کتاب حرفه؛ داستان‌نویس 1 – اهمیت داستان 1

کتاب حرفه؛ داستان‌نویس1 – اهمیت داستان1

نویسنده در همان ابتدای کتاب حرفه؛ داستان‌نویس 1 ، بیان می‌کند که علت اصلی اینکه ادبیات داستانی در جهت درست رشد نکرده است، سنت نادرستی است که می‌گوید: “برای داستان‌ نوشتن یک قلم و کاغذ کافی است.” نویسنده بیان می‌کند که اگر واژه داستان را از این جمله حذف کنیم همه چیز درست است اما داستان‌نویسی نیاز به شناخت داستان دارد و با خاطره و گزارش و سفرنامه و مقاله نوشتن تفاوت دارد. کتاب حرفه؛ داستان‌نویس، مجموعه 4 جلدی است از ترجمه مجموعه Handbook Of Short Story Writing اثر فرانک ای. دیکسون، ساندرا اسمیت (Frank A. Dickson, Sandra Smythe). در جلد اول کتاب به جستارهایی درباره اهمیت داستان می‌پردازیم.

چرا داستان می‌نویسیم: فراتر از لذت و شوق

سوالی که در ابتدای این کتاب مطرح می‌شود این است: چرا داستان می‌نویسید؟

چون از نوشتن لذت می‌برید؟ داستان می‌نویسید به همان دلیلی که رویا می‌بینید؟ چون نمی‌توانید رویاپردازی نکنید؟ و چون رویاپردازی در ذات ذهن انسان نهفته است؟

یا شاید برای تصویر کردن خلاصه‌ای معنادار از دنیای پیرامون خود داستان می‌نویسید. می‌نویسید تا معانی را در آشفتگی‌های بزرگ زمانه و زندگی‌های خود پیدا و انتخاب کنید؟ داستان می‌نویسید برای پیدا کردن معانی پنهان زندگی؟ شما را نمی‌دانم، اما نویسنده کتاب حرفه؛ داستان نویس 1، دلایل داستان‌نویسی را این‌گونه بیان کرده است.

به نظر شما  چرا انسان‌ها داستان می‌نویسند؟ به غیر از مواردی که در بالا ذکر شد، لطفا دلایل دیگری بیان کنید که باعث می‌شود که بعضی از انسان‌ها داستان بنویسند.

ChatGPT

به جز دلایل ذکر شده در متن، انسان‌ها ممکن است به دلایل زیر داستان بنویسند:

برای بیان خودشان: داستان‌نویسی می‌تواند راهی برای ابراز خود، احساسات، عقاید و تجربیات شخصی باشد که به شکل دیگری نمی‌توان آن‌ها را بیان کرد.

برای فرار یا گریز: برخی از نویسندگان به دنیای داستان‌ها فرار می‌کنند تا از واقعیت‌های دشوار زندگی خود دور شوند یا تجربه‌ای متفاوت از زندگی روزمره خود داشته باشند.

به عنوان یک ابزار آموزشی: داستان‌ها می‌توانند به عنوان ابزاری برای آموزش و انتقال دانش و مفاهیم مختلف به دیگران به کار روند، از طریق سرگرمی و همچنین القای تفکر و تامل.

برای برقراری ارتباط با دیگران: داستان‌نویسی می‌تواند به ایجاد ارتباط و اشتراک‌گذاری تجربیات مشترک بین افراد از فرهنگ‌ها و زمینه‌های مختلف کمک کند، ایجاد پل‌های فهم و همدلی بین انسان‌ها.

برای تاریخ‌نگاری: نویسندگان گاهی اوقات داستان‌هایی می‌نویسند که بازتاب‌دهنده تاریخ، سنت‌ها و تغییرات اجتماعی در جامعه خود هستند.

برای کشف و پرورش خلاقیت: داستان‌نویسی فرصتی است برای کشف و به کارگیری خلاقیت شخصی، و آزمایش با سبک‌ها، داستان‌ها و شخصیت‌های مختلف.

هر یک از این دلایل می‌تواند نشان‌دهنده انگیزه‌های متفاوتی باشد که نویسندگان را به نوشتن سوق می‌دهد، و این تنها بخشی از گستره‌ی وسیعی از دلایل ممکن است.

User

از عناوین خبری تا داستان‌های خلاقانه

نویسنده در قسمتی دیگری از کتاب بیان می‌کند که روزنامه‌ها، مجله‌ها و عناوین اخبار، بهترین الهامات را برای نوشتن داستان به ما می‌دهند و به اعتقاد نویسنده کتاب: “چشم‌ها‌تان را روی یکی از عناوین اخبار حرکت دهید، هر خبری که بود …. داستان همین جاست.”

به نظر شما چطور می‌شود از عناوین اخبار و روزنامه‌ها برای نوشتن داستان الهام گرفت؟ لطفا از عنوان خبری “اولین پارتی شبیه‌سازی شده با هوش مصنوعی برگزار شد” الهام بگیرید و سه داستان کوتاه متفاوتی به شکل فانتزی، طنز و واقعی ارائه دهید.

ChatGPT

عناوین خبری به دلیل ماهیت غالباً کنجکاوی‌برانگیز و فوری‌شان می‌توانند منبع خوبی برای الهام‌گیری داستان‌های متفاوت باشند. برای عنوان “اولین پارتی شبیه‌سازی شده با هوش مصنوعی برگزار شد”، در اینجا سه داستان کوتاه با سبک‌های فانتزی، طنز و واقعی ارائه می‌دهم:

داستان فانتزی:

در دنیایی که هوش مصنوعی نه تنها واقعیت را شبیه‌سازی می‌کند بلکه آن را تغییر می‌دهد، اولین پارتی شبیه‌سازی شده در یک قصر افسانه‌ای برگزار شد. مهمان‌ها، که هر یک از شخصیت‌های اسطوره‌ای و جادویی بودند، در میان اتاق‌هایی با دیوارهایی که داستان‌های قدیمی را بازگو می‌کردند، پرسه می‌زدند. نیمه‌شب، هنگامی که ساعت زنگ خورد، همه مهمانان ناپدید شدند و تنها یک پری دریایی باقی ماند که با خود فکر کرد شاید این همه فقط یک رویا بوده است.

داستان طنز:

برگزاری اولین پارتی شبیه‌سازی شده با هوش مصنوعی قرار بود یک مهمانی بزرگ باشد، اما کسی به طراحان گفته بود که روبات‌ها را با حس طنز برنامه‌ریزی کنند. بنابراین، وقتی مهمانی شروع شد، هر روباتی با شوخی‌های خودکار خود سعی در سرگرم کردن میزبان و مهمانان کرد. روبات‌ها به‌جای شامپاین با کد اشتباه، قهوه سرو می‌کردند و رقص‌های روباتیک مهمانان بیشتر شبیه برنامه‌ریزی برای فرار از دست روبات‌های آشپزخانه بود. در نهایت، همه مهمان‌ها به خانه رفتند و تصمیم گرفتند که شاید دفعه بعدی، در یک پارتی واقعی بدون هوش مصنوعی شرکت کنند.

داستان واقعی:

اولین پارتی شبیه‌سازی شده با هوش مصنوعی، برگزار شده توسط یک شرکت فناوری پیشرو، یک نقطه عطف در صنعت سرگرمی بود. مهمانان با استفاده از عینک‌های واقعیت مجازی وارد دنیایی شدند که تماماً توسط الگوریتم‌های پیچیده طراحی شده بود. هر مهمانی که وارد می‌شد، پروفایل شخصیتی خود را می‌داد و بر اساس آن، یک تجربه سفارشی دریافت می‌کرد. این تکنولوژی اجازه می‌داد که هر شرکت‌کننده دقیقاً با کسانی که علائق مشترک داشتند، ملاقات کند. سیستم هوش مصنوعی به طور دقیق حالات روحی مهمان‌ها را تحلیل می‌کرد و بر اساس آن موسیقی پس‌زمینه، نورپردازی و حتی موضوعات گفتگو را تغییر می‌داد. این پارتی نه تنها نمونه‌ای از پیشرفت فناوری بود، بلکه نشان‌دهنده پتانسیل تغییر نحوه تعامل انسان‌ها در محیط‌های اجتماعی و دیجیتال بود.

هر سه داستان از یک عنوان خبری ساده نشأت گرفته‌اند اما هر کدام به سبکی متفاوت روایت می‌شوند و جنبه‌های مختلفی از همان مفهوم اصلی را برجسته می‌کنند. این تمرین نشان می‌دهد که چگونه یک نویسنده می‌تواند با استفاده از خلاقیت خود، از منابع روزمره به عنوان الهام‌بخش برای ایجاد داستان‌های جذاب و معنادار استفاده کند.

User

نبرد بین احساس و منطق در داستان‌سرایی

نویسنده اعتقاد دارد که احساسات انسانی عمیق‌ترین راز بشری هستند و هرگز نمی‌شود آن‌ها را به تمامی درک کرد. او معتقد است که داستان هر چه عقلانی‌تر و منطقی‌تر باشد، خسته‌کننده‌تر است. داستان منطقی بهتر است به شکل یک مقاله نوشته شود.

اجازه دهید در این قسمت کتاب به‌جای سوال، مجددا از شما داستان بخواهم. برگردیم به عنوان خبری “اولین پارتی شبیه‌سازی شده با هوش مصنوعی برگزار شد”. لطفا برای این عنوان خبری یک داستان کوتاه احساسی و یک داستان کوتاه منطقی بنویسید و حال و هوای این دو داستان را با هم مقایسه کنید و به نظر شما داستان‌های منطقی، خسته‌کننده هستند؟

ChatGPT

داستان کوتاه احساسی:

در اتاقی با نور ملایم و موسیقی آرام، الینا به آرامی عینک واقعیت مجازی خود را برداشت و در دنیایی غوطه‌ور شد که بیش از پیش زندگی می‌کرد. در این جشن شبیه‌سازی شده، او باز هم می‌توانست با مادرش که سال‌ها پیش از دست داده بود، دیدار کند. چهره مادر، گرم و مهربان، در مقابل او ظاهر شد، و الینا نتوانست اشک‌هایش را پنهان کند. با هر حرفی که مادرش زد، احساسات دفن‌شده الینا شکوفا شدند. این تجربه، اگرچه مجازی بود، ولی احساسات واقعی‌ را در او برانگیخته بود.

داستان کوتاه منطقی:

در اتاق کنفرانس، مهندسان نرم‌افزار جمع شده بودند تا جزئیات فنی مربوط به اولین پارتی شبیه‌سازی شده با هوش مصنوعی را بررسی کنند. هر یک از حاضرین به نقد و بررسی الگوریتم‌های استفاده‌شده در ساخت این محیط مجازی پرداختند. بحث‌ها بر سر دقت شبیه‌سازی احساسات انسانی و توانایی‌های هوش مصنوعی در تشخیص و پاسخ به نیازهای عاطفی شرکت‌کنندگان بود. هر کدام از تکنولوژی‌های استفاده‌شده به دقت توضیح داده شد و نتایج به دست آمده از داده‌های ورودی تحلیل گردید.

مقایسه و نتیجه‌گیری:

داستان احساسی با زبانی روان و تمرکز بر تجربیات درونی و عاطفی شخصیت‌ها نوشته شده است که به خواننده اجازه می‌دهد درک عمیقی از احساسات شخصیت پیدا کند. این داستان می‌تواند تأثیر زیادی بر خواننده داشته باشد و او را به شدت درگیر کند.

در مقابل، داستان منطقی بیشتر به جزئیات فنی و بررسی‌های علمی پرداخته و به جای تمرکز بر احساسات، بر روی داده‌ها و تکنولوژی تمرکز کرده است. این داستان ممکن است برای خوانندگانی که علاقه‌مند به فناوری و جزئیات تخصصی هستند جذاب باشد، اما ممکن است برای برخی دیگر خشک و بی‌روح تلقی شود. داستان منطقی ممکن است علاقه‌مندان به داستان‌های دقیق و تخصصی را جذب کند، ولی برای عموم خوانندگان، خصوصاً کسانی که به دنبال یک تجربه احساسی و انسانی هستند، ممکن است چندان دلنشین نباشد.

بنابراین، در پاسخ به سوال شما، آیا داستان‌های منطقی خسته‌کننده هستند؟ پاسخ به این سوال بستگی به سلیقه و علاقه خواننده دارد. برای کسانی که به داستان‌های مبتنی بر شخصیت و احساسات علاقه‌مند هستند، داستان منطقی ممکن است کمتر جذاب باشد و حتی خسته‌کننده به نظر رسد. اما برای خوانندگانی که از کشف جزئیات علمی و فنی لذت می‌برند، چنین داستان‌هایی می‌توانند بسیار جذاب و آموزنده باشند.

در نهایت، مهم این است که نویسنده بتواند با استفاده از زبان و شیوه‌نگارش خود، خواننده را با هر دو نوع داستان (چه احساسی و چه منطقی) درگیر کند و او را به سوی داستان خود بکشاند. این تعامل است که تعیین‌کننده موفقیت یک داستان در جذب خواننده است.

User

درک ملال در ادبیات مدرن: نگاهی به سه استاد

به گفته نویسنده در گذشته یک قانون وجود داشت: ملال‌آور نباش!. ولی امروز این قانون هم دیگر وجود ندارد و نویسندگانی مثل ساموئل بکت، ادوارد آلبی و هارولد پینتر آگاهانه ملال‌آور و خسته‌کننده هستند اما همه چیز خوب پیش می‌رود.

سوالی که در اینجا ذهن من را درگیر کرده این است که، ملال‌آور بودن این نویسندگان به خودشان ارتباط دارد اما اینکه همه چیز خوب پیش می‌رود جای تعجب دارد. لطفا درباره این سه نویسنده که آگاهانه ملال‌آور و خسته‌کننده هستند، بیشتر توضیح دهید. بفرمایید این نویسندگان چگونه می‌نویسند و چگونه همه چیز خوب پیش می‌رود؟ لطفا نمونه از یک داستان کوتاه از یکی از این نویسندگان ارائه دهید، داستانی که به گفته نویسند کتاب حرفه؛ داستان‌نویس 1 ، ملال‌آور است اما همه چیز خوب پیش می‌رود.

ChatGPT

ساموئل بکت، ادوارد آلبی و هارولد پینتر سه تن از نویسندگان مدرنی هستند که به دلیل شیوه نوشتار خاص خود شناخته شده‌اند. آن‌ها اغلب با شیوه‌ای که ممکن است به نظر برخی خسته‌کننده یا ملال‌آور برسد، به بیان تجربیات انسانی می‌پردازند. این شیوه، اگرچه ممکن است برای برخی سنگین و خسته‌کننده به نظر برسد، در واقع دارای عمق فلسفی و روان‌شناختی قابل توجهی است که مخاطبان خاص خود را جذب می‌کند.

شیوه نوشتاری:

ساموئل بکت: او در آثارش اغلب به بررسی وجودیت و انزوای انسان می‌پردازد. بکت با استفاده از دیالوگ‌های مینیمالیستی و صحنه‌هایی که به نظر راکد و تکراری می‌آیند، مفاهیم عمیقی از بی‌معنایی و تقلید از زندگی را نشان می‌دهد.

ادوارد آلبی: آلبی در نمایش‌نامه‌هایش به بررسی پیچیدگی‌های روابط انسانی و تنش‌های موجود در ساختارهای خانوادگی می‌پردازد. او با نوشتن دیالوگ‌های طولانی و گاهی اوقات تکراری، بر این تنش‌ها و ناراحتی‌های نهفته تاکید می‌کند.

هارولد پینتر: پینتر با استفاده از آنچه به عنوان “وقفه‌های پینتری” شناخته می‌شود، مکث‌های دراماتیک و فضاهای خالی در مکالمات را به کار می‌برد که به افزایش تنش و بار عاطفی صحنه کمک می‌کند.

چرا “همه چیز خوب پیش می‌رود”:

این نویسندگان با وجود سبک ملال‌آوری که دارند، باز هم توانسته‌اند توجه و احترام زیادی در جامعه ادبی کسب کنند، زیرا آن‌ها به طور موثری واقعیت‌های انسانی را به تصویر می‌کشند که بسیاری از مخاطبان می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. آن‌ها از طریق بیان واقعیت‌های تلخ و پیچیده، عمقی به کار خود می‌بخشند که در جامعه ادبی قدردانی می‌شود.

نمونه داستان کوتاه:

خلاصه‌ای از یکی از آثار معروف ساموئل بکت به نام “در انتظار گودو” را ارائه می‌دهم که مثال خوبی از سبک نویسندگی او است و نشان دهنده‌ی آن دسته از خصوصیاتی است که ممکن است توسط برخی به عنوان ملال‌آور تلقی شوند اما تحسین بسیاری را نیز به همراه داشته است.

خلاصه “در انتظار گودو” توسط ساموئل بکت:

“در انتظار گودو” یکی از شاهکارهای مدرنیسم در تئاتر است که در آن دو شخصیت اصلی، ولادیمیر و استراگون، در یک مکان نامعلوم به دور از شهر، در انتظار شخصی به نام گودو هستند. این نمایشنامه بیشتر به بررسی مکالمات بین این دو شخصیت می‌پردازد که گاهی اوقات تکراری و بی‌نتیجه به نظر می‌رسند. داستان به نوعی تمثیل از بی‌معنایی و ناامیدی است و تاکید دارد بر این واقعیت که زندگی ممکن است هیچ معنای مشخصی نداشته باشد.

چرا “در انتظار گودو” مورد تحسین قرار گرفته است:

اگرچه این اثر ممکن است برای برخی به دلیل نبود پیشرفت قابل توجه در داستان و تکرار موضوعات به نظر ملال‌آور برسد، “در انتظار گودو” به دلیل توانایی‌اش در برانگیختن تفکر و بازتاب دادن تجربیات انسانی ژرف در قالب دیالوگ‌های ساده و صحنه‌پردازی‌های مینیمالیستی، از نظر نقدی و تئاتری بسیار موفق بوده است. این نمایشنامه نه تنها به عنوان یک اثر هنری پیچیده و دارای لایه‌های معنایی عمیق تحسین شده، بلکه به عنوان یک تجربه انسانی مشترک که نگاهی به انزوا، انتظار و ناامیدی دارد، مورد توجه و احترام قرار گرفته است.

User

از کابوس تا خنده: تبدیل ترس به شادی

شما آزاد هستید و معجزه در دستان و قلم شماست. درباره موضوعی بنویسید که برایتان مناسب است. موضوعی که نوشتن درباره آن برایتان راحت است و با اشتیاق می‌نویسید و ناتوان هستید در توقف آن. “موضوع مناسب خودش را می‌نویسد، نمی‌تواند ساکت شود.”

رویاهایتان و حتی کابوس‌هایتان را بنویسید. به زور نمی‌شود داستان نوشت اما اگر می‌توانید با احساسات خود رابطه برقرار کنید، شاید شما هم یک نویسنده یا یک شاعر هستید. ” یک نویسنده سرانجام دست به نوشتن خواهد زد. اما پیش

از این که نوشتن را شروع کند، بی تردید آن را احساس می‌کند. و این زندگی، یک زندگی شگفت‌انگیز است.”

لطفا یک داستان شاد درباره یک کابوس وحشتناک بنویسید. لطفا ابتدا کابوس فرضی خود را بیان کنید و سپس برای آن یک داستان شاد بنویسید.

ChatGPT

کابوس فرضی:

در کابوسی که من دیدم، من در یک شهر ویران شده قدم می‌زدم. همه‌جا خالی از سکنه بود و تنها صدای وزش باد شنیده می‌شد. ناگهان، آسمان تیره و زمین شروع به لرزیدن کرد. در این هنگام، از زمین موجودات عظیم‌الجثه‌ای بیرون آمدند که شبیه عنکبوت‌های غول‌پیکر بودند و به سمت من حمله‌ور شدند.

داستان شاد:

علی‌رغم ترس‌هایی که کابوس به من داده بود، صبح بعد با احساسی شگفت‌انگیز از آرامش بیدار شدم. به نظر می‌رسید که این کابوس، نه تنها من را ناراحت نکرده، بلکه به نوعی باعث شده بود تا قدر لحظات شاد زندگی را بیشتر بدانم.

در این روز، تصمیم گرفتم که از کابوس خود الهام بگیرم و داستانی بنویسم. داستان من درباره یک پسربچه بود که به نام “آرمان”، که همانند من، کابوس‌هایی درباره موجودات عظیم‌الجثه دیده بود. اما به جای ترس و وحشت، آرمان تصمیم گرفت که این موجودات را به مهمانی تولد خود دعوت کند.

روز تولد آرمان فرا رسید و موجودات عظیم‌الجثه، که در واقع موجوداتی مهربان و بازیگوش بودند، با کلاه‌های تولد رنگارنگ وارد شدند. آن‌ها شروع به اجرای حرکات موزون کردند و با هر قدم، خنده و شادی را به ارمغان آوردند. آرمان و دوستانش از دیدن این هیولاهای دوست‌داشتنی که به جای ترس، بازی و شادی آورده بودند، شگفت‌زده شده بودند.

در پایان روز، آرمان نه تنها ترس‌های خود را پشت سر گذاشته بود، بلکه دوستان جدید و غیرمعمولی نیز پیدا کرده بود. موجودات، پیش از رفتن، به او قول دادند که هر سال برای تولدش باز خواهند گشت.

داستان آرمان، پیامی عمیق‌تر در بر داشت: قدرت تغییر دیدگاه و تبدیل ترس به فرصت برای خلق لحظات شاد.

بعد از انتشار داستان آرمان در یک مجله محلی، بازخوردهای فراوانی دریافت کردم. خوانندگان، به‌ویژه کودکان، عاشق این شدند که چگونه موجودات ترسناک، در واقع دوستانی بازیگوش و مهربان بودند. والدین از من تشکر کردند که داستانی نوشته‌ام که به فرزندانشان کمک می‌کند تا با ترس‌های خود روبه‌رو شوند و آن‌ها را به چیزی مثبت تبدیل کنند.

این تجربه به من نشان داد که نویسندگی قدرتی دارد که فراتر از صفحات کاغذ است؛ قدرت تغییر نگرش‌ها، شفای زخم‌ها و الهام بخشیدن به دیگران برای مواجهه با ترس‌های خود. داستان آرمان، که از یک کابوس وحشتناک شروع شد، به یادآوری شادی و قدرت دوستی تبدیل شد و زندگی‌های بسیاری را تحت تأثیر قرار داد.

به این ترتیب، نوشتن درباره رویاها و کابوس‌ها، نه تنها یک روش برای بیان خود است، بلکه می‌تواند به عنوان ابزاری برای تغییر دنیا به کار رود. هر داستان، حتی اگر از یک کابوس سرچشمه گرفته باشد، می‌تواند زندگی شگفت‌انگیزی را رقم بزند، و این چیزی است که من هرگز از نوشتن درباره آن خسته نخواهم شد.

User

جالب بود. اما همانطور که خودتان هم فرمودید داستان کودکانه و آموزشی بود. لطفا داستانی برای بزرگسال از این کابوس بنویسید که شادی در داستان موج بزند و حاوی پند و اندز خاصی هم نباشد.

ChatGPT

داستان بزرگسالان: شبیه‌سازی شگفت‌انگیز

در دل شهری متروک، آرش با نفس‌هایی بریده‌بریده بیدار شد. در کابوسش، عنکبوت‌های غول‌پیکر از زمین بیرون زده و به سمت او حمله‌ور شده بودند. اما اکنون، با تکان‌های خفیف دستانش، متوجه شد که همه چیز تنها یک رویا بوده است. نگاهی به ساعت هوشمندش انداخت و لبخندی زد؛ برنامه‌ریزی برای آن روز خاص را مدت‌ها بود که آغاز کرده بود.

با قدم‌هایی سبک و روحیه‌ای تازه، از خانه بیرون زد و به سمت کافه‌ای رفت که دوستانش قرار بود در آنجا جمع شوند. ایده‌ای در ذهنش شکل گرفته بود: تعریف کابوسی که دیده بود، اما به شیوه‌ای غیرمنتظره و شوخی‌هایی که ترس را به خنده تبدیل می‌کرد.

به محض ورود به کافه، با صحنه‌ای مواجه شد که برای یک لحظه نفس در سینه‌اش حبس شد. دوستانش، برخلاف انتظار، لباس‌های عنکبوتی پوشیده بودند و با حرکات عجیب و غریبی که می‌کردند، به استقبال او آمدند. یکی از آن‌ها حتی کلاهی شبیه سر عنکبوت بر سر داشت و با صدای بمی گفت: «آرش، فکر کردی فرار کرده‌ای؟»

آرش، که ابتدا کمی تعجب کرده بود، به سرعت خود را جمع و جور کرد و با خنده‌ای بلند پاسخ داد: «اوه، شما با این لباس‌ها! باید بگم که ترسناک‌تر از کابوسم هستید!»

شادی و خنده در کافه طنین‌انداز شد. آرش داستان کابوسش را تعریف کرد، و هر بار که به جزئیات می‌رسید، دوستانش با شوخی‌هایی آن را به داستانی خنده‌دار تبدیل می‌کردند. هر حمله عنکبوت در کابوس به یک داستان طنز در مورد چگونگی شکست دادن عنکبوت‌ها با اسپری حشره‌کش یا فراری دادن آن‌ها با جاروبرقی تبدیل می‌شد.

و آن روز با خنده و شادی سپری شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *