فهرست مطالب
- 1 روز ماهی در کشتی مری رز، بندر پورتسموث، ۱۸ ژوئیه ۱۵۴۵
- 2 جان دانتون و کیک جوی دوسر در کلبهای در کاناوت، ۱۶۹۸
- 3 خانواده هالووی و خوردن نان ذرت و گوشت نمکسود، نیوانگلند، ژوئن ۱۶۴۷
- 4 سرهنگ جیمز دراکس و جشن در مزرعه شکر باربادوس، دهه ۱۶۴۰
- 5 شام آفریقایی-آمریکایی در سواحل غرب آفریقا، ژوئن ۱۶۸۶
- 6 شام ساموئل و الیزابت پیپز در یک رستوران فرانسوی، کاونت گاردن، ۱۲ مه ۱۶۶۷
- 7 خوراک گوشت و سیبزمینی خانواده لاتهام، لنکشایر، ۲۲ ژانویه ۱۷۴۸
- 8 ناهار در کشتی در مسیر دماغه امید نیک، فوریه تا مه ۱۷۹۷
- 9 نوشیدن رم در بوستون، ژانویه ۱۷۶۹
- 10 آمادهسازی وعده غذایی توسط کامالا در نزدیکی پتنا، بیهار، فوریه ۱۸۱۱
- 11 زندگی در رفاه خانواده هاردینگ، وایپاوا، هاوکز بی، نیوزیلند، ۲۹ ژوئیه ۱۸۷۴
- 12 خوراک لوبیا، نانک و پای آلو توسط فرانک سوآنل، بریتیش کلمبیا، ۱۵ نوامبر ۱۹۰۱
- 13 چاینوشی در رایاتئا، جزایر سوسیته، ۴ دسامبر ۱۸۲۲
- 14 پخت خوراک ایگوانا در گویان، ۱۹۹۳
- 15 چاینوشی خانواده بارتون در منچستر، مه ۱۸۳۹
- 16 غذای یکشنبه پراکاش تاندون با خانوادهای منچستری، ۱۹۳۱
- 17 دگرگونی دستور غذایی ایرِیو در کنیا، ۱۹۰۰–۲۰۱۶
- 18 خوراک سربازان در صحرای شمال آفریقا، سپتامبر ۱۹۴۱
- 19 پودینگ آلو امپراتوری، ۱۸۵۰، و بوفه کاری روز سال نو، ۱۹۹۶
- 20 سخن پایانی
کتاب طعم امپراتوری: چگونه جستجوی بریتانیا برای غذا جهان مدرن را شکل داد (The Taste of Empire: How Britain’s Quest for Food Shaped the Modern World) نوشته لیزی کولینگهام (Lizzie Collingham)، یک روایت جذاب و عمیق از تأثیرات غذا بر شکلگیری امپراتوری بریتانیا و جهان مدرن ارائه میدهد. این اثر با نگاهی خلاقانه و تاریخی، نشان میدهد که چگونه جستجوی بریتانیا برای منابع غذایی از قرن شانزدهم میلادی، به شکلگیری شبکههای پیچیده تجاری، تغییرات فرهنگی و تسلط جهانی منجر شد.
کتاب به بررسی وعدههای غذایی تاریخی میپردازد که نه تنها نیازهای ساده انسانی را برآورده میکردند، بلکه سیاستهای اقتصادی و استراتژیهای استعماری را نیز شکل میدادند. از تجارت ماهی نمکسود نیوفاندلند گرفته تا شکر کارائیب و چای هند، این روایت روشن میسازد که چگونه غذاها به عنوان نیروی محرکهای برای گسترش نفوذ بریتانیا در جهان عمل کردهاند.
لیزی کولینگهام با سبک نوشتاری ساده اما تحلیلی، خواننده را به سفری در تاریخ میبرد و نشان میدهد که چگونه عادات غذایی امپراتوری بریتانیا، عمیقاً با سیاست، اقتصاد و فرهنگ جهانی در هم تنیده شده است. این کتاب نه تنها تاریخ غذا را روایت میکند، بلکه به ما یادآور میشود که چگونه این تاریخ بر سبک زندگی امروز ما تأثیر گذاشته است.
اگر به تاریخ امپریالیسم، غذا و ارتباطات فرهنگی علاقه دارید، این کتاب دریچهای تازه برای درک نقش محوری غذا در تحولات تاریخی باز میکند.
روز ماهی در کشتی مری رز، بندر پورتسموث، ۱۸ ژوئیه ۱۵۴۵
در صبحگاه شنبه ۱۸ ژوئیه ۱۵۴۵، فضای کشتی مری رز، یکی از کشتیهای نیروی دریایی هنری هشتم، پر از فعالیت بود. ۴۱۵ نفر از خدمه و سربازان، در حالی که خود را برای نبردی قریبالوقوع با ناوگان فرانسوی آماده میکردند، بهطور همزمان با وظایف روزمره خود از جمله آمادهسازی وعدههای غذایی درگیر بودند. این روز یک “روز ماهی” بود، روزی که بر اساس سنت کلیسا مصرف گوشت ممنوع و ماهی جایگزین اصلی بود.
در آشپزخانه کشتی، تکههای ماهی نمکسود کاد (cod)، که در آب تازه خیسانده شده بودند، در دیگهای بزرگ جوشانده میشدند. هر ملوان به اندازه یک چهارم از یک ماهی کامل دریافت میکرد. این ماهیها در کیسههای پارچهای بستهبندی میشدند تا در زمان پخت سهم هر گروه مشخص بماند. بوی شدید ماهی در فضای کشتی پیچیده بود، و خدمه آن را با نوشیدن آبجو، کره، پنیر و نان تازه همراهی میکردند.
این وعده غذایی، با وجود سادگی و گاه طعم ناخوشایند، نمایی کوچک از زنجیرههای پیچیده تجاری بود که امپراتوری بریتانیا را تغذیه میکرد. بیشتر این ماهیها از نیوفاندلند و آبهای دوردست آورده شده بودند. این تجارت ماهی نمکسود، که از قرن شانزدهم آغاز شد، نه تنها غذایی برای ملوانان و سربازان فراهم میکرد، بلکه پایههای اقتصادی و دریانوردی بریتانیا را نیز تقویت میکرد.
در همان زمان که خدمه کشتی مشغول خوردن غذا بودند، در کشتی دیگر، هنری گریس آ دیو (Henry Grace à Dieu)، شاه هنری هشتم و فرماندهانش در حال طراحی نقشه نبرد بودند. مری رز، به عنوان یکی از بزرگترین کشتیهای ناوگان، نقشی کلیدی در این نقشه داشت. اما وقتی نبرد آغاز شد، مری رز تنها چند دقیقه پس از اولین شلیک توپها غرق شد. این حادثه ناگهانی، ناشی از وزش بادی قوی و سنگینی بیش از حد تجهیزات، باعث غرق شدن کشتی و جان باختن تقریباً تمام خدمه آن شد.
کشف لاشه مری رز در قرن بیستم، گنجینهای از اشیاء تاریخی و بقایای غذایی را به ارمغان آورد که نمایانگر زندگی دریانوردی در دوره تودور بود. استخوانهای ماهیهای نیوفاندلند، ابزارهای آشپزی، و حتی ظروف غذاخوری شخصی، تصویری زنده از ارتباطات تجاری و دریایی آن زمان ارائه میدهند. این ارتباطات، که از نیاز ساده به تأمین غذا آغاز شده بود، به تدریج به یکی از ستونهای اصلی گسترش امپراتوری بریتانیا تبدیل شد.
جان دانتون و کیک جوی دوسر در کلبهای در کاناوت، ۱۶۹۸
در سال ۱۶۹۸، جان دانتون، کتابفروش و ناشر عجیبوغریب لندنی، سفری به ایرلند داشت تا از تنشهای زندگی زناشویی خود دوری کند. او به منطقهای دورافتاده در کاناوت سفر کرد، جایی که زندگی ساده و سنتی مردم ایرلند همچنان ادامه داشت. در کلبهای روستایی، خانوادهای ایرلندی او را به ضیافتی دعوت کردند که آینهای از فرهنگ غذایی بومی این سرزمین بود.
در این وعده غذایی، میزبان با کیکی از جو دوسر، کاسهای از شیر و آب، و خرگوشی که در “کرهای معطر” جوشانده شده بود، از دانتون پذیرایی کرد. اما آنچه او دید، بیش از هر چیز بر او تأثیر گذاشت: روش آمادهسازی غذا. زنان خانواده با دستانی که گاه به دلیل آداب بهداشتی نامناسب کثیف به نظر میرسید، جو را آسیاب کرده و خمیر کیک را آماده میکردند. یکی از زنان، کره را با دست خالی در یک چرخانه چوبی تهیه کرد، به طوری که دانتون از دیدن این صحنه به کلی اشتهای خود را از دست داد و به خوردن یک تخممرغ و نوشیدن شیر اکتفا کرد.
این غذا بازتابدهنده عادات غذایی خاص ایرلند بود: کیکهای جوی دوسر، کره معطر و شیر تخمیرشده از اجزای اصلی غذای مردم بودند. این فرهنگ غذایی که بر پایه دامداری و کشاورزی بومی بنا شده بود، نمایانگر اقتصاد معیشتی ایرلند پیش از ورود گسترده انگلیسیها بود.
برای انگلیسیها، این شیوه زندگی و غذاهای آن نمادی از عقبماندگی بود. آنها ایرلند را سرزمینی “وحشی” تصور میکردند که نیاز به اصلاح و توسعه داشت. این نگاه استعمارگرانه موجب شد تا در قرن شانزدهم و هفدهم، انگلیسیها با ایجاد “مزارع استعماری” (Plantations)، کشاورزی تجاری را در ایرلند توسعه دهند.
با ورود مهاجران انگلیسی و اسکاتلندی، زمینهای وسیعی به کشت گندم، جو، و دیگر محصولات صادراتی اختصاص یافت. دامداری نیز توسعه یافت و ایرلند به تأمینکننده اصلی گوشت، کره و سایر محصولات کشاورزی برای انگلیس و مستعمراتش تبدیل شد. این تغییرات، نه تنها ساختار اقتصادی ایرلند، بلکه رژیم غذایی و فرهنگ آن را نیز دگرگون کرد.
در عین حال، این فرآیند استعماری با مقاومت و سختیهای بسیاری همراه بود. بسیاری از ایرلندیها به مناطق دورافتاده مانند کاناوت رانده شدند، جایی که هنوز فرهنگ غذایی سنتی حفظ شده بود. این سفر دانتون تصویری از این تضاد را نشان میدهد: از یک سو سنتهای ریشهدار بومی و از سوی دیگر نفوذ فزاینده سیاستهای استعماری انگلیس.
خانواده هالووی و خوردن نان ذرت و گوشت نمکسود، نیوانگلند، ژوئن ۱۶۴۷
در تابستان سال ۱۶۴۷، خانواده هالووی در مستعمره نیوانگلند (New England)، وعدهای ساده اما مغذی شامل نان ذرت و گوشت نمکسود را در خانه کوچکشان میل میکردند. این وعده غذایی نمونهای از سازگاری مهاجران انگلیسی با محیط جدید در قاره آمریکا بود، جایی که شرایط آبوهوایی و منابع غذایی متفاوت از سرزمین مادریشان بود.
با ورود مهاجران انگلیسی به نیوانگلند، آنها با این واقعیت روبهرو شدند که زمینهای حاصلخیز و وسیع وعده دادهشده، نیازمند کار سخت برای کشت بودند. کشاورزی سنتی انگلیسی، که بر گندم و محصولات مشابه تمرکز داشت، در خاک سخت و شرایط آبوهوایی سرد نیوانگلند بهخوبی جواب نمیداد. بنابراین، مهاجران مجبور شدند کشت ذرت، گیاهی که از بومیان آمریکا یاد گرفته بودند، را بیاموزند و آن را به یکی از پایههای اصلی رژیم غذایی خود تبدیل کنند.
نان ذرت، که از آرد ذرت و آب تهیه میشد، بهسرعت جایگزین نان گندم در سفرههای مهاجران شد. این غذا ارزان و قابلدسترس بود و با گوشت نمکسود، که از انگلستان وارد میشد یا در خود مستعمره آماده میشد، ترکیب میگردید. گوشت نمکسود، بهعنوان یک ماده غذایی با ماندگاری بالا، برای تغذیه مهاجرانی که در محیطی نامطمئن زندگی میکردند، ضروری بود.
زندگی در نیوانگلند برای مهاجران چالشهای زیادی به همراه داشت. از یک سو، آنها به دنبال ایجاد “رویای کشاورز یئومن (yeoman)” بودند؛ یعنی زمینی که بتوانند آزادانه و مستقل بر آن کشاورزی کنند. اما از سوی دیگر، محدودیتهای محیطی و نیاز به همکاری در جامعهای کوچک باعث شد که این رویا به شکلی تعدیلیافته تحقق یابد. آنها مجبور شدند زمینهای خود را به شکل جمعی مدیریت کرده و برای بقا و تولید بیشتر، از شیوههای جدید کشاورزی و همکاریهای اجتماعی بهره بگیرند.
این فصل از زندگی مهاجران نیوانگلند، نمایانگر تلاشهای سخت و خلاقانه انسانها برای انطباق با محیطهای جدید است. خانواده هالووی، با وعده سادهای که از ذرت بومیان و گوشت انگلیسی تهیه شده بود، پلی میان دو جهان قدیم و جدید ساختند؛ پلی که پایههای فرهنگی و اقتصادی آمریکای مدرن را بنا کرد.
سرهنگ جیمز دراکس و جشن در مزرعه شکر باربادوس، دهه ۱۶۴۰
در اواسط قرن هفدهم، سرهنگ جیمز دراکس، یکی از پیشگامان کشاورزی تجاری در مستعمرات کارائیب، جشنی مجلل در مزرعه شکر خود در باربادوس برگزار کرد. این جشن، نمایی از زندگی اشرافی و موفقیت اقتصادی در جزایر کارائیب بود؛ جایی که شکر به نیروی محرکه امپراتوری بریتانیا تبدیل شده بود.
باربادوس، یکی از نخستین مستعمرات انگلیس در کارائیب، با خاک حاصلخیز و آبوهوای گرمسیریاش، بهسرعت به مرکز تولید شکر تبدیل شد. دراکس، بهعنوان یکی از زمینداران پیشرو، زمینهای گستردهای را برای کشت نیشکر بهکار گرفت و از بردگان آفریقایی برای کار بر روی این مزارع استفاده کرد. شکر، که بهعنوان “طلای سفید” شناخته میشد، به یکی از سودآورترین کالاهای تجاری جهان تبدیل شد و باربادوس در خط مقدم این تجارت قرار گرفت.
جشن دراکس نشاندهنده موفقیت سیستم کشاورزی استعماری بود که بر پایه کار سخت و بیرحمانه بردگان بنا شده بود. این ضیافت شامل غذاهای متنوعی بود که مواد اولیه آنها از سراسر امپراتوری بریتانیا تأمین میشد. از گوشتهای تازه واردشده از ایرلند تا ادویههای شرقی، این غذاها نشاندهنده اتصال باربادوس به شبکه جهانی تجارت بریتانیا بودند.
اما پشت این ظاهر پر زرقوبرق، واقعیت تلخی نهفته بود. تولید شکر مستلزم کار فیزیکی طاقتفرسا و شرایط وحشتناک برای بردگان بود. بسیاری از بردگان آفریقایی تحت شرایط غیرانسانی به باربادوس آورده شده بودند و مجبور بودند در گرمای شدید کار کنند. مرگومیر بالا و نبود حقوق انسانی برای بردگان، یکی از تاریکترین جنبههای این سیستم اقتصادی بود.
با این حال، تولید شکر نه تنها باربادوس را به یکی از ثروتمندترین مستعمرات انگلیس تبدیل کرد، بلکه نقش مهمی در گسترش قدرت اقتصادی بریتانیا ایفا کرد. شکر از باربادوس به انگلیس و دیگر نقاط جهان صادر میشد و بهسرعت در رژیم غذایی و فرهنگ مصرفی مردم اروپا جایگاه یافت. شکر، که روزی کالایی لوکس بود، به عنصری اساسی در نوشیدنیهایی مانند چای و قهوه تبدیل شد و از این طریق بر زندگی روزمره مردم نیز تأثیر گذاشت.
در این میان، افرادی مانند جیمز دراکس، با ترکیب کارآفرینی و بهرهبرداری استعماری، نشان دادند که چگونه اقتصاد جهانی شکر، ستون فقرات امپراتوری بریتانیا را تشکیل داد. این فصل داستانی از تضاد است: ثروت و شکوه برای معدودی از مالکان مزارع و فقر و رنج بیپایان برای کسانی که این ثروت را تولید میکردند.
شام آفریقایی-آمریکایی در سواحل غرب آفریقا، ژوئن ۱۶۸۶
در ژوئن ۱۶۸۶، شام خاصی در ساحل غربی آفریقا برگزار شد. لا بلنگور، یک زن آفریقایی-پرتغالی، از میشل جاجوله دو لا کورب، تاجر و سیاح فرانسوی، با غذایی تهیهشده از ذرت و مانیوک پذیرایی کرد. این شام نه تنها نمایشی از تبادل فرهنگی بین اروپا و آفریقا بود، بلکه تصویری از شبکههای تجاری پیچیدهای ارائه میداد که دریای اطلس را به یک بازار جهانی تبدیل کرده بود.
ذرت و مانیوک، که هر دو در اصل محصولات بومی قاره آمریکا بودند، در جریان تجارت استعماری به آفریقا وارد شدند. مانیوک، گیاهی مقاوم در برابر خشکسالی، بهسرعت به یکی از محصولات اساسی در رژیم غذایی مردم غرب آفریقا تبدیل شد. ذرت نیز، که به آسانی کشت میشد و محصول فراوانی میداد، جایگاه ویژهای در غذاهای محلی یافت. این دو محصول بهطور مستقیم تحت تأثیر تجارت سهجانبه قرار گرفتند؛ چرخهای که شامل اروپا، آفریقا، و قاره آمریکا بود.
این تجارت، که اغلب با عنوان “تجارت برده اطلس” شناخته میشود، میلیونها انسان را از آفریقا به عنوان برده به آمریکا منتقل کرد. در مقابل، کالاهایی مانند پارچه، اسلحه، و الکل از اروپا به آفریقا فرستاده میشدند. یکی از نقشهای مهم آفریقا در این چرخه، تولید و تأمین غذا برای کشتیهای بردهبر و نیز مزارع مستعمرات آمریکایی بود.
شام ارائهشده توسط لا بلنگور بازتابی از این تبادل جهانی بود. غذاهایی مانند آرد مانیوک و ذرت، که در فرهنگ غذایی آفریقا ادغام شده بودند، نشاندهنده انعطافپذیری و توانایی مردم آفریقا در سازگاری با مواد جدید بودند. با این حال، این تبادل به دلیل شرایط وحشیانه تجارت برده و استعمار، جنبههای تلخ و تاریکی نیز داشت.
این غذاها همچنین نشانهای از ارتباط آفریقا با جهان وسیعتر بودند. زنان مانند لا بلنگور، که اغلب در نقش واسطههای فرهنگی و تجاری عمل میکردند، نقشی کلیدی در این شبکهها داشتند. آنها از دانش آشپزی بومی و مواد جدید برای ایجاد غذاهایی استفاده میکردند که هم نیازهای محلی را تأمین میکرد و هم به تعاملات بینالمللی کمک میکرد.
این فصل، تصویری از تلفیق فرهنگها و اقتصادها ارائه میدهد که در قلب امپراتوری جهانی بریتانیا قرار داشت. اما در پس این داستان، واقعیت تلخ بردهداری و استثمار نمایان است؛ واقعیتی که به قیمت رنج میلیونها انسان، پایههای تجارت جهانی را شکل داد.
شام ساموئل و الیزابت پیپز در یک رستوران فرانسوی، کاونت گاردن، ۱۲ مه ۱۶۶۷
در شامگاهی از مه ۱۶۶۷، ساموئل پیپز، دیوانسالار و خاطرهنویس مشهور انگلیسی، به همراه همسرش الیزابت در یک رستوران فرانسوی در کاونت گاردن لندن شام صرف کردند. این تجربه، که شامل غذاهایی مانند کبوتر و گوشت گاو به سبک فرانسوی بود، نشاندهنده تأثیر روزافزون آشپزی خارجی بر زندگی طبقه متوسط و بالای جامعه بریتانیا بود. این فصل نه تنها جنبههای فرهنگی غذا، بلکه شبکههای تجاری گستردهای که این غذاها را ممکن ساخته بود، بررسی میکند.
در قرن هفدهم، لندن به یک مرکز تجاری پررونق تبدیل شده بود که کالاهایی از سراسر جهان به آن وارد میشد. از جمله این کالاها، ادویهها و مواد غذایی بود که مستعمرات بریتانیا، بهویژه هند، آنها را تأمین میکردند. فلفل، یکی از ارزشمندترین این کالاها، در این دوره نقشی حیاتی در توسعه تجارت بریتانیا با شرق ایفا کرد. بریتانیا از طریق کمپانی هند شرقی، مقادیر عظیمی از فلفل را از هند وارد میکرد که نه تنها برای آشپزی بلکه بهعنوان مادهای لوکس و پرسود در تجارت داخلی و خارجی استفاده میشد.
در کنار فلفل، چای و پارچههای کالیكو نیز از جمله کالاهایی بودند که از هند وارد بریتانیا میشدند. چای، که ابتدا بهعنوان نوشیدنیای لوکس و انحصاری طبقه بالا شناخته میشد، بهتدریج به بخشی از فرهنگ غذایی تمام اقشار جامعه تبدیل شد. پیپز در خاطرات خود به دفعات از لذت نوشیدن چای یاد کرده است، که نشاندهنده جایگاه ویژه این نوشیدنی در زندگی روزمره بود.
این شام فرانسوی در کاونت گاردن، نمادی از تلفیق فرهنگها و تأثیر جهانیشدن بر رژیم غذایی بریتانیاست. در حالی که غذاهایی مانند گوشت کبوتر و گوشت گاو به سبک فرانسوی، بازتابدهنده تأثیر آشپزی اروپایی بودند، مواد اولیهای مانند فلفل و چای، نتیجه نفوذ امپراتوری بریتانیا در آسیا و سایر مناطق جهان بودند.
این دوره از تاریخ نشان میدهد که چگونه غذا به ابزاری برای نمایش طبقه و قدرت تبدیل شد. استفاده از ادویههای شرقی و غذاهای لوکس فرانسوی، نشاندهنده تمایل طبقه مرفه بریتانیا برای نمایش ثروت و دسترسی به شبکههای جهانی بود. با این حال، این مصرفگرایی به قیمت بهرهبرداری شدید از مستعمرات و کارگران مناطق دورافتاده تمام میشد.
در نهایت، شام ساموئل و الیزابت پیپز در کاونت گاردن تنها یک وعده غذایی نبود؛ بلکه بازتابی از تغییرات بزرگتر در فرهنگ، اقتصاد، و سیاست جهانی بود که در قلب امپراتوری بریتانیا جریان داشت.
خوراک گوشت و سیبزمینی خانواده لاتهام، لنکشایر، ۲۲ ژانویه ۱۷۴۸
در یک روز سرد زمستانی در سال ۱۷۴۸، خانواده لاتهام در منطقه لنکشایر انگلیس، دور میز سادهای جمع شدند و خوراکی متشکل از گوشت و سیبزمینی میل کردند. این وعده غذایی، بازتابدهنده تغییرات عمیق در رژیم غذایی طبقه کارگر در بریتانیا بود؛ تغییراتی که در دوران انقلاب صنعتی آغاز شده بود و نشاندهنده تأثیر مستقیم تحولات اقتصادی بر فرهنگ غذایی بود.
گوشت، که پیشتر تنها در اختیار طبقات مرفه قرار داشت، به تدریج به بخشی از جیره غذایی طبقات کارگر تبدیل شد. اما این تغییر نه به دلیل بهبود استانداردهای زندگی، بلکه ناشی از ظهور “جیرهبندی صنعتی” بود. در این دوران، کارخانهها و کارگاههای صنعتی نیاز به نیروی کاری داشتند که بتواند ساعتهای طولانی و طاقتفرسا کار کند. بنابراین، رژیم غذایی کارگران باید انرژی کافی برای این سبک زندگی تأمین میکرد.
سیبزمینی، که در اواخر قرن هفدهم از آمریکا به اروپا معرفی شده بود، به سرعت در بریتانیا محبوب شد. این گیاه مقاوم، به عنوان یک منبع غذایی ارزان و سرشار از کالری، نقش مهمی در تغذیه طبقات پایین جامعه ایفا کرد. ترکیب سیبزمینی با گوشت ارزانقیمت، مانند گردن گوسفند یا قسمتهای ارزانتر گاو، خوراکی مقوی و ارزان فراهم میکرد که برای خانوادههای کارگری مناسب بود.
این تغییرات غذایی، در کنار رشد نظام صنعتی، بر ساختار اجتماعی نیز تأثیر گذاشت. خانوادههایی مانند لاتهام، که پیشتر عمدتاً در مزارع کوچک و مستقل زندگی میکردند، اکنون در روستاها و شهرکهای صنعتی ساکن شده بودند. غذای آنها، که پیشتر بر اساس محصولات کشاورزی محلی تهیه میشد، اکنون به مواد اولیهای وابسته بود که از طریق شبکههای تجاری گسترده به آنها میرسید.
در عین حال، گوشت و سیبزمینی به نمادی از سازگاری و انعطافپذیری طبقه کارگر تبدیل شد. این خوراک ساده، نشاندهنده تلاش برای تأمین انرژی کافی در شرایط سخت کاری بود، در حالی که مواد اولیه آن از شبکهای از تجارتهای داخلی و جهانی تأمین میشد.
این فصل، تصویری از انقلاب صنعتی و تأثیرات آن بر زندگی روزمره ارائه میدهد. از یک سو، صنعتی شدن باعث دسترسی به مواد غذایی متنوعتر شد، اما از سوی دیگر، وابستگی به “جیرهبندی صنعتی” نمایانگر استثمار نیروی کار و تغییرات عمیق در شیوه زندگی طبقات کارگر بود. خوراک خانواده لاتهام، با تمام سادگیاش، بخشی از داستان بزرگتری است که نشاندهنده رابطه میان غذا، اقتصاد، و جامعه در دوران مدرن است.
ناهار در کشتی در مسیر دماغه امید نیک، فوریه تا مه ۱۷۹۷
در بهار سال ۱۷۹۷، لیدی آن بارنارد، بانوی انگلیسی و همسر دیپلماتی برجسته، سفری دریایی به دماغه امید نیک (Cape of Good Hope) انجام داد. در طول این سفر، او در کابین کشتی، از وعدههای غذایی مجلل شامل گوشت تازه، سبزیجات، و نوشیدنیهای خوب لذت میبرد. این سفر و غذای همراه آن، انعکاسی از شبکه تأمین غذایی گستردهای بود که امپراتوری بریتانیا برای تغذیه نیروی کار و طبقه اشراف ایجاد کرده بود.
سفرهای دریایی در آن زمان چالشی بزرگ بود، زیرا کشتیها برای تأمین غذای خدمه و مسافران به ذخایر بزرگ و برنامهریزی دقیق نیاز داشتند. یکی از مهمترین مسائل، حمل و نگهداری مواد غذایی در طول سفرهای طولانی بود. برای مقابله با این چالش، بریتانیا شبکهای از بنادر استراتژیک در سراسر امپراتوری خود ایجاد کرد. این بنادر، مانند دماغه امید نیک، بهعنوان مراکز تأمین مواد غذایی، آب و سوخت عمل میکردند.
در کشتی لیدی آن بارنارد، آشپزخانهای کوچک با تجهیزات مناسب وجود داشت. گوشت تازه، که در طول سفر از دامهای زنده نگهداریشده در کشتی تهیه میشد، به همراه سبزیجاتی که از توقفهای میانراه تأمین میشد، بخش اصلی وعدههای غذایی او بود. همچنین، شرابها و نوشیدنیهای گرانقیمت، نشاندهنده سبک زندگی اشرافی لیدی بارنارد بود.
اما این رفاه در تضاد با شرایط زندگی خدمه کشتی بود. آنها بیشتر به جیرههای ساده مانند بیسکویت خشک، گوشت نمکسود، و آبجو اکتفا میکردند. این تفاوت، بازتابی از سلسلهمراتب اجتماعی بود که در آن، اشراف از امکانات لوکس برخوردار بودند، در حالی که طبقات پایینتر به حداقلها بسنده میکردند.
دماغه امید نیک، که در آن زمان یکی از مستعمرات استراتژیک بریتانیا بود، نقش مهمی در شبکه جهانی تجارت و تأمین غذا داشت. کشتیهایی که از اروپا به آسیا میرفتند، در این بندر توقف میکردند تا ذخایر خود را تکمیل کنند. این مستعمره، علاوه بر تأمین غذا، نقطهای کلیدی برای تبادل فرهنگی و تجاری بود.
سفر لیدی آن بارنارد نشان میدهد که چگونه شبکههای تأمین مواد غذایی امپراتوری بریتانیا، نه تنها بقای نیروی کار را تضمین میکرد، بلکه استانداردهای زندگی طبقات بالاتر را نیز حفظ میکرد. این فصل تصویری است از شکافهای عمیق اجتماعی و اقتصادی در دوران گسترش امپراتوری، جایی که غذا نه تنها منبعی برای بقا، بلکه ابزاری برای نمایش قدرت و طبقه بود.
نوشیدن رم در بوستون، ژانویه ۱۷۶۹
در یکی از شبهای سرد ژانویه ۱۷۶۹، گروهی از پسران آزادی (Sons of Liberty) در مهمانسرای گلدن بال (Golden Ball Tavern) در بوستون جمع شدند تا رم پانچ بنوشند و درباره مقاومت علیه سیاستهای استعماری بریتانیا گفتگو کنند. رم، این نوشیدنی شیرین و قدرتمند، تنها یک بخش از میز شام نبود؛ بلکه به نمادی از وحدت و اعتراض تبدیل شده بود.
رم یا رام، که از شکر تولیدشده در مزارع کارائیب تهیه میشد، محصول مستقیم سیستم استعماری بود. شکر خام از جزایر کارائیب به نیوانگلند فرستاده میشد، جایی که در کارخانههای تقطیر محلی به رم تبدیل میشد. این نوشیدنی نه تنها در مستعمرات آمریکایی محبوب بود، بلکه به یک کالای تجاری ارزشمند در تجارت سهجانبه میان اروپا، آفریقا و آمریکا تبدیل شد.
در میانه قرن هجدهم، رم علاوه بر نقشش در اقتصاد، به بخشی از فرهنگ اجتماعی و سیاسی مستعمرات آمریکا تبدیل شد. پسران آزادی، گروهی از انقلابیون که به مالیاتها و قوانین تجاری بریتانیا اعتراض داشتند، اغلب در چنین گردهماییهایی از رم برای تقویت همبستگی استفاده میکردند. پانچ رم، که ترکیبی از رم، آب، شکر و ادویه بود، نه تنها فرصتی برای معاشرت فراهم میکرد، بلکه به ابزار نمادینی برای مبارزه علیه استعمار تبدیل شده بود.
رم همچنین نمادی از تضادهای سیستم استعماری بود. از یک سو، این نوشیدنی محصول کار بیرحمانه بردگان در مزارع شکر کارائیب بود. از سوی دیگر، رم به یکی از ابزارهای اصلی تأمین مالی مبارزات انقلابی در مستعمرات آمریکایی تبدیل شد. مصرفکنندگان رم در بوستون شاید از رنجهایی که تولید این نوشیدنی به همراه داشت، آگاه بودند، اما آن را بهعنوان ابزاری برای دستیابی به آزادی سیاسی پذیرفته بودند.
این شب در مهمانسرای گلدن بال و رم پانچ مصرفشده در آن، نمادی از تقاطع اقتصاد استعماری و مبارزه سیاسی بود. این نوشیدنی، که از شبکههای تجاری گستردهای عبور کرده بود، از مزارع شکر در کارائیب تا میز انقلابیون در بوستون، نمایانگر تأثیر غذا و نوشیدنی بر تحولات تاریخی و سیاسی بود. پسران آزادی، در حالی که از رم بهعنوان منبعی برای الهام و مقاومت استفاده میکردند، نشان دادند که چگونه کالاهای روزمره میتوانند به ابزارهای تغییرات عظیم اجتماعی و سیاسی تبدیل شوند.
آمادهسازی وعده غذایی توسط کامالا در نزدیکی پتنا، بیهار، فوریه ۱۸۱۱
در اوایل قرن نوزدهم، در روستایی نزدیک پتنا در ایالت بیهار هند، زنی به نام کامالا مشغول آمادهسازی وعدهای ساده اما مغذی برای خانوادهاش بود. این وعده غذایی شامل برنج، عدس، و سبزیجات محلی بود که با دقت و مهارت آشپزی میشد. اما پشت این صحنه ساده و خانوادگی، داستان پیچیدهای از تأثیر امپراتوری بریتانیا بر کشاورزی و فرهنگ غذایی هند نهفته بود.
کمپانی هند شرقی بریتانیا در این دوره کنترل بسیاری از بخشهای هند را در دست داشت. این شرکت نه تنها در سیاست و اقتصاد، بلکه در شیوههای کشاورزی و رژیم غذایی مردم نیز تأثیر گذاشت. یکی از مهمترین تغییراتی که در این دوره رخ داد، تبدیل مناطق وسیعی از زمینهای کشاورزی به کشت خشخاش بود. خشخاش برای تولید تریاک استفاده میشد، کالایی که بریتانیا به چین صادر میکرد تا بتواند هزینه واردات چای را تأمین کند.
این سیاست کشاورزی بهطور مستقیم بر زندگی مردم محلی مانند کامالا تأثیر گذاشت. زمینهایی که پیشتر برای کشت محصولات خوراکی مانند برنج و گندم استفاده میشد، اکنون به کشت خشخاش اختصاص داده شده بود. این تغییر باعث کاهش تولید مواد غذایی و افزایش گرسنگی و فقر در میان کشاورزان شد. در حالی که چای، یکی از نمادهای فرهنگی بریتانیا، به محصولی محبوب در سراسر جهان تبدیل میشد، هزینه واقعی آن بر دوش کشاورزان هندی و خانوادههایی مانند کامالا سنگینی میکرد.
با وجود این تغییرات، زنان هندی مانند کامالا نقش حیاتی در حفظ سنتهای غذایی ایفا میکردند. آنها از هر آنچه در دسترس داشتند، استفاده میکردند تا وعدههایی مقوی برای خانوادههایشان تهیه کنند. برنج و عدس، بهعنوان اجزای اصلی رژیم غذایی هند، همچنان در اولویت بودند و ترکیب آنها با سبزیجات و ادویههای محلی، غذایی سالم و مغذی فراهم میکرد.
این فصل نشاندهنده تقاطع میان قدرت امپراتوری، اقتصاد جهانی و زندگی روزمره مردم عادی است. کامالا و خانوادهاش، در حالی که با محدودیتهای ناشی از سیاستهای استعماری روبهرو بودند، با استفاده از دانش و مهارتهای بومی خود، توانستند رژیم غذایی سنتیشان را حفظ کنند. اما داستان آنها، یادآور این است که هزینه واقعی گسترش تجارت جهانی و امپراتوری، اغلب بر دوش کسانی بود که خود کمترین بهره را از آن میبردند.
زندگی در رفاه خانواده هاردینگ، وایپاوا، هاوکز بی، نیوزیلند، ۲۹ ژوئیه ۱۸۷۴
در یک روز سرد زمستانی در سال ۱۸۷۴، خانواده هاردینگ در مزرعه خود در وایپاوا، در منطقه هاوکز بی نیوزیلند، دور میز غذایی پر از گوشت، سبزیجات و لبنیات نشسته بودند. این وعده غذایی، نمادی از موفقیت مهاجرت اروپاییان به نیوزیلند و تبدیل این کشور به یکی از مهمترین تولیدکنندگان مواد غذایی در جهان بود.
در قرن نوزدهم، نیوزیلند به مقصدی محبوب برای مهاجران اروپایی تبدیل شد که به دنبال فرصتهای جدید برای زندگی و کشاورزی بودند. زمینهای وسیع و حاصلخیز این کشور، که پیشتر متعلق به مائوریها، مردم بومی نیوزیلند بود، توسط دولت استعماری انگلیس مصادره و به مهاجران اروپایی داده شد. این زمینها به سرعت به مزارع گوسفند، گاو و کشت محصولات کشاورزی تبدیل شدند.
خانواده هاردینگ یکی از این مهاجران بودند که در این سرزمین جدید به رفاه و ثروت دست یافتند. آنها از دسترسی به زمینهای حاصلخیز، آب و هوای مساعد و فناوریهای جدید کشاورزی بهره بردند تا مواد غذایی فراوانی تولید کنند. گوشت گوسفند، کره و پنیر، که از فراوردههای اصلی مزارع نیوزیلند بود، نه تنها نیازهای داخلی را تأمین میکرد، بلکه به مقاصدی مانند بریتانیا صادر میشد و بخشی از شبکه تجارت جهانی امپراتوری بریتانیا را تشکیل میداد.
اما این رفاه و فراوانی، هزینههای انسانی و زیستمحیطی سنگینی داشت. مردم بومی مائوری، که فرهنگ غذایی و روشهای کشاورزی خاص خود را داشتند، به حاشیه رانده شدند. زمینهای آنها تصرف شد و سبک زندگی سنتیشان به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. این تغییرات، بخشی از فرآیند استعماری بود که فرهنگها و جوامع بومی را در سراسر جهان متحول کرد.
زندگی روزمره خانواده هاردینگ، با وعدههای غذایی غنی و دسترسی به منابع فراوان، نمایانگر موفقیت مدل کشاورزی استعماری بود. اما در پس این تصویر، داستان تضادها و نابرابریهایی نهفته بود که توسعه امپراتوری و مهاجرت اروپاییان به مناطق دورافتاده ایجاد کرد.
این فصل نشان میدهد که چگونه نیوزیلند، با تبدیل شدن به یک تولیدکننده اصلی مواد غذایی، به بخشی حیاتی از امپراتوری بریتانیا تبدیل شد. رفاه خانوادههایی مانند هاردینگ، به لطف منابع طبیعی غنی و شبکههای تجاری جهانی ممکن شد، اما هزینههای آن بر دوش جوامع بومی و محیطزیست سنگینی کرد. این داستان، یادآوری از تأثیرات گسترده استعمار بر رژیمهای غذایی و زندگی مردم در سراسر جهان است.
خوراک لوبیا، نانک و پای آلو توسط فرانک سوآنل، بریتیش کلمبیا، ۱۵ نوامبر ۱۹۰۱
در یک روز سرد پاییزی در سال ۱۹۰۱، فرانک سوآنل، نقشهبردار بریتانیایی، در یکی از کمپهای اکتشافی خود در جنگلهای بریتیش کلمبیا وعدهای ساده اما مقوی شامل خوراک لوبیا، نانک (نوعی نان مسطح) و پای آلو میل کرد. این وعده غذایی، بازتابدهنده رژیم غذایی کارگران و مهاجرانی بود که در حال گسترش مرزهای امپراتوری بریتانیا بودند.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، بریتیش کلمبیا به یکی از مناطق کلیدی برای اکتشاف و توسعه منابع طبیعی تبدیل شد. مهاجران اروپایی، بهویژه بریتانیاییها، برای استخراج منابعی مانند چوب، طلا، و معادن معدنی به این منطقه سرازیر شدند. این مهاجران در کمپهای دورافتاده و محیطهای خشن زندگی میکردند و وعدههای غذایی ساده اما مغذی برای تأمین انرژی لازم برای کارهای سختشان ضروری بود.
خوراک لوبیا، که از مواد خشک و نگهداریشده تهیه میشد، به یکی از غذاهای اصلی کارگران تبدیل شد. این خوراک بهراحتی حمل میشد، نیاز به پختوپز طولانی نداشت، و سرشار از پروتئین و انرژی بود. نانک، که از آرد، آب و کمی نمک تهیه میشد، جایگزینی سریع و ساده برای نانهای سنتی بود. پای آلو نیز که از میوههای خشکشده ساخته میشد، بهعنوان یک خوراکی شیرین و تقویتی در کمپها محبوب بود.
این غذاها، که با مواد اولیهای ارزان و قابلحمل تهیه میشدند، بازتابدهنده اقتصاد جیرهبندی صنعتی بودند که در آن، غذای کارگران باید هم مقرونبهصرفه و هم کاربردی باشد. اما در عین حال، این غذاها نمایانگر ارتباطات جهانی بودند: لوبیا از مزارع آمریکا، آرد از کانادا و آلوهای خشکشده از کالیفرنیا تأمین میشدند.
در پشت این وعده غذایی ساده، داستان بزرگتری از توسعه استعماری نهفته بود. مهاجران اروپایی با تغییرات گستردهای که در زمینها و منابع بومی ایجاد کردند، تأثیرات عمیقی بر زندگی مردم بومی گذاشتند. زمینهایی که پیشتر برای شکار و کشاورزی بومیان استفاده میشد، به مزارع، معادن و کمپهای کارگری تبدیل شدند.
خوراک فرانک سوآنل در آن روز، نه تنها سوختی برای فعالیتهای روزانه او بود، بلکه بخشی از داستان بزرگتری از گسترش مرزهای امپراتوری و تغییرات جهانی بود. این فصل، تصویری از تأثیر اقتصاد صنعتی بر رژیمهای غذایی و تعاملات فرهنگی در نقاط دورافتاده جهان ارائه میدهد.
چاینوشی در رایاتئا، جزایر سوسیته، ۴ دسامبر ۱۸۲۲
در روزی گرم از دسامبر ۱۸۲۲، کشیش دانیل تایرمن و همراهش جورج بنت، اعضای انجمن تبلیغی لندن، در جزیره رایاتئا در جزایر سوسیته، در مهمانی چای بومیان شرکت کردند. این رویداد کوچک، تصویری از برخورد دو جهان متفاوت را ارائه میداد: دنیای سنتی و بومی جزایر اقیانوس آرام و فرهنگ استعماری و تجاری بریتانیا.
چای، که در اوایل قرن نوزدهم به یکی از مهمترین کالاهای تجاری امپراتوری بریتانیا تبدیل شده بود، از هند و چین به تمامی نقاط امپراتوری صادر میشد. ورود چای به جزایر سوسیته، بخشی از فرآیند استعمار فرهنگی بود که توسط مبلغان مذهبی و تجار بریتانیایی تقویت میشد. مبلغان مذهبی، مانند تایرمن و بنت، نه تنها مسیحیت بلکه فرهنگ و سبک زندگی اروپایی را نیز به این مناطق معرفی کردند.
در این مهمانی چای، بومیان رایاتئا که با شیوههای جدید تعاملات فرهنگی آشنا شده بودند، از چای به عنوان نشانهای از پذیرش و تعامل با فرهنگ بریتانیا استفاده کردند. آنها چای را با استفاده از فنجانها و ظروف وارداتی سرو کردند و با شیرینیها و خوراکیهایی که به سبک اروپایی تهیه شده بودند، همراه ساختند. این پذیرایی، ترکیبی از سنتهای بومی و تأثیرات جدید بود که در نتیجه برخورد با فرهنگ استعماری شکل گرفته بود.
با این حال، ورود چای به این مناطق تنها یک تغییر کوچک در فرهنگ غذایی نبود؛ بلکه بخشی از زنجیرهای از تغییرات گستردهتر بود که شامل تغییرات در کشاورزی، اقتصاد و سبک زندگی بومیان میشد. زمینهایی که پیشتر برای کشاورزی معیشتی یا فعالیتهای سنتی استفاده میشد، به تولید محصولات صادراتی اختصاص یافت. این تغییرات، نه تنها رژیم غذایی، بلکه استقلال اقتصادی بومیان را نیز تحت تأثیر قرار داد.
مهمانی چای در رایاتئا، نمادی از تلفیق و در عین حال تضاد میان فرهنگهای بومی و استعماری بود. بومیان، با پذیرش عناصری از فرهنگ بریتانیا، در حال تطبیق با دنیای جدید بودند، اما این تطبیق اغلب به قیمت از دست دادن جنبههایی از هویت و استقلال آنها تمام میشد. این فصل، تصویری از چگونگی استفاده امپراتوری بریتانیا از کالاهایی مانند چای برای نفوذ فرهنگی و اقتصادی در دورترین نقاط جهان ارائه میدهد.
پخت خوراک ایگوانا در گویان، ۱۹۹۳
در سال ۱۹۹۳، در منطقهای روستایی در گویان، خانوادهای مشغول پخت خوراکی سنتی از ایگوانا بودند. این وعده غذایی که با ترکیبی از ادویهها، سبزیجات بومی و گوشت ایگوانا تهیه میشد، بازتابی از تاریخ و فرهنگ پیچیده این منطقه بود؛ جایی که میراثهای بومی، استعماری و مهاجرتهای گسترده در هم تنیده شده بودند.
گویان، کشوری در شمال آمریکای جنوبی، تاریخ طولانی از استعمار و بهرهبرداری دارد. در دوره استعمار، مزارع شکر این منطقه یکی از منابع اصلی ثروت امپراتوریهای بریتانیا و هلند بود. کارگران بسیاری از آفریقا و هند برای کار در این مزارع آورده شدند و همراه با آنها، فرهنگها و سنتهای غذاییشان نیز به گویان منتقل شد.
خوراک ایگوانا، یکی از غذاهای بومی منطقه، از این تلفیق فرهنگی جان سالم به در برده است. ایگوانا، که به راحتی در طبیعت محلی یافت میشود، برای مردم گویان منبعی پایدار و در دسترس از پروتئین بوده است. این گوشت، با ترکیب ادویهها و تکنیکهای آشپزی که از مهاجران هندی و آفریقایی به ارث رسیده است، به یک غذای خاص و محبوب تبدیل شده است.
اما داستان غذا در گویان تنها به فرهنگهای بومی و سنتی محدود نمیشود. سیستمهای استعماری و جهانیسازی، تأثیرات عمیقی بر رژیم غذایی این منطقه گذاشتهاند. کشاورزی صنعتی، که در ابتدا بر تولید شکر تمرکز داشت، به تدریج منابع طبیعی و زمینهای کشاورزی محلی را تغییر داد. با این حال، بسیاری از مردم روستایی، مانند خانوادهای که این خوراک ایگوانا را آماده میکردند، همچنان به منابع بومی و تکنیکهای سنتی تکیه دارند.
خوراک ایگوانا، در عین سادگی، نمادی از مقاومت و انعطافپذیری فرهنگی است. این غذا، نشاندهنده پیوند میان مردم و محیط طبیعیشان است و در عین حال، به یادماندهای از تاریخ استعماری و مهاجرتی منطقه به شمار میآید.
این فصل از کتاب، نشان میدهد که چگونه غذا میتواند حامل داستانهایی از تطبیق، مقاومت و تأثیرات تاریخی باشد. در حالی که جهانیسازی و استعمار تأثیرات عمیقی بر گویان گذاشتند، سنتهای غذایی محلی همچنان بخشی از هویت فرهنگی این مردم باقی مانده است.
چاینوشی خانواده بارتون در منچستر، مه ۱۸۳۹
در بهار سال ۱۸۳۹، خانواده بارتون، که در محلهای کارگری در منچستر زندگی میکردند، دور میز کوچکی جمع شدند تا چای بنوشند. این صحنه ساده و معمولی، بخشی از تغییرات عمیقی را نشان میداد که در دوران انقلاب صنعتی در بریتانیا رخ داده بود. چای، که روزی نوشیدنی لوکس اشراف بود، به یکی از اجزای اصلی رژیم غذایی طبقه کارگر تبدیل شده بود.
چای، بهعنوان محصولی وارداتی از هند و چین، توسط کمپانی هند شرقی بریتانیا به یک کالای اساسی در امپراتوری تبدیل شد. در ابتدا، چای تنها برای طبقات مرفه در دسترس بود، اما در قرن نوزدهم، با کاهش هزینههای واردات و افزایش تولید شکر، چای به نوشیدنی محبوب تمام اقشار جامعه بدل شد.
برای خانوادههایی مانند بارتون، چای نه فقط نوشیدنی، بلکه بخشی از فرهنگ جدید کارگری بود. یک فنجان چای گرم، بهویژه در روزهای سخت کاری، فرصتی برای استراحت و گردهمایی خانوادگی فراهم میکرد. این نوشیدنی، همراه با شکر و نان، به سوختی برای ادامه کار در کارخانهها تبدیل شد.
اما چاینوشی ساده خانواده بارتون، تنها نوک کوه یخی از زنجیرههای اقتصادی و استعماری بود که این کالا را ممکن ساخته بود. تولید چای در هند، با بهرهگیری از نیروی کار ارزان و زمینهای کشاورزی اختصاصیافته، نتیجه مستقیم سیاستهای استعماری بریتانیا بود. در عین حال، تولید شکر در مزارع کارائیب نیز با استفاده از بردگان و کارگران آزادشده، به تقاضای روزافزون شکر برای چای پاسخ میداد.
این فصل، داستان پیچیدهای از چگونگی پیوند میان اقتصاد جهانی و زندگی روزمره مردم عادی را روایت میکند. چای، که زمانی نماد قدرت و انحصار طبقه مرفه بود، به ابزاری برای حفظ نیروی کار در دوران صنعتیشدن تبدیل شد. اما در پس هر فنجان چای، تاریخچهای از استثمار و بهرهبرداری نهفته بود که زندگی میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار داده بود.
برای خانواده بارتون و بسیاری از خانوادههای طبقه کارگر در بریتانیا، چاینوشی بخشی از لحظات کوچک آرامش در زندگیای پرمشقت بود. این نوشیدنی، در عین حال که بازتابدهنده تغییرات بزرگ اقتصادی و اجتماعی بود، به نمادی از هویت فرهنگی و قدرت طبقه کارگر نیز تبدیل شد.
غذای یکشنبه پراکاش تاندون با خانوادهای منچستری، ۱۹۳۱
در سال ۱۹۳۱، پراکاش تاندون، جوانی هندی که برای تحصیل در انگلستان به منچستر آمده بود، در یک مهمانی یکشنبه به صرف شام با خانوادهای انگلیسی دعوت شد. آنها یک غذای سنتی انگلیسی شامل گوشت کبابی، سیبزمینی برشته، سبزیجات بخارپز و سس گریوی سرو کردند. این وعده غذایی، بازتابدهنده فرهنگ غذایی بریتانیا در دوران اوج امپراتوری بود؛ فرهنگی که با واردات مواد اولیه از مستعمرات و وابستگی به شبکههای جهانی تغذیه تقویت میشد.
برای طبقه متوسط منچستر، غذای یکشنبه سنتی نه تنها یک وعده غذایی، بلکه یک آیین بود. این غذا، که اغلب شامل گوشت گوسفند یا گاو بود، نمادی از موفقیت و رفاه طبقه متوسط صنعتی به شمار میرفت. گوشت، که در گذشته تنها در دسترس اشراف بود، اکنون از طریق تولید انبوه و واردات ارزانقیمت در دسترس خانوادههای شهری قرار گرفته بود.
در این میان، بسیاری از مواد غذایی این وعده، از مستعمرات بریتانیا تأمین میشد. سیبزمینی و سبزیجات محلی ممکن بود در بریتانیا تولید شوند، اما بسیاری از ادویهها، چای و حتی گوشتهای وارداتی از مستعمراتی مانند هند، نیوزیلند و کانادا تأمین میشدند. این شبکه پیچیده از تولید و توزیع، بریتانیا را به مرکز یک امپراتوری غذایی جهانی تبدیل کرده بود.
پراکاش تاندون، بهعنوان یک فرد هندی که در بریتانیا زندگی میکرد، با این تضادها بهخوبی آشنا بود. او میدانست که بسیاری از کالاهای مصرفی روزمره در انگلستان، از جمله غذایی که آن روز سرو شد، به قیمت بهرهبرداری از منابع طبیعی و انسانی هند و دیگر مستعمرات به دست آمده است. در عین حال، حضور او در این مهمانی نشاندهنده تعاملات فرهنگی و اجتماعی پیچیدهای بود که امپراتوری بریتانیا در سراسر جهان ایجاد کرده بود.
این وعده غذایی ساده، داستانی بزرگتر از وابستگی اقتصادی و فرهنگی بریتانیا به مستعمرات را بازگو میکند. غذای یکشنبهای که در خانهای منچستری سرو شد، نمایانگر پیوند میان سنتهای محلی و قدرت جهانی بریتانیا بود. اما در پشت این غذا، تاریخچهای از نابرابری و بهرهبرداری قرار داشت که به شکوفایی اقتصاد امپراتوری کمک کرده بود.
برای تاندون، این وعده غذایی فرصتی بود تا از نزدیک با فرهنگی آشنا شود که همزمان الهامبخش و چالشبرانگیز بود. این تجربه، بخشی از داستان بزرگتری است که نشان میدهد چگونه غذا میتواند در عین سادگی، بازتابدهنده شبکههای پیچیده قدرت، تجارت و تعامل فرهنگی باشد.
دگرگونی دستور غذایی ایرِیو در کنیا، ۱۹۰۰–۲۰۱۶
ایریو (Irio)، یک غذای سنتی کنیایی شامل سیبزمینی، نخودفرنگی و سبزیجات لهشده، برای قرنها در میان مردم این منطقه محبوب بود. این غذا، که بهعنوان بخشی از رژیم غذایی جامعه کشاورزی گیکویو در کنیا شناخته میشود، نمادی از سادگی، تغذیه مناسب و پیوند با زمینهای کشاورزی بود. اما از اوایل قرن بیستم تا اوایل قرن بیستویکم، دستور تهیه ایریو دستخوش تغییراتی شد که بازتابدهنده تحولات گستردهتر در تاریخ کنیا بود.
در آغاز قرن بیستم، استعمارگران بریتانیایی کنترل مناطق حاصلخیز کنیا را به دست گرفتند و زمینهای کشاورزی سنتی مردم بومی را به مزارع چای، قهوه و محصولات صادراتی تبدیل کردند. این سیاستها کشاورزان بومی را مجبور به کار در مزارع استعماری کرد و دسترسی آنها به منابع غذایی سنتی را کاهش داد. ایریو، که قبلاً با مواد محلی و ارگانیک تهیه میشد، تحت تأثیر این تغییرات دستخوش تعدیلهایی شد.
با معرفی محصولات وارداتی مانند ذرت و گندم به کشاورزی کنیا، برخی از اجزای ایریو جایگزین شدند. برای مثال، ذرت بهعنوان جایگزینی برای نخودفرنگی یا سیبزمینی استفاده شد و برخی ادویهها، که از هند و مستعمرات دیگر بریتانیا وارد میشدند، به این غذا اضافه شدند. این تغییرات نه تنها طعم غذا را تغییر داد، بلکه نمادی از نفوذ فرهنگ استعماری در زندگی روزمره مردم کنیا شد.
در دوران استقلال کنیا در دهه ۱۹۶۰، ایریو بهعنوان بخشی از هویت ملی و مقاومت فرهنگی در برابر استعمار مطرح شد. بسیاری از خانوادهها تلاش کردند تا نسخههای سنتی این غذا را احیا کنند و از مواد اولیه محلی استفاده کنند. با این حال، فرآیند جهانیسازی و توسعه اقتصادی، تأثیرات جدیدی بر رژیم غذایی کنیایی داشت. فستفودها و غذاهای فرآوریشده بهتدریج جایگزین برخی غذاهای سنتی شدند، اما ایریو همچنان بهعنوان یک غذای محبوب در فرهنگ غذایی کنیا باقی ماند.
این داستان، بازتابی از تقاطع تاریخ، استعمار و جهانیسازی است. ایریو، که زمانی غذای ساده کشاورزان بود، اکنون به نمادی از تطبیق و تغییر تبدیل شده است. در عین حال، این غذا داستان مقاومت در برابر از دست دادن هویت فرهنگی را روایت میکند و نشان میدهد که چگونه غذاها میتوانند حامل میراثهای تاریخی و اجتماعی باشند.
ایریو، در هر شکلی که تهیه شود، یادآور ارتباط عمیق مردم کنیا با زمین و تاریخشان است و بازتابدهنده تأثیرات گسترده قدرتهای استعماری بر زندگی روزمره جوامع بومی است.
خوراک سربازان در صحرای شمال آفریقا، سپتامبر ۱۹۴۱
در سپتامبر ۱۹۴۱، گروهی از سربازان بریتانیایی در صحرای شمال آفریقا، دور آتش جمع شده بودند و خوراکی ساده شامل خورش گوشت و سبزیجات کنسروشده همراه با بیسکویتهای سفت ارتشی میخوردند. این وعده غذایی، نمایانگر تلاشهای لجستیکی امپراتوری بریتانیا برای تأمین نیازهای غذایی سربازان خود در طول جنگ جهانی دوم بود.
صحرای شمال آفریقا، به دلیل شرایط سخت جغرافیایی و کمبود منابع، چالشی بزرگ برای تأمین غذا به شمار میرفت. سربازان در این منطقه، اغلب به جیرههای غذایی آماده وابسته بودند که توسط شبکهای از تولیدکنندگان و توزیعکنندگان در سراسر امپراتوری تهیه و ارسال میشد. این جیرهها معمولاً شامل کنسروهای گوشت، سبزیجات خشکشده، چای، شکر، و بیسکویت بودند؛ غذاهایی که برای حملونقل طولانیمدت و شرایط سخت طراحی شده بودند.
کنسروهای گوشت، که عمدتاً از کشورهای مشترکالمنافع مانند استرالیا و نیوزیلند تأمین میشدند، به بخش اصلی رژیم غذایی سربازان تبدیل شده بودند. سبزیجات خشکشده، با اینکه مغذی بودند، بهدلیل طعم و بافت نامطلوبشان چندان محبوب نبودند. بیسکویتهای ارتشی نیز، اگرچه بسیار مقاوم و ماندگار بودند، بهقدری سخت بودند که بسیاری از سربازان آنها را خرد کرده و با چای یا آب میخوردند.
این غذاها نه تنها برای تأمین انرژی لازم در شرایط جنگی طراحی شده بودند، بلکه بازتابدهنده اقتصاد و شبکههای جهانی امپراتوری بریتانیا بودند. مواد غذایی از مزارع آفریقا، استرالیا، هند و دیگر مناطق تأمین میشدند و به میدانهای جنگ ارسال میشدند. این زنجیره تأمین گسترده، قدرت صنعتی و لجستیکی بریتانیا را در دوران جنگ جهانی دوم نشان میداد.
اما این وعدههای غذایی، اگرچه برای بقا ضروری بودند، اغلب به دلیل کیفیت پایین و یکنواختیشان مورد انتقاد سربازان قرار میگرفتند. سربازان در شرایط دشوار جنگی، نه تنها برای زنده ماندن، بلکه برای حفظ روحیه، به غذاهای بهتر و متنوعتر نیاز داشتند. برخی از آنها تلاش میکردند با شکار محلی یا استفاده از ادویههای بومی منطقه، جیرههای غذایی خود را بهبود بخشند.
خوراک ساده سربازان بریتانیایی در صحرای شمال آفریقا، داستانی از چالشهای تأمین غذا در شرایط جنگی و تلاشهای امپراتوری برای حفظ نیروهای خود در خط مقدم جنگ است. این وعده غذایی، نه تنها نمادی از قدرت و گستردگی امپراتوری بریتانیا بود، بلکه تصویری از محدودیتها و مشکلات زندگی نظامی در یکی از دشوارترین میدانهای جنگی را به نمایش میگذاشت.
پودینگ آلو امپراتوری، ۱۸۵۰، و بوفه کاری روز سال نو، ۱۹۹۶
در سال ۱۸۵۰، یک خانواده بریتانیایی در لندن، جشن کریسمس خود را با صرف پودینگ آلو، یکی از نمادهای سنتی و محبوب غذاهای جشن در امپراتوری بریتانیا، به پایان رساندند. در سال ۱۹۹۶، یک خانواده دیگر، در همان شهر، روز سال نو را با بوفه کاری جشن گرفتند. این دو وعده غذایی، بازتابدهنده تغییرات عمیق در فرهنگ غذایی بریتانیا و ارتباط آن با مستعمرات و جهان بود.
پودینگ آلو، که از ترکیب آرد، شکر، میوههای خشک و ادویههایی مانند دارچین و جوز تهیه میشد، نمادی از ثروت و شبکههای تجاری گسترده امپراتوری بود. مواد اولیه این دسر، اغلب از مستعمرات بریتانیا تأمین میشدند: شکر از کارائیب، ادویهها از هند و میوههای خشک از مناطق مختلف جهان. این دسر، که در مرکز جشنهای کریسمس قرار داشت، نه تنها یک خوراکی محبوب بود، بلکه نمایانگر ثروت و قدرت امپراتوری بریتانیا نیز به شمار میرفت.
در مقابل، بوفه کاری سال نو در سال ۱۹۹۶ نشاندهنده تغییرات فرهنگی و غذایی بزرگی بود که در طول قرنها در بریتانیا رخ داده بود. کاری، که ریشه در هند داشت و بهعنوان یکی از غذاهای اصلی مردم جنوب آسیا شناخته میشود، در طول دوره استعماری به بریتانیا راه یافت و به بخشی از رژیم غذایی بریتانیایی تبدیل شد. تا دهه ۱۹۹۰، کاری نه تنها محبوب بود، بلکه بهعنوان یکی از نمادهای هویت چندفرهنگی بریتانیا شناخته میشد.
بوفه کاری، شامل غذاهایی مانند مرغ تیکا ماسالا، خوراک نخود و نان، ترکیبی از سنتهای آشپزی هندی و ذائقه بریتانیایی بود. این غذاها، که اغلب در رستورانها و خانههای بریتانیا سرو میشدند، نشاندهنده تلفیق فرهنگهای غذایی و تأثیر مهاجرت مردم جنوب آسیا بر فرهنگ بریتانیا بود.
این دو وعده غذایی، با وجود تفاوتهایشان، نقاط مشترکی نیز دارند: هر دو بازتابدهنده ارتباط بریتانیا با جهان و نقش امپراتوری در شکلگیری فرهنگ غذایی آن هستند. در حالی که پودینگ آلو نمادی از قدرت و کنترل استعماری بود، بوفه کاری نمادی از تلفیق فرهنگی و تأثیر متقابل جوامع بر یکدیگر است.
فصل پایانی کتاب، با روایت این دو داستان، تصویری کلی از تأثیر غذا بر تاریخ و فرهنگ امپراتوری بریتانیا ارائه میدهد. این داستانها نشان میدهند که چگونه غذا میتواند حامل تاریخ، نماد قدرت، و ابزار ارتباط میان فرهنگها باشد.
سخن پایانی
غذا، چیزی فراتر از نیاز برای بقاست. هر لقمهای که میخوریم، داستانی از گذشته را روایت میکند، قصهای از مردمی که کشت کردند، کار کردند، مبارزه کردند، و رنج کشیدند. در سفر امپراتوری بریتانیا، غذا نه فقط یک منبع انرژی، بلکه ابزاری برای تسلط، تجارت و تعامل میان فرهنگها بود. اما این داستان، همچون هر داستان تاریخی دیگر، چهرهای روشن و تاریک دارد.
از ماهی نمکسود نیوفاندلند تا شکر شیرین مزارع باربادوس، از چای هندی که روزگاری نماد شکوه امپراتوری بود تا کاری که به نماد هویت چندفرهنگی بریتانیا بدل شد، هر غذا نشانی از قدرت، بهرهبرداری و تطبیق فرهنگی است. در پشت هر بشقاب، زنجیرهای از کشاورزان، کارگران، بازرگانان و مصرفکنندگان وجود دارد که با یکدیگر پیوند خوردهاند.
اما چه بهایی برای این غذاها پرداخته شده است؟ زمینهایی که از کشاورزان بومی گرفته شد، انسانهایی که به بردگی کشیده شدند، فرهنگهایی که تغییر کردند یا از دست رفتند. این هزینههای انسانی و فرهنگی، بخشهایی از حقیقت تلخ تاریخ غذایی امپراتوری بریتانیاست.
با این حال، در کنار رنج و بیعدالتی، داستانهایی از مقاومت، سازگاری و خلاقیت نیز نهفته است. مردم سراسر جهان، با وجود فشارهای استعماری، موفق شدند هویتهای غذایی خود را حفظ کنند، با مواد جدید سازگار شوند و طعمهایی نو خلق کنند. این غذاها، که روزگاری ابزار سلطه بودند، اکنون به پلی برای فهم، تعامل و اشتراک فرهنگی تبدیل شدهاند.
امروز، وقتی سر میز مینشینیم و وعدهای را با خانواده و دوستانمان به اشتراک میگذاریم، باید به یاد داشته باشیم که هر لقمهای که میخوریم، بخشی از تاریخ ماست. تاریخ نه تنها از سلطه و تجارت، بلکه از انسانهایی که با عشق و مهارت، طعمها را خلق کردهاند. این داستان غذا، داستان همه ماست.