فرم یا قالب ابدی و تغییرناپذیر وجود دارد که تمامی اشیا در دنیا از آن الهام می‌گیرند.

افلاطون، دوگانه‌گرا بود و اعتقاد داشت که انسان موجودی دوگانه است: بدن او به دنیای حواس و محسوس تعلق دارد ولی روح او به دنیای عقل و ابتدایی‌ترین حقیقت‌ها متصل است. او در تمثیل غار، سفر فیلسوف از سایه‌ها به سوی حقیقت را توضیح داد. در این تمثیل، افراد داخل یک غار زندگی می‌کنند و به دلیل وجود زنجیرهایی نمی‌توانند به بیرون غار نگاه کنند. سایه‌های موجودات خارج از غار بر دیوار غار پرتاب می‌شوند و برای آنها دنیای واقعی محسوب می‌شوند. اما زمانی که یکی از این افراد زنجیرها را پاره کرده و به دنیای واقعی رفته و به غار بازگشته، دیگران او را نمی‌پذیرند و او را می‌کشند. این تمثیل نشانگر سفر فیلسوف از دنیای ظاهری به دنیای ایده‌آل و حقیقت است، که بر اساس آن، سقراط به عنوان نماینده‌ای از این سفر، کشته شد.


لطفا درباره «نظریه مُثُل» افلاطون بیشتر توضیح ‌دهید.

ChatGPT

نظریه مُثُل یا نظریه ایده‌ها یکی از مفاهیم کلیدی در فلسفه‌ی افلاطون است که به شیوه‌ای خاص توسط او تبیین شده است. این نظریه در آثار افلاطون، به‌ویژه در کتاب‌های «پلیدوس» و «استیاسیس»، مورد بررسی قرار گرفته است.

واژه «مُثُل» از واژه یونانی “μορφή” (مورفه) به معنای «فرم» یا «شکل» گرفته شده است. افلاطون از طریق نظریه مُثُل به دنبال درک بهتری از حقایق ابتدایی و ابدی بود و آن را به شکل فرم‌ها یا ایده‌ها مطرح کرد.

به طور خلاصه، افلاطون با ارائه نظریه مُثُل معتقد بود که واقعیت‌های محسوس و دنیای مادی به سرعت تغییر می‌کنند و نسبت به شرایط زمانی و مکانی نسبتی هستند. در دنیای مادی، چیزها ویژگی‌های مختلفی دارند و این ویژگی‌ها متغیر و نسبی هستند.

با این حال، ایده‌آل‌ها یا فرم‌ها در دنیای مُثُل وجود دارند و نسبت به دنیای محسوس، ثابت و ابدی‌اند. این فرم‌ها می‌توانند به عنوان معیارهایی ابتدایی و ابدی برای ارزیابی دنیای مادی عمل کنند. افلاطون معتقد بود که از طریق ایده‌ها، می‌توانیم به حقایق واقعی دست یابیم و این ایده‌ها می‌توانند به عنوان مرجعی برای درک واقعیت‌های محسوس خدمت کنند. این نظریه نه تنها در زمینه حقیقت و واقعیت‌های محسوس بلکه در فلسفه اخلاق، هنر و حوزه‌های دیگر نیز کاربردی است.

User


می‌توانید یک مثال ملموس و روزمره از این نظریه مطرح کنید؟

ChatGPT

حتما. چند تصویر مختلف از گل‌های مختلف را در نظر بگیرید، هر کدام با رنگ‌ها، اندازه‌ها و شکل‌های متفاوت. در دنیای محسوس، هر گل ممکن است تفاوت‌ها و ویژگی‌های خود را داشته باشد.

حالا «نظریه مُثُل» افلاطون می‌گوید که در دنیای مُثُل یا دنیای ایده‌ها، یک «فرم گل» وجود دارد. این فرم گل یک مفهوم ابتدایی و ابدی است که تمام گل‌ها در دنیای محسوس از آن الهام گرفته‌اند. به عبارت دیگر، فرم گل یک مرجع ایده‌آل است که ویژگی‌های کلی گل، مستقل از تنوع‌های محسوس در دنیا، را تعریف می‌کند.

در این مثال، اگرچه گل‌های مختلف در دنیای محسوس تفاوت‌هایی دارند، اما همه این تفاوت‌ها از فرم گل در دنیای مُثُل الهام گرفته شده‌اند. این فرم گل یک ایده است که به عنوان یک معیار کلی برای تعریف و درک گل‌ها در دنیای محسوس عمل می‌کند.

User

ارسطو منتقد افلاطون

ارتباط عمیق افلاطون با معلمش سقراط و نیز شاگردش ارسطو، تشکیل‌دهنده برخی از مهم‌ترین ریشه‌های فلسفه یونان باستان را به وجود آورده است. در طول دو هزار سال گذشته، نقادان انتقادات مختلفی به مطالب افلاطون داشته‌اند، اما ارسطو به عنوان نخستین شخصیت تاریخ علم و فلسفه بود که این انتقادات را مطرح کرد.

ارسطو (۳۸۴-۳۲۲ پیش از میلاد) معلم الکساندر مقدونی، پادشاه بخش مقدونیه در یونان باستان بود. آثار وی شامل زمینه‌های مختلفی از جمله فیزیک، متافیزیک، زیست‌شناسی، شعر، منطق، اخلاق، سیاست و اقتصاد می‌شد. ارسطو، افلاطون را بسیار تحسین می‌کرد، اما همچنین باور داشت که حقیقت با اطلاعات افلاطون تفاوت دارد. او در جوانی شاگرد افلاطون بوده، اما در مواردی با دیدگاه معلمش اختلاف نظر داشته است.

افلاطون عقل را به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به دانش حقیقی معرفی کرده بود و بر فرم‌ها یا ایده‌های ابدی تاکید داشت. او معتقد بود که جهان علم و فلسفه از چیزهای انفرادی تشکیل نشده و تنها متشکل از ایده‌هاست. او هر چیز در دنیای واقعی را سایه‌ای از یک چیز کلی و تغییرناپذیر در عالم مُثُل می‌دانست. اما ارسطو نگران این مسئله بود که افلاطون به سمت یک جهان ایده‌آل و بی‌آزار پیش می‌رود و واقعیت دنیای محسوس را نادیده می‌گیرد.

به همین دلیل،‌ ارسطو به‌جای اینکه به سمت ایده‌آل‌ها برود، به حواس و تجربیات شخصی خود متکی شد. او به مطالعه و مشاهده واقعیات زندگی پرداخت و به نظریه‌هایی درباره علت‌ها و واقعیت پرداخت. یکی از نظریه‌های برجسته ارسطو، «نظریه علت‌های چهارگانه» است.

1. علت مادی: ماده‌ای که یک چیز را تشکیل می‌دهد؛ به عبارت دیگر، موادی که از آن یک شی ساخته شده است.

2. علت صوری: صورت و ویژگی‌های خاص یک چیز؛ یا به عبارت دیگر، شکل و ظاهر یک شی.

3. علت فاعلی: نیرو یا عاملی که باعث تغییر یک چیز می‌شود؛ مثل انسانی که یک شیرینی را درست می‌کند.

4. علت غایی: هدف و معنای نهایی یک واقعه یا شی؛ دلیلی که چرا یک چیز وجود دارد یا چرا تغییر می‌کند.

به طور خلاصه، ارسطو با نظریه علت‌های چهارگانه خود، سعی در توجیه و تبیین علل و روابط در دنیای حسی داشت. این نظریه از دیدگاه واقع‌گرایانه به مسائل پرداخته و یک چارچوب جامع برای تحلیل دلایل و روابط در دنیای واقعی فراهم می‌کند.


می‌توانید به صورت خلاصه تفاوت دیدگاه‌های فلسفی سقراط، افلاطون و ارسطو را مقایسه کنید؟

ChatGPT

سقراط، افلاطون و ارسطو سه فیلسوف بزرگ یونان باستان بودند که افکار و ایده‌های آنها بسیاری از فعالان فلسفه را تا قرن‌ها تحت تاثیر قرار داده است. در مقایسه دیدگاه‌های این سه بزرگ فلسفه، تفاوت‌های جالبی در رویکردها و مسائل قابل مشاهده است.

سقراط:

  • به‌طور اساسی، از روش مکالمه برای بحث و گفتگو با افراد مختلف بهره می‌برد.
  • هدف اصلی او تعیین تعاریف دقیق از مفاهیم اخلاقی بود و اعتقادات خود را از طریق گفتگو با دیگران تبیین می‌کرد.
  • به عنوان یک ارتقادهنده اخلاق و عدالت، به این ایده معتقد بود که با داشتن دانش، هر کسی می‌تواند به اخلاقیات برسد.

افلاطون:

  • شاگرد سقراط بوده و افکار خود را از طریق نوشتارها و دیالوگ‌ها به تصویر کشیده است.
  • به دوگانگی بین دنیای مادی و دنیای ایده‌ها (فرم‌ها) تاکید دارد. او باور داشت که دنیای مادی پابرجا و تغییر پذیر است در حالی که ایده‌ها ابدی و تغییر ناپذیرند.
  • در کتاب جمهوری، حکومت ایده‌آل خود را به نام «دولت فیلسوفان» مطرح کرد و اعتقاد داشت که افراد با دانش کافی می‌توانند رهبری جامعه را برعهده بگیرند.

ارسطو:

  • شاگرد افلاطون بوده و افکار خود را از طریق نوشتار منتقل کرده است.
  • به دنیای حسی بیشتر توجه کرده و به بررسی علمی و نقدی مسائل پرداخته است.
  • نظریه علت‌های چهارگانه ارسطو معروف است که با توجه به تجربیات و واقعیات حسی، علت‌ها و دلایل وقوع اتفاقات را بررسی می‌کند.

در کل، افکار این سه فیلسوف نه‌تنها اساس تاریخ فلسفه محسوب می‌شود، بلکه تفاوت‌های گسترده در دیدگاه‌های اخلاقی، متافیزیکی و سیاسی آنها گواه از تنوع غنی فلسفه یونان باستان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *