کتاب شش درجه: آینده ما در یک سیاره داغتر (six degrees our future on a hotter planet) اثر مارک لیناس (Mark Lynas) یکی از تکاندهندهترین و جامعترین تحلیلها درباره اثرات تغییرات اقلیمی بر سیاره ما است. این کتاب با نگاهی دقیق و علمی، مخاطب را مرحله به مرحله با افزایش دما آشنا میکند و نشان میدهد که هر درجه افزایش دما چه پیامدهایی برای زمین و ساکنانش به همراه خواهد داشت.
مارک لیناس، با استفاده از جدیدترین پژوهشهای علمی و بهرهگیری از دادههای تاریخی، یک تصویر روشن و ترسناک از آیندهای نزدیک ترسیم میکند. او در این کتاب نشان میدهد که چگونه افزایش دمای جهانی، تنها به معنای روزهای گرمتر نیست، بلکه به معنای تغییرات جدی در الگوهای آب و هوایی، فروپاشی اکوسیستمها و تهدید مستقیم برای زندگی بشر است.
کتاب شش درجه: آینده ما در یک سیاره داغتر نه تنها یک هشدار جدی برای تمام کسانی است که به آینده سیاره زمین اهمیت میدهند، بلکه یک فراخوان برای اقدام فوری و جدی برای کاهش انتشار گازهای گلخانهای و حفظ محیط زیست نیز محسوب میشود. این کتاب نشان میدهد که تنها با درک درست از پیامدهای گرمایش جهانی و تلاش جمعی برای مقابله با آن، میتوان از وقوع بدترین سناریوها جلوگیری کرد.
یک درجه
خورشید در آسمان میدرخشد، اما این درخشیدن دیگر نویدبخش زندگی نیست؛ حالا به مرگ و خشکسالی بدل شده است. زمین در زیر پاهایمان میسوزد. خاکی که روزگاری حاصلخیز بود، اکنون ترک خورده و خشک شده است. درختان، این نگهبانان سبز حیات، یکی پس از دیگری فرو میریزند، برگهایشان خشک و بیجان به زمین میافتند، و ریشههایشان دیگر آبی برای نوشیدن ندارند.
آب رودخانهها کم شده، برخی از آنها به جویبارهای کوچکی تبدیل شدهاند که در بسترهای خشک و خالی از زندگی جاریاند. حیوانات تشنه و بیپناه، به دنبال آخرین قطرات آب سرگرداناند. آنها به هر گوشهای که روزگاری پناهگاهشان بود، باز میگردند، اما هیچ اثری از خنکی و سایه نیست. آسمان، که زمانی با بارشهایش سرزمین را نوازش میکرد، اکنون تنها گرما و خشکی را هدیه میدهد.
در نقاطی دیگر، بارانها چنان به خشونت فرو میریزند که سیلابها همه چیز را در مسیرشان میبلعند. خانهها، مزارع، و خاطرات مردم در لحظهای با سیلاب به دور دستها برده میشود. هر چیزی که انسانها با عشق و تلاش ساختهاند، در یک چشم به هم زدن ناپدید میشود.
یخهای قطب، که هزاران سال به ما اطمینان میدادند که زمین استوار و پایدار است، اکنون با سرعتی باور نکردنی در حال ذوب شدن هستند. دریاها به آرامی ولی به طور پیوسته بالا میآیند و جزایری که روزگاری بهشتهای آرامی بودند، اکنون در مرز غرق شدن قرار دارند. انسانها به خانههایشان نگاه میکنند و در دل میدانند که این سرزمین دیگر برای همیشه از دست رفته است.
حیواناتی که روزگاری در جنگلهای انبوه و مراتع گسترده میزیستند، اکنون با چشمانی پر از ترس به اطراف نگاه میکنند. زیستگاههایشان ناپدید شده، و با آنها نیز ممکن است برای همیشه از زمین رخت بربندند. هر گاه که یک گونه به فراموشی سپرده میشود، بخشی از روح زمین از بین میرود، بخشی که دیگر هرگز بازنمیگردد.
این همان یک درجه گرمایش است؛ یک تغییری که شاید در ابتدا کوچک به نظر برسد، اما اکنون تمامی زندگی را به سوی نابودی سوق داده است. این تغییر، هشدار تلخی است از آیندهای که ما در حال ساختن آن هستیم، آیندهای که با هر لحظهای که میگذرد، نزدیکتر و واقعیتر میشود. آیندهای که اگر مسیرمان را تغییر ندهیم، تنها آغاز فاجعهای است که در انتظار ماست.
دو درجه
زمین گرمتر شده است. حالا دو درجه سانتیگراد به دمای آن افزوده شده و نتایج آن ویرانگر است. درختان کهنسال جنگلهای بارانی، یکی پس از دیگری فرو میافتند. بارانهای موسمی دیگر نمیبارند؛ جنگلها خشک میشوند و با هر قطرهی عرقی که از پوست درختان جاری میشود، زندگی بیشتری از زمین رخت میبندد. آتشسوزیهای گسترده در این جنگلها بیداد میکنند و درختان سبز و بلند را به خاکستر تبدیل میکنند. دود این آتشها تا دوردستها میرود و آسمان را تیره میکند.
شهرها به میدان جنگ تبدیل شدهاند؛ جنگی برای آب، جنگی برای غذا. مردم در خیابانها به دنبال قطرهای آب میگردند، اما هر چاهی خشکیده است. منابع آب زیرزمینی که روزگاری فراوان بودند، اکنون به ته رسیدهاند و تنها گل و لای باقی مانده است. بحران کمبود آب به حدی رسیده که کشورها به نزاع با یکدیگر میپردازند؛ جنگ بر سر بقا آغاز شده است.
دریاها نیز دیگر آرام نیستند. سطح آبها به سرعت بالا میآید و موجهای خروشان به سواحل میکوبند. شهرهای ساحلی که روزگاری مملو از زندگی و جنب و جوش بودند، اکنون با هر موج به زیر آب فرو میروند. ساختمانها و خانهها یکی پس از دیگری در دریا ناپدید میشوند. مردم به بالاترین نقاط شهرها پناه میبرند، اما آب همچنان بالا میآید.
اقیانوسها که روزگاری سرشار از حیات بودند، اکنون به بیابانهای آبی تبدیل شدهاند. صخرههای مرجانی که مانند باغهای زیر آب بودند، اکنون به تلی از سنگهای بیجان تبدیل شدهاند. ماهیها و دیگر موجودات دریایی جایی برای زیستن ندارند؛ زنجیره غذایی که به دریا وابسته بود، از هم گسسته است.
گرما به زندگی انسانی نیز رحم نمیکند. در هر گوشهای از جهان، موجهای گرمایی مرگبار به راه افتادهاند. مردم در خانههایشان از گرما به خود میپیچند؛ سیستمهای تهویه از کار افتادهاند و گرما به داخل خانهها نفوذ میکند. مرگ خاموش در کمین نشسته است.
با این دو درجه گرما، زمین به نقطهای نزدیک شده که شاید دیگر بازگشتی نداشته باشد. این نه فقط تغییرات اقلیمی است، بلکه فروپاشی تدریجی تمدنی است که هزاران سال برای ساختن آن تلاش کردهایم. هر لحظهای که میگذرد، زمین به جهنمی داغتر و بیرحمتر تبدیل میشود، جایی که زندگی دیگر نمیتواند به راحتی ادامه یابد. و این تازه آغاز راه است، اگر امروز اقدامی نکنیم.
سه درجه
سه درجه گرما بیشتر، و زمین دیگر آن مکانی که میشناختیم نیست. بیابانها به پیشروی خود ادامه میدهند و شهرهای سرسبز دیروز اکنون به ویرانههای خشک و بیجان تبدیل شدهاند. شنهای داغ بیابان به جان زمین افتادهاند و هر چه را در مسیر خود مییابند، میبلعند. مردم از خانههایشان رانده میشوند، به دنبال سرپناهی که دیگر وجود ندارد. مهاجرتهای بزرگ آغاز شده است، میلیونها نفر به سمت سرزمینهای خنکتر حرکت میکنند، اما جایی برای همه نیست.
قطب شمال، که روزگاری پوشیده از یخهای سفید و بکر بود، اکنون به دریایی آزاد و بیکران تبدیل شده است. کشتیها به راحتی از مسیرهایی عبور میکنند که زمانی تنها یخشکنها توان عبور از آنها را داشتند. اما این آزادی جدید با خود ویرانی به همراه دارد؛ اکوسیستمهای قطبی به هم ریخته و حیواناتی مانند خرسهای قطبی در تلاشند تا در محیطی که دیگر برایشان مناسب نیست، زنده بمانند. یخچالهای طبیعی به سرعت در حال ناپدید شدناند و سطح دریاها همچنان در حال افزایش است.
در بخشهایی از جهان، گرمای بیرحم حتی نفس کشیدن را دشوار کرده است. شهرهایی که زمانی پر از زندگی بودند، اکنون به تلههای مرگبار گرما تبدیل شدهاند. موجهای گرمایی که فراتر از تحمل انسان هستند، به راحتی جان هزاران نفر را میگیرند. خیابانهای این شهرها خالی از انسان است، گویی که انسانها از ترس گرما در پناهگاههایشان پنهان شدهاند.
آتشسوزیهای جنگلی به یک هنجار تبدیل شدهاند. جنگلهایی که روزگاری به عنوان قلب تپندهی زمین شناخته میشدند، حالا در حال سوختن و نابودیاند. دود این آتشها آسمانها را تیره کرده و میلیونها انسان را از هوای پاک محروم کرده است. هوای سمی جایگزین نفسهای تازه شده و بیماریها در سایه این آلودگیها گسترش مییابند.
کشاورزی، که پایه و اساس زندگی میلیونها نفر است، در حال فروپاشی است. دمای بالا، آبهای شور و خاکهای خشک، دیگر جایی برای رشد نمیگذارند. قحطی در راه است و کشورها در تلاشند تا منابع غذایی خود را حفظ کنند. قیمت مواد غذایی به سرعت افزایش مییابد و دسترسی به غذا به یک مبارزه روزانه تبدیل میشود.
این سه درجه، زمین را به یک مکان ناآشنا و بیرحم تبدیل کرده است. زندگی، آنگونه که میشناختیم، دیگر وجود ندارد. جهان به سمت یک آشوب بزرگ پیش میرود، جایی که انسانها باید برای بقای خود مبارزه کنند. این نقطهای است که آیندهی زمین در آن تعیین میشود؛ باید تصمیم بگیریم که میخواهیم این راه را ادامه دهیم یا برای نجات آنچه که باقی مانده، دست به اقدام بزنیم.
چهار درجه
چهار درجه گرما و زمین در آستانه فروپاشی کامل قرار دارد. دریاها به میزان چشمگیری بالا آمدهاند و شهرهای ساحلی در حال غرق شدناند. آب به خانهها و خیابانها نفوذ کرده، و هر آنچه که زمانی نماد تمدن و پیشرفت بود، زیر آب مدفون میشود. ونیز، میامی، بنگلادش؛ همه و همه به یادها سپرده خواهند شد، شهرهایی که زمانی پر از زندگی بودند، اکنون تنها خاطرهای از گذشتهاند.
در این دنیای جدید، طوفانها به غولهای ویرانگری تبدیل شدهاند. بادهایی با سرعت بیسابقه، شهرها را ویران میکنند و سیلابهایی مهیب همه چیز را در مسیر خود میبلعند. هر بار که طوفانی شکل میگیرد، دهها هزار نفر بیخانمان میشوند و تلاشها برای بازسازی بینتیجه است. طوفان بعدی هر آنچه را که باقی مانده، از بین میبرد.
مناطقی که زمانی قابل سکونت بودند، اکنون به جهنمهای داغ و خشک تبدیل شدهاند. خاورمیانه، شمال آفریقا و بخشهایی از جنوب آسیا، دیگر جایی برای زندگی ندارند. دمای هوا به حدی رسیده که بیرون رفتن از خانه به معنای به خطر انداختن زندگی است. مردم در سایههای نیمسوز پناه میگیرند، اما گرما همه جا حاضر است. برقرسانیها قطع میشود، و دیگر خبری از تهویه مطبوع نیست. زندگی به یک مبارزه دائمی برای بقا تبدیل شده است.
کشاورزی، این شریان حیاتی تمدنها، به زانو درآمده است. محصولات از بین رفتهاند و زمینهای کشاورزی به بیابانهای بیحاصل تبدیل شدهاند. آب شیرین کمیابتر از هر زمان دیگری شده است و رودخانهها و دریاچهها به نمکزارهایی خشک و خالی از حیات تبدیل شدهاند. قحطی و کمبود غذا به یک واقعیت تلخ و بیرحم بدل شده و میلیونها نفر در تلاشند تا از این کابوس جان سالم به در برند.
یخچالهای کوهستانی، که زمانی منبع آب شیرین برای میلیاردها نفر بودند، به سرعت در حال ذوب شدناند. کوههایی که روزگاری پوشیده از برف و یخ بودند، اکنون به تپههای بیجان و عریان تبدیل شدهاند. رودخانهها خشک میشوند و شهرهایی که به این منابع وابسته بودند، در حال خالی شدناند.
حیوانات و گیاهانی که توانسته بودند تا اینجا زنده بمانند، حالا در معرض انقراض قرار دارند. زیستبومها یکی پس از دیگری فرو میپاشند، و با نابودی هر کدام، پیوندی از زنجیره حیات از هم میگسلد. گونههای نادر و ارزشمند به خاطراتی از یک جهان فراموش شده تبدیل میشوند.
چهار درجه گرما، زمین را به مرز فروپاشی کشانده است. جایی برای فرار نیست؛ هیچ گوشهای از این سیاره نیست که از این فاجعه در امان باشد. بشریت اکنون با واقعیتی بیرحم روبرو است: یا باید با عواقب آنچه کردهایم روبرو شویم، یا برای همیشه از میان برویم. انتخاب با ماست، اما زمان در حال سپری شدن است، و هر لحظهای که میگذرد، زمین به سوی نابودی بیشتر پیش میرود.
پنج درجه
پنج درجه گرما، و زمین دیگر به جایی غیرقابل بازگشت رسیده است. جهان به دو نیمه تقسیم شده است: نواحی غرق در گرمای غیرقابل تحمل و مناطق تازهای که به دلیل ذوب شدن یخها از زیر آب بیرون آمدهاند، اما هیچکدام از این دو نیمه قابل سکونت نیستند. حیات در بسیاری از بخشهای زمین به انتهای خود نزدیک شده است. شهرهای بزرگ و پرجمعیت به بیابانهای خالی از سکنه تبدیل شدهاند، جایی که زمانی زندگی در آنها جریان داشت، اکنون تنها ویرانههایی است که زیر آفتاب سوزانده میشود.
اکنون، زمین همانند یک کوره عظیم است. دمای هوا به قدری افزایش یافته که حتی در سایه نیز نمیتوان از گرما در امان بود. اقیانوسها به طور قابل توجهی گرمتر شدهاند و این گرما به طغیان مرگبار متانهای محبوس در بسترهای یخزده قطب شمال منجر شده است. این گازها با سرعت وارد جو میشوند و گرمایش زمین را به شدت افزایش میدهند، به گونهای که دیگر هیچ چیز قادر به متوقف کردن این چرخه مرگبار نیست.
موجهای گرمایی، بیرحمانهتر از قبل، هزاران نفر را به کام مرگ میکشانند. گرمای روز به شب میرسد و هیچ زمانی برای استراحت و بازسازی بدن وجود ندارد. انسانها در تلاش برای پیدا کردن پناهگاهی از این جهنم سوزان، به دریاها پناه میبرند، اما حتی دریاها نیز دیگر نمیتوانند آرامشی به آنها بدهند. آبها شورتر از همیشه شدهاند و تغییرات شدید آب و هوایی، زندگی در آنها را ناممکن کرده است.
آتشسوزیها به کابوسی دائمی تبدیل شدهاند. جنگلها، این باقیماندههای حیات، همچنان در حال سوختناند و با هر شعلهای که بالا میرود، بخشی از تاریخ و زیبایی زمین برای همیشه از بین میرود. هر بار که آتش خاموش میشود، تنها خاکستر و زمین سوخته باقی میماند که هیچ نشانی از زندگی در آن نیست.
کشاورزی دیگر وجود ندارد. زمینهای زراعی خشک شده و از بین رفتهاند، و انسانها با قحطی و کمبود غذا مواجهاند. هر ذره غذا که پیدا میشود، ارزشمندتر از طلاست و برای آن جنگها و نزاعهای خونینی در جریان است. ملتها در تلاشند تا خود را حفظ کنند، اما هیچ ذخیرهای به اندازهای نیست که بتواند جمعیتهای گرسنه را سیر کند. هر روز که میگذرد، صف مرگ طولانیتر میشود.
ساکنان مناطق ساحلی، که زمانی در رفاه زندگی میکردند، اکنون شاهد فروریختن خانههایشان به دریا هستند. سطح آبها به قدری بالا آمده که هر آنچه را که در مسیرش است، میبلعد. شهرها یکی پس از دیگری به زیر آب میروند و مردم چارهای جز فرار به ارتفاعات ندارند، اما حتی در آنجا نیز امنیتی وجود ندارد.
حیوانات، این همراهان دیرین انسانها، در حال انقراض کاملاند. آنچه از زیستبومهای پرشکوه گذشته باقی مانده، تنها یادگاری از جهانی است که دیگر وجود ندارد. هیچ جایی برای فرار از این فاجعه نیست؛ زمین به صحنهای از نابودی جمعی تبدیل شده است.
پنج درجه گرما، و دیگر هیچ امیدی باقی نمانده است. زمین به یک جهنم سوزان تبدیل شده، جایی که زندگی تنها به معنای تلاش بیپایان برای زنده ماندن است. این جهانی است که خودمان آن را ساختهایم، جهانی که در آن هیچ جایی برای رحمت و بخشش باقی نمانده است. هر لحظهای که میگذرد، به نابودی کامل نزدیکتر میشویم، و شاید تنها یک معجزه بتواند این مسیر را تغییر دهد.
شش درجه
شش درجه گرما، و زمین دیگر به مکانی غیرقابل سکونت تبدیل شده است. این آخرین مرحله از فروپاشی یک سیاره است؛ جایی که دیگر هیچ نشانی از زندگی، امید و آینده نیست. جو زمین به یک کوره سوزان تبدیل شده و هیچ موجودی نمیتواند در این گرما دوام بیاورد. اینجا پایان همه چیز است.
اقیانوسها، که زمانی پر از حیات و سرشار از زیبایی بودند، اکنون به دریایی مرده و بیحاصل تبدیل شدهاند. آبها به قدری گرم شدهاند که حیات در آنها به کلی نابود شده است. جلبکها، ماهیها، مرجانها؛ همه چیز از بین رفته و تنها سایهای از آنچه زمانی زندگی بود، باقی مانده است. در برخی نقاط، آبها حتی به نقطه جوش نزدیک شدهاند و بخاراتی سمی به هوا بلند میشود.
در قارهها، شهرهای بزرگ و پرجمعیت، اکنون به خرابههایی بیجان تبدیل شدهاند. دمای زمین به حدی رسیده که حتی در سایه هم نمیتوان از گرما فرار کرد. انسانها که روزگاری بر این سیاره فرمانروایی میکردند، اکنون به موجوداتی منزوی و پناهجو تبدیل شدهاند که در تلاشند تا در پناهگاههای زیرزمینی از این جهنم زنده بمانند. اما حتی زیر زمین نیز دیگر امن نیست؛ گرما به هر نقطهای نفوذ کرده و هوا نایاب شده است.
آتشسوزیهای عظیم دیگر محدود به جنگلها نیستند. اینک خود شهرها در حال سوختناند. آسمانها از دود سیاه پوشیده شده و خورشید به یک دیسک سرخ و خونین تبدیل شده است که دیگر هیچ نوری از خود نمیتاباند، تنها سوزش و درد.
کشاورزی به افسانهای تبدیل شده است؛ زمینی برای کاشت وجود ندارد و آبی برای نوشیدن. قحطی و گرسنگی به مرزهای بینهایت رسیدهاند و انسانها برای بقا دست به هر کاری میزنند. منابع غذایی که زمانی به وفور یافت میشدند، اکنون به اشیایی نادر و قیمتی تبدیل شدهاند که به سختی در بازارهای سیاه یافت میشوند.
حیوانات و گیاهان دیگر وجود ندارند. آنها که توانستند تا این مرحله دوام بیاورند، اکنون در آخرین نفسهای خود هستند. گونههایی که میلیونها سال بر روی این سیاره زندگی کردهاند، اکنون به خاطراتی دور و نامفهوم تبدیل شدهاند. این انقراض دستهجمعی است، جایی که هیچ موجودی نمیتواند از آن فرار کند.
سطح دریاها به قدری بالا آمده که قارهها یکی پس از دیگری به زیر آب فرو میروند. کوهها به جزایری کوچک تبدیل شدهاند، اما حتی آنها نیز برای همیشه دوام نخواهند آورد. آبها همه چیز را در خود میبلعند و جهان به یک اقیانوس بیپایان تبدیل میشود.
شش درجه گرما، و این پایان راه است. زمین به مکانی بیحاصل و غیرقابل زندگی تبدیل شده؛ هیچ آیندهای در آن نیست، هیچ امیدی، هیچ رحمی. این جهان، جهانی است که ما خودمان آن را ساختهایم، با انتخابهایمان، با بیتوجهیهایمان. اکنون، در آخرین لحظات، تنها میتوانیم به آنچه از دست دادهایم، فکر کنیم. شاید این آخرین درس زمین به ما باشد: اینکه زندگی و سیارهای که به ما هدیه داده شده بود، باید پاس داشته میشد، و اکنون که دیگر دیر شده، تنها چیزی که باقی مانده، سکوت است. سکوتی عمیق و ابدی.
انتخاب آینده
حالا که تا مرز نابودی کامل پیش رفتهایم، در این لحظه حیاتی، هنوز یک انتخاب باقی مانده است. ما در آستانه تصمیمگیری برای آیندهای ایستادهایم که هنوز میتوانیم آن را تغییر دهیم. این همان لحظهای است که باید تصمیم بگیریم: آیا میخواهیم این مسیر ویرانگر را ادامه دهیم یا با شجاعت و خرد، راهی جدید را انتخاب کنیم؟
در این لحظه، آینده ما به آنچه که امروز انجام میدهیم، وابسته است. ما میتوانیم انتخاب کنیم که تغییر کنیم، انتخاب کنیم که سیارهمان را نجات دهیم. این تصمیمی است که نه تنها برای ما، بلکه برای همه نسلهای آینده و تمامی موجودات زندهای که در این سیاره زندگی میکنند، اهمیت دارد. انتخاب با ماست: آیا میخواهیم همچنان به بهرهکشی از منابع زمین ادامه دهیم و به سمت نابودی برویم، یا میخواهیم برای حفظ آنچه که از زمین باقی مانده، تلاش کنیم؟
این انتخاب به معنای تغییرات اساسی در شیوه زندگی، اقتصاد، سیاست و فرهنگ ماست. باید تولید و مصرف انرژی را تغییر دهیم، از سوختهای فسیلی دست بکشیم و به سمت منابع پاک و تجدیدپذیر برویم. باید حفاظت از جنگلها، اقیانوسها و تنوع زیستی را در اولویت قرار دهیم و به جای تخریب، به بازسازی زمین بپردازیم. این تلاشها ممکن است دشوار به نظر برسند، اما تنها راهی است که میتواند از وقوع فاجعهای که در انتظار ماست، جلوگیری کند.
در این لحظه، ما باید انتخاب کنیم که چگونه میخواهیم به یاد آورده شویم: نسلی که زمین را به نابودی کشاند، یا نسلی که در آخرین لحظات، تصمیم به نجات آن گرفت. هنوز هم میتوانیم مسیرمان را تغییر دهیم، هنوز هم میتوانیم آیندهای بهتر برای خود و فرزندانمان بسازیم. اما این انتخاب نیازمند شجاعت، تصمیمگیریهای سخت و اتحاد جهانی است.
در نهایت، آینده در دستان ماست. انتخاب با ماست که بخواهیم به سمت نابودی برویم یا به سوی نجات و بازسازی. این آخرین شانس ماست، و باید آن را جدی بگیریم. زمان در حال گذر است، و اکنون لحظه تصمیمگیری فرا رسیده است. ما هنوز میتوانیم نجات پیدا کنیم، اگر همگی دست به دست هم دهیم و برای آیندهای بهتر تلاش کنیم.
کتابهای پیشنهادی:
کتاب بدون پلاستیک : ساخت آیندهای سبز
کتاب از پسماند غذایی تا خشکاله