کتاب جاده‌ای به سوی عشق

کتاب جاده‌ای به سوی عشق

فهرست مطالب

جاده‌ای به سوی عشق (The Road to Love) ، کتابی است که شما را به سفری عمیق و معنوی در دنیای عشق الهی و حکمت صوفیانه می‌برد. این کتاب بر اساس داستان “چهل قانون عشق” نوشته الیف شافاک، با نگاهی تازه و روایتی جذاب و داستانی، خوانندگان را به زندگی زنی به نام الا روبینشتاین در میانه‌ی زندگیش می‌برد که با خواندن داستان شمس تبریزی، در مسیر کشف عشق و حقیقت قرار می‌گیرد.

هر فصل از این کتاب به یکی از قوانین عشق اختصاص دارد و از طریق داستان زندگی الا و تأملاتش بر اساس آن قانون، خوانندگان را به تفکر و تعمق دعوت می‌کند. این کتاب شما را به تأمل در زندگی و ارزش‌های آن می‌کشاند و به شما کمک می‌کند تا درک عمیق‌تری از عشق و معنویت پیدا کنید.

*** این کتاب بر اساس کتاب چهل قانون عشق اثر الیف شافاک با ترجمه و خلاقیت ChatGPT نوشته شده است.

قانون اول: بازتاب عشق

الا روبینشتاین، زنی در میانسالی که زندگی‌اش در یک روتین بی‌روح گیر کرده بود، روزی کتابی با عنوان “Sweet Blasphemy” به دستش رسید. او به عنوان ویراستار این کتاب انتخاب شده بود. از همان ابتدا، داستان شمس تبریزی و مولانا او را به دنیایی پر از عشق و معنویت برد. در یکی از صفحات ابتدایی کتاب، جمله‌ای چشمانش را خیره کرد: «چگونه خدا را می‌بینی، انعکاسی مستقیم از چگونگی دید خودت است.»

الا با خود فکر کرد که چگونه همیشه خدا را به عنوان قاضی‌ای سخت‌گیر تصور کرده بود که هر لحظه آماده مجازات کردن است. اما حالا با این جمله، به این فکر افتاد که شاید این نگرش از ترس‌ها و نارضایتی‌های درونی خودش سرچشمه می‌گیرد. او تصمیم گرفت تا نگاهی تازه به خدا و زندگی داشته باشد. شب هنگام، در سکوت و تاریکی، دعا کرد و از خدا خواست که عشق و مهربانی‌اش را در قلبش حس کند. احساس سبکی و آرامشی که به او دست داد، او را به گریه انداخت. از آن روز به بعد، الا هر روز با قلبی پر از عشق و محبت به زندگی نگاه کرد و این تغییر نگرش، زندگی‌اش را دگرگون کرد.

قانون دوم: راه دل

قانون دوم: «راه حقیقت کاری از دل است، نه از سر.» مانند یک تلنگر به قلبش الا برخورد کرد.

او به یاد آورد که همیشه تلاش می‌کرد همه چیز را با منطق و عقل تحلیل کند، اما حالا فهمید که برای یافتن حقیقت باید به دلش اعتماد کند. یک روز، الا تصمیم گرفت به جای تحلیل منطقی، به دلش گوش دهد. او به حیاط خانه‌اش رفت و به صدای پرندگان گوش داد، بوی گل‌ها را استشمام کرد و احساس زندگی را در دلش حس کرد. این لحظه‌ی کوچک اما عمیق، او را به یاد آورد که حقیقت در دل نهفته است، نه در عقل و منطق.

قانون سوم: درک عمیق

الا هر شب بیشتر و بیشتر در داستان شمس و مولانا غرق می‌شد.

«هر خواننده‌ای قرآن را در سطوح مختلفی درک می‌کند.» این قانون او را به فکر فرو برد.

او به یاد آورد که چگونه همیشه تفسیرهای مختلفی از قرآن شنیده بود و هر کسی بر اساس درک و تجربه‌ی خود برداشت می‌کرد. شمس در این قانون توضیح می‌داد که چهار سطح درک وجود دارد: سطح بیرونی که اکثر مردم به آن راضی هستند، سطح باطنی، سطح درون باطن و سطحی که چنان عمیق است که نمی‌توان آن را به کلمات آورد. الا تصمیم گرفت تا با نگاهی بازتر و عمیق‌تر به متون دینی و زندگی نگاه کند.

قانون چهارم: خانه دل

الا به مرور به این نتیجه رسید که خداوند در همه جا و همه چیز حضور دارد. در یکی از شب‌های مطالعه، به قانون چهارم رسید: «می‌توانی خدا را در هر چیز و هر کس مطالعه کنی.» این قانون به او نشان داد که خداوند محدود به مکان‌ها و زمان‌های خاصی نیست.

الا تصمیم گرفت تا خدا را در همه چیز و همه کس جستجو کند. او به پارک محلی رفت و به طبیعت نگاه کرد. در زیبایی گل‌ها، پرواز پرندگان و خنده‌های کودکان، حضور خداوند را احساس کرد. این تجربه به او کمک کرد تا آرامش و شادی بیشتری در زندگی‌اش بیابد و احساس نزدیکی بیشتری به خدا کند.

قانون پنجم: دل و عقل

در ادامه‌ی مسیر، الا به قانون پنجم رسید: «عقل و عشق از مواد مختلف ساخته شده‌اند.» این قانون او را به فکر واداشت. او همیشه سعی می‌کرد همه چیز را با منطق و عقل خود کنترل کند، اما حالا فهمید که عشق نیازمند رها کردن کنترل و اعتماد به قلب است.

الا تصمیم گرفت تا در روابطش با دیگران، به جای تحلیل و قضاوت، با عشق و احساساتش ارتباط برقرار کند. او شروع به ابراز محبت و عشق بیشتری به خانواده و دوستانش کرد. این تغییر نگرش به او کمک کرد تا روابط عمیق‌تر و معنادارتری برقرار کند و احساس خوشبختی و رضایت بیشتری از زندگی داشته باشد.

قانون ششم: فراتر از کلمات

الا روبینشتاین همچنان در جستجوی حقیقت و عشق، شب‌ها کتاب “Sweet Blasphemy” را می‌خواند.

«اکثر مشکلات جهان ناشی از اشتباهات زبانی و سوءتفاهم‌های ساده است.» این قانون او را به فکر فرو برد که چقدر از مشکلات و درگیری‌های روزمره‌اش ناشی از سوءتفاهم‌های کوچک و کلمات نادرست بوده است.

او به یاد آورد که چگونه یک جمله نادرست یا یک سوءتفاهم ساده می‌تواند باعث اختلاف و دلخوری شود. شمس در این قانون توضیح می‌داد که وقتی وارد حوزه عشق می‌شویم، زبان به شکل سنتی خود بی‌فایده می‌شود و تنها سکوت و فهم عمیق می‌تواند راهگشا باشد. الا تصمیم گرفت تا بیشتر به سکوت و فهم دیگران توجه کند و کمتر به کلمات و قضاوت‌های سریع اعتماد کند.

قانون هفتم: آینه درون

الا با خواندن قانون هفتم، متوجه شد که تنهایی و انزوا دو چیز متفاوت هستند: «تنهایی و انزوا دو چیز متفاوت هستند. وقتی تنها هستید، ممکن است خودتان را فریب دهید که در مسیر درستی هستید. انزوا برای ما بهتر است، زیرا به معنای بودن بدون احساس تنهایی است.» او فهمید که در حقیقت، برای شناخت واقعی خود و خدا، باید به درون خود نگاه کند و تنهایی را به عنوان فرصتی برای تأمل و رشد بپذیرد.

او تصمیم گرفت تا به جای فرار از تنهایی، آن را بپذیرد و از این زمان برای شناخت عمیق‌تر خود و ارتباط با خدا استفاده کند. هر روز چند دقیقه‌ای را در سکوت و تأمل سپری می‌کرد و به تدریج متوجه شد که این لحظات از ارزشمندترین زمان‌های روزش هستند.

قانون هشتم: شکرگزاری در دشواری

«هر چه در زندگی‌ات رخ دهد، هرچقدر هم مشکل‌ساز به نظر برسد، به محله ناامیدی وارد نشو.» شمس در این قانون تأکید می‌کند که حتی در دشوارترین لحظات زندگی، نباید امید را از دست داد و باید همیشه شکرگزار بود.

الا با خود فکر کرد که چگونه در مواقع سختی به ناامیدی دچار می‌شد و از خداوند شکایت می‌کرد. حالا تصمیم گرفت تا نگرش خود را تغییر دهد و به جای شکایت، برای هر چیز کوچکی که در زندگی‌اش داشت، شکرگزار باشد. این تغییر نگرش به او کمک کرد تا با امید و اعتماد بیشتری به زندگی نگاه کند و از نعمت‌های کوچک و بزرگش لذت ببرد.

قانون نهم: صبر و دید بلند

الا به قانون نهم رسید و فهمید که صبر به معنای تحمل منفعلانه نیست: «صبر به معنای تحمل منفعلانه نیست. صبر به معنای داشتن دید بلند و اعتماد به نتیجه نهایی یک فرآیند است.» شمس توضیح می‌دهد که صبر به معنای دیدن گل درون خار و دیدن سپیده دم درون شب است.

الا تصمیم گرفت تا با این نگرش جدید به مشکلاتش نگاه کند. او متوجه شد که هر مشکلی که با آن مواجه می‌شود، بخشی از یک فرآیند بزرگ‌تر است و باید به نتیجه نهایی اعتماد کند. این نگرش به او کمک کرد تا با آرامش و اعتماد بیشتری به زندگی ادامه دهد و از هر لحظه‌اش لذت ببرد.

قانون دهم: سفر درون

«شرق، غرب، جنوب یا شمال فرقی ندارد. مهم نیست به کجا سفر می‌کنی، هر سفری باید سفری به درون باشد.» این قانون به او یادآور شد که مهم‌ترین سفرها، سفرهای درونی و شناخت خود هستند.

او تصمیم گرفت تا به جای نگرانی از مقاصد بیرونی، به درون خود سفر کند و با تأمل و مدیتیشن، به شناخت عمیق‌تری از خود و خدای درونش برسد. این سفر درونی به او کمک کرد تا آرامش و شادی بیشتری در زندگی‌اش بیابد و به درک عمیق‌تری از معنای واقعی زندگی دست یابد.

قانون یازدهم: زایش در درد

الا روبینشتاین در ادامه مطالعه‌ی کتاب “Sweet Blasphemy” به قانون یازدهم رسید: «مامای زایمان می‌داند که بدون درد، راه برای نوزاد باز نمی‌شود. به همین ترتیب، برای تولد یک خود جدید، سختی‌ها لازم است.» شمس توضیح می‌دهد که همانطور که خاک رس باید از گرمای شدید عبور کند تا قوی شود، عشق نیز تنها در درد کامل می‌شود.

الا به این فکر افتاد که چگونه هر بار که با چالشی مواجه می‌شد، قوی‌تر و پخته‌تر بیرون می‌آمد. او تصمیم گرفت تا به جای فرار از سختی‌ها، آن‌ها را به عنوان فرصتی برای رشد و تحول بپذیرد. این نگرش به او کمک کرد تا با شجاعت بیشتری با مشکلات زندگی‌اش روبرو شود و از هر تجربه‌ی سخت، درس‌های ارزشمندی بیاموزد.

قانون دوازدهم: جستجوی عشق

«جستجو برای عشق ما را تغییر می‌دهد. هیچ جوینده‌ای در میان کسانی که به دنبال عشق می‌گردند، نیست که در این مسیر تغییر نکرده باشد.» شمس توضیح می‌دهد که وقتی شروع به جستجوی عشق می‌کنیم، تغییرات درونی و بیرونی در ما رخ می‌دهد.

الا متوجه شد که جستجوی او برای عشق و حقیقت، او را به یک فرد متفاوت تبدیل کرده است. او شروع به دیدن دنیا با نگاهی متفاوت کرد و احساس کرد که قلبش بازتر و پذیراتر شده است. این تجربه به او نشان داد که عشق نیرویی است که قادر است ما را از درون تغییر دهد و به سمت بهتر شدن هدایت کند.

قانون سیزدهم: استادان حقیقی

«در این دنیا استادان و معلمان جعلی بیش از تعداد ستارگان در آسمان قابل رویت هستند. معلمان حقیقی توجه را به خودشان جلب نمی‌کنند و انتظار اطاعت مطلق یا تحسین کامل از شما ندارند.» شمس توضیح می‌دهد که معلمان حقیقی همچون شیشه‌ای شفاف هستند که نور خدا را از خود عبور می‌دهند.

الا به فکر فرو رفت که در طول زندگی‌اش چقدر تحت تأثیر معلمان و رهبران جعلی بوده است. او تصمیم گرفت تا از این پس به دنبال معلمانی باشد که او را به خودش و خداوند نزدیک‌تر کنند و نه کسانی که توجه را به خودشان جلب می‌کنند. این نگرش جدید به او کمک کرد تا به دنبال حقیقت و معنویت واقعی باشد.

قانون چهاردهم: تغییرات را بپذیر

الا به قانون چهاردهم رسید: «سعی کن در برابر تغییراتی که سر راهت می‌آید، مقاومت نکنی. بگذار زندگی از طریق تو جریان پیدا کند و نگران نباش که زندگی‌ات چگونه تغییر می‌کند.» شمس توضیح می‌دهد که چگونه تغییرات می‌توانند فرصتی برای رشد و تحول باشند.

الا به یاد آورد که چگونه همیشه از تغییرات در زندگی‌اش می‌ترسید و در برابر آن‌ها مقاومت می‌کرد. او تصمیم گرفت تا از این پس تغییرات را به عنوان بخشی از مسیر زندگی بپذیرد و اجازه دهد که زندگی از طریق او جریان یابد. این نگرش به او کمک کرد تا با آرامش و اعتماد بیشتری به زندگی ادامه دهد و از هر لحظه‌اش لذت ببرد.

قانون پانزدهم: کار خدا

«خدا مشغول تکمیل کار تو است، چه ظاهری و چه باطنی. هر انسان یک اثر هنری در حال پیشرفت است که به سمت کمال حرکت می‌کند.» خداوند با هر یک از ما به صورت جداگانه کار می‌کند زیرا بشریت یک هنر ظریف است که هر نقطه‌ای در آن مهم است.

الا با خود فکر کرد که چگونه همیشه احساس ناتمامی و نقص می‌کرد. اما حالا فهمید که او نیز همچون یک اثر هنری در حال تکامل است. این نگرش به او کمک کرد تا با دیدی مثبت‌تر و مهربانانه‌تر به خودش نگاه کند و بداند که هر روز گامی به سمت کمال برداشته می‌شود.

قانون شانزدهم: عشق به انسان‌ها

«دوست داشتن یک خدای کامل، بی‌عیب و نقص آسان است. آنچه بسیار دشوارتر است، دوست داشتن هم‌نوعان با همه نقص‌ها و عیوبشان است.» برای شناخت و عشق واقعی به خدا، باید ابتدا بتوانیم مخلوقات او را با همه نقص‌هایشان دوست داشته باشیم.

الا به این فکر افتاد که چگونه همیشه از دیگران انتقاد می‌کرد و نمی‌توانست نقص‌هایشان را بپذیرد. او تصمیم گرفت تا از این پس با دیدی مهربانانه‌تر و پذیراتر به دیگران نگاه کند و عشق و مهربانی را در رفتارهای روزمره‌اش به نمایش بگذارد. این تغییر نگرش به او کمک کرد تا روابطش با دیگران عمیق‌تر و معنادارتر شود.

قانون هفدهم: پاکی درون

«کثیفی واقعی همان درون است. تنها نوع آلودگی که با آب پاک نمی‌شود، لکه نفرت و تعصب است که روح را آلوده می‌کند.» شمس توضیح می‌دهد که تنها عشق می‌تواند قلب را پاک کند.

الا به فکر فرو رفت که چگونه همیشه به ظاهر خود و دیگران اهمیت می‌داد، اما حالا فهمید که پاکی واقعی درون است. او تصمیم گرفت تا با عشق و محبت، قلب خود را از هر گونه نفرت و تعصب پاک کند و به جای قضاوت دیگران، به آن‌ها عشق بورزد. این نگرش به او کمک کرد تا احساس آرامش و رضایت بیشتری در زندگی‌اش داشته باشد.

قانون هجدهم: جهان درون

«تمام جهان در یک انسان واحد نهفته است. هر چیزی که در اطرافت می‌بینی، حتی چیزهایی که دوست نداری یا از آن‌ها بیزاری، درون تو وجود دارد.» برای شناخت واقعی خود و خدا، باید با صداقت و سختی به درون خود نگاه کنیم و هر دو سوی تاریک و روشن خود را بپذیریم.

الا متوجه شد که باید به درون خود نگاه کند و با خود صادق باشد. او تصمیم گرفت تا با پذیرش هر دو سوی تاریک و روشن خود، به شناخت عمیق‌تری از خود و خدا دست یابد. این نگرش به او کمک کرد تا با آرامش و اعتماد بیشتری به زندگی ادامه دهد و از هر لحظه‌اش لذت ببرد.

قانون نوزدهم: خودشناسی

الا به قانون نوزدهم رسید و فهمید که اگر می‌خواهد نحوه برخورد دیگران با او را تغییر دهد، باید ابتدا نحوه برخورد خود با خودش را تغییر دهد. شمس توضیح می‌دهد که تا وقتی که خودت را به طور کامل و صادقانه دوست نداشته باشی، نمی‌توانی از دیگران انتظار عشق داشته باشی.

الا تصمیم گرفت تا با خود مهربان‌تر و پذیراتر باشد و خودش را همانطور که هست بپذیرد. این تغییر نگرش به او کمک کرد تا روابط بهتری با دیگران برقرار کند و احساس خوشبختی و رضایت بیشتری از زندگی داشته باشد.

قانون بیستم: جریان زندگی

«نگران این نباش که راه کجا تو را می‌برد. به جای آن، بر روی قدم اول تمرکز کن. این سخت‌ترین بخش است و مسئولیت تو.» پس از برداشتن اولین قدم، بگذار همه چیز به طور طبیعی پیش رود و بقیه راه را خداوند هدایت خواهد کرد.

الا تصمیم گرفت تا به جای نگرانی از آینده، بر روی لحظه حال و قدم‌های کوچک و مؤثر خود تمرکز کند. او فهمید که با اعتماد به خدا و تمرکز بر اقدامات کوچک، می‌تواند به هدف‌های بزرگتر و معنادارتری دست یابد. این نگرش به او کمک کرد تا با آرامش و اطمینان بیشتری به مسیر زندگی ادامه دهد.

قانون بیست و یکم: احترام به تفاوت‌ها

«ما همه به صورت خداوند خلق شده‌ایم، اما هر یک از ما متفاوت و منحصر به فرد هستیم. اگر خدا می‌خواست که همه یکسان باشند، این‌گونه می‌کرد.» شمس توضیح می‌دهد که بی‌احترامی به تفاوت‌ها و تحمیل افکار خود بر دیگران، به معنای بی‌احترامی به طرح الهی خداوند است.

الا با تأمل در این قانون، تصمیم گرفت تا تفاوت‌های دیگران را بپذیرد و به آن‌ها احترام بگذارد. او یاد گرفت که هر فردی با ویژگی‌ها و توانمندی‌های خاص خود منحصر به فرد است و این تفاوت‌ها هستند که زندگی را زیبا و پرمعنا می‌کنند. این نگرش جدید به او کمک کرد تا روابطش با دیگران را بهبود بخشد و از تنوع و تفاوت‌ها لذت ببرد.

قانون بیست و دوم: تغییر درون

الا روبینشتاین در حالی که به صفحه‌ی بعدی کتاب “Sweet Blasphemy” ورق می‌زد، به قانون بیست و دوم برخورد: «وقتی یک عاشق واقعی خدا به مشروب‌فروشی وارد می‌شود، آنجا برایش اتاق دعا می‌شود. تفاوت را دل‌ها می‌سازند، نه ظاهر.» شمس توضیح می‌دهد که صوفیان دیگران را بر اساس ظاهر قضاوت نمی‌کنند، بلکه به دل‌هایشان می‌نگرند.

الا به یاد آورد که چگونه در گذشته سریع به قضاوت دیگران پرداخته بود. او به ویژه به یکی از همکارانش فکر کرد که همیشه با ظاهری غیرمعمول در جلسات شرکت می‌کرد و او را قضاوت کرده بود. الا تصمیم گرفت تا به جای قضاوت دیگران بر اساس ظاهر، به قلب و نیت‌های آن‌ها توجه کند. روز بعد، او به همکارش نزدیک شد و با او به گفتگو پرداخت. این گفتگو به او نشان داد که چقدر از قضاوت‌هایش نادرست بوده‌اند و در پشت آن ظاهر غیرمعمول، یک قلب مهربان و نیت‌های خوب نهفته است.

قانون بیست و سوم: موقت بودن زندگی

«زندگی یک وام موقتی است و این جهان چیزی جز تقلیدی ناکامل از واقعیت نیست. در این زندگی از همه افراط‌ها دوری کن، زیرا افراط‌ها تعادل درونی‌ات را بر هم می‌زنند.» شمس توضیح می‌دهد که صوفیان از افراط و تفریط دوری می‌کنند و همواره میانه‌رو هستند.

الا به یاد آورد که چگونه همیشه درگیر افراط و تفریط بود؛ چه در کار و چه در زندگی شخصی. او تصمیم گرفت تا تعادل را به زندگی‌اش بازگرداند. روزی، به جای کار کردن تا دیروقت، زودتر از شرکت خارج شد و به پارک رفت. او بر روی نیمکتی نشست و به کودکان که در حال بازی بودند، نگاه کرد. این لحظه‌ی ساده اما عمیق به او یادآوری کرد که زیبایی زندگی در تعادل و لذت بردن از لحظات کوچک نهفته است.

قانون بیست و چهارم: نماینده خدا

«انسان جایگاه ویژه‌ای در میان خلقت خداوند دارد. خدا می‌گوید: من از روح خود در او دمیدم.» هر یک از ما بدون استثنا به عنوان نماینده خداوند بر روی زمین طراحی شده‌ایم و باید روح الهی درونمان را کشف کنیم و بر اساس آن زندگی کنیم.

الا به یاد آورد که چگونه همیشه خود را کم‌اهمیت و ناتوان تصور می‌کرد. اما حالا فهمید که او نیز به عنوان نماینده خداوند بر روی زمین نقشی دارد. او تصمیم گرفت تا با رفتارهای محبت‌آمیز و مهربانانه، نماینده‌ای از عشق و رحمت الهی باشد. یک روز، او به دیدن یکی از دوستان قدیمی‌اش رفت که مدت‌ها بود با او ارتباط نداشت. آن‌ها ساعت‌ها صحبت کردند و این دیدار به الا نشان داد که چقدر قدرت دارد تا با محبت و توجه، دل‌های دیگران را شاد کند.

قانون بیست و پنجم: بهشت و جهنم در همین جا

«جهنم در همین جا و اکنون است. به همین ترتیب بهشت هم همین‌جاست. هر بار که عاشق می‌شویم، به بهشت صعود می‌کنیم و هر بار که از کسی نفرت داریم، به جهنم می‌افتیم.» بهشت و جهنم حالاتی از ذهن و دل ما هستند که در همین لحظه تجربه می‌شوند.

الا به این فکر افتاد که چگونه احساساتش بر کیفیت زندگی‌اش تأثیر می‌گذارد. او تصمیم گرفت تا به جای تمرکز بر نفرت و خشم، عشق و محبت را در زندگی‌اش پرورش دهد. روزی، با یکی از همکارانی که همیشه با او مشکل داشت، صمیمانه صحبت کرد و سعی کرد تا او را بهتر بفهمد. این گفتگو باعث شد تا نه تنها رابطه‌شان بهبود یابد، بلکه الا احساس کرد که بخشی از بارهای سنگین روحی‌اش نیز برداشته شده است.

قانون بیست و ششم: شبکه‌ای از داستان‌ها

در ادامه مطالعه، الا به قانون بیست و ششم رسید: «جهان یک موجود واحد است. همه چیز و همه کس به یکدیگر مرتبط هستند. هر کلمه‌ای که از دهان ما خارج می‌شود، در فضای بی‌نهایت ذخیره می‌شود و در نهایت به ما بازمی‌گردد.» شمس توضیح می‌دهد که ما همه در یک مکالمه‌ی خاموش هستیم و باید با مهربانی و دلسوزی رفتار کنیم.

الا به یاد آورد که چگونه گاهی بدون فکر و با کلمات ناخوشایند با دیگران صحبت می‌کرد. او تصمیم گرفت تا از این پس با دقت بیشتری کلماتش را انتخاب کند و همواره با مهربانی و احترام صحبت کند. یک روز، وقتی یکی از دوستانش به مشکل بزرگی برخورد، الا با دلسوزی و حمایت از او حمایت کرد. این تجربه به او نشان داد که چگونه کلمات و اعمال مهربانانه می‌توانند تأثیرات بزرگی بر زندگی دیگران داشته باشند.

قانون بیست و هفتم: بازگشت انعکاس

«این جهان مانند کوهی برفی است که صدای تو را تکرار می‌کند. هر چه بگویی، خوب یا بد، به تو بازمی‌گردد.» اگر کسی نسبت به تو افکار بد دارد، گفتن چیزهای بد درباره او فقط اوضاع را بدتر می‌کند. در عوض، برای چهل روز و شب درباره او چیزهای خوب بگو و فکر کن.

الا تصمیم گرفت این قانون را آزمایش کند. او در محل کار با همکاری که همیشه با او اختلاف داشت، تصمیم گرفت به جای انتقاد و شکایت، فقط چیزهای خوب بگوید و فکر کند. با گذشت زمان، متوجه شد که نه تنها رفتار همکارش تغییر کرد، بلکه خودش نیز احساس آرامش و رضایت بیشتری داشت. این تجربه به او نشان داد که چگونه نگرش و کلمات مثبت می‌توانند تأثیرات بزرگی بر روابط و زندگی داشته باشند.

قانون بیست و هشتم: زمان حال

«گذشته یک تفسیر است. آینده یک توهم است. اگر می‌خواهی از روشنایی ابدی بهره‌مند شوی، گذشته و آینده را از ذهنت بیرون کن و در لحظه حاضر بمان.» زمان به شکل خطی حرکت نمی‌کند بلکه در درون ما و به صورت مارپیچ‌های بی‌پایان جریان دارد.

الا تصمیم گرفت تا به جای غرق شدن در گذشته یا نگرانی از آینده، به لحظه حاضر توجه کند. هر روز صبح مدیتیشن می‌کرد و تمرکز خود را بر لحظه حال می‌گذاشت. این تمرین به او کمک کرد تا با آرامش و آگاهی بیشتری زندگی کند و از هر لحظه لذت ببرد. او متوجه شد که زندگی در لحظه حال نه تنها استرس و نگرانی‌هایش را کاهش می‌دهد، بلکه او را به شادی و رضایت واقعی نزدیک‌تر می‌کند.

قانون بیست و نهم: آهنگ سرنوشت

«سرنوشت به معنای این نیست که زندگی تو به طور کامل از پیش تعیین شده باشد. موسیقی جهان شامل چهل سطح مختلف است. سرنوشت تو سطحی است که آهنگ خودت را اجرا می‌کنی.» اگرچه نمی‌توانیم ساز خود را تغییر دهیم، اما چگونگی نواختن آن در دست خودمان است.

الا تصمیم گرفت که به جای تسلیم شدن به تقدیر، به دنبال تغییر و بهبود زندگی خود باشد. او در کارش با اشتیاق و خلاقیت بیشتری مشغول شد و از هر فرصتی برای یادگیری و رشد استفاده کرد. این نگرش جدید به او کمک کرد تا احساس قدرت و کنترل بیشتری بر زندگی‌اش داشته باشد و به هدف‌های بزرگتری دست یابد.

قانون سی‌ام: بدون سرزنش

«صوفی واقعی حتی وقتی به ناحق متهم، مورد حمله و محکومیت قرار می‌گیرد، صبورانه تحمل می‌کند و هیچ‌وقت کسی را سرزنش نمی‌کند. چگونه می‌توان مخالف یا رقیبی داشت وقتی که هیچ “خود”ی وجود ندارد؟» شمس توضیح می‌دهد که صوفی هیچگاه دیگران را سرزنش نمی‌کند زیرا به وحدت همه چیز اعتقاد دارد.

الا به یاد آورد که چگونه همیشه در مواجهه با انتقادات و حملات دیگران دفاع می‌کرد و گاهی آن‌ها را سرزنش می‌کرد. او تصمیم گرفت تا با این نگرش جدید، به جای دفاع و سرزنش، با صبر و تحمل به انتقادات واکنش نشان دهد. یک روز، در محل کارش با انتقاد ناعادلانه‌ای مواجه شد. به جای واکنش تند، با آرامش و صبر به صحبت‌های همکارش گوش داد و با محبت پاسخ داد. این رویکرد جدید باعث شد تا او نه تنها احترام همکارانش را جلب کند، بلکه احساس آرامش و رضایت بیشتری نیز داشته باشد.

قانون سی‌ویکم: قلب نرم

«اگر می‌خواهی ایمانت را تقویت کنی، باید درون خود را نرم کنی. برای اینکه ایمانت مانند سنگ سخت باشد، قلبت باید به نرمی پر باشد.» سختی‌ها و مصیبت‌ها ما را کمتر خودخواه و قضاوت‌گر و بیشتر دلسوز و سخاوتمند می‌کنند.

الا به یاد آورد که چگونه تجربه‌های دشوار زندگی او را به فردی سخت و بی‌رحم تبدیل کرده بود. او تصمیم گرفت تا قلبش را نرم کند و با دلسوزی و محبت بیشتری به دیگران نگاه کند. یک روز، با یکی از دوستانش که به تازگی دچار بحران شده بود، به صحبت پرداخت و سعی کرد به جای قضاوت، با محبت و حمایت از او پشتیبانی کند. این تغییر نگرش به او کمک کرد تا روابط عمیق‌تر و معنادارتری برقرار کند و احساس خوشبختی و رضایت بیشتری داشته باشد.

قانون سی‌ودوم: خودشناسی

«هیچ چیزی نباید بین تو و خدا بایستد. نه امام‌ها، نه کشیش‌ها، نه خاخام‌ها و نه هیچ مقام دینی دیگری. نه حتی ایمان خودت.» تنها خدا باید راهنمای ما باشد و ما باید از هر گونه بت‌پرستی دوری کنیم.

الا به فکر فرو رفت که چگونه همیشه از واسطه‌ها برای ارتباط با خدا استفاده کرده بود و گاهی به جای خدا، به این واسطه‌ها اعتماد می‌کرد. او تصمیم گرفت تا از این پس مستقیماً با خدا ارتباط برقرار کند و از هر گونه واسطه‌ای دوری کند. هر روز صبح، دقایقی را به دعا و تفکر می‌پرداخت و احساس می‌کرد که این ارتباط مستقیم به او آرامش و قدرت بیشتری می‌دهد. این تجربه به او نشان داد که خداوند همیشه در دسترس است و نیازی به واسطه نیست.

قانون سی‌وسوم: خالی بودن

الا به قانون سی‌وسوم رسید و فهمید: «در حالی که همه در این دنیا به دنبال جایی هستند و می‌خواهند کسی شوند، تو به دنبال مرحله برتری از هیچ‌کس شدن باش. زندگی را به سبک و سیاق عدد صفر زندگی کن. ما مانند کوزه‌ای هستیم که نه تزئینات بیرونی بلکه خالی بودن درونی است که ما را نگه می‌دارد.» شمس توضیح می‌دهد که خالی بودن و عدم داشتن وابستگی‌ها به ما کمک می‌کند تا به حقیقت نزدیک‌تر شویم.

الا تصمیم گرفت تا به جای تلاش برای کسب مقام و موقعیت، بر روی خالی بودن و سادگی تمرکز کند. او به یاد آورد که چگونه همیشه به دنبال تأیید و تحسین دیگران بوده و این امر او را از آرامش درونی دور کرده بود. او شروع به کاهش وابستگی‌های مادی و توجه بیشتر به نیازهای درونی‌اش کرد. این تغییر نگرش به او کمک کرد تا به آرامش و رضایت بیشتری در زندگی دست یابد و احساس آزادی و سبکباری کند.

قانون سی‌وچهارم: قدرت در تسلیم

«تسلیم به معنای ضعیف یا منفعل بودن نیست. تسلیم به قدرتی اشاره دارد که از درون می‌آید.» کسانی که به جوهر الهی زندگی تسلیم می‌شوند، در آرامش و صلح زندگی می‌کنند حتی وقتی که جهان در تلاطم است.

الا به یاد آورد که چگونه همیشه تسلیم را با ضعف و بی‌عملی اشتباه می‌گرفت. او تصمیم گرفت تا مفهوم واقعی تسلیم را درک کند و آن را در زندگی‌اش به کار ببرد. هر روز صبح با نیت تسلیم به اراده الهی، روزش را آغاز می‌کرد و سعی می‌کرد در هر موقعیتی، آرامش و اعتماد به خدا را حفظ کند. این نگرش به او کمک کرد تا با قدرت و آرامش بیشتری با چالش‌های زندگی مواجه شود و احساس آرامش و رضایت بیشتری داشته باشد.

قانون سی‌وپنجم: تعادل در تضادها

«در این جهان، نه شباهت‌ها و نه نظم‌ها ما را جلو می‌برند، بلکه تضادهای تند ما را پیش می‌برند. برای رسیدن به مرحله انسان کامل، ایمان یک فرآیند تدریجی است که نیازمند تقابل با کفر است.» تضادهای درونی به ما کمک می‌کنند تا به رشد و کمال برسیم.

الا به این فکر فرو رفت که چگونه همیشه از تضادها و اختلافات فرار می‌کرد و سعی می‌کرد همه چیز را به شکل یکسان و منظم نگه دارد. اما حالا فهمید که این تضادها هستند که او را به رشد و تکامل می‌رسانند. او تصمیم گرفت تا با تضادها و چالش‌های درونی‌اش روبرو شود و از آن‌ها برای رشد و بهبود خود استفاده کند. این نگرش به او کمک کرد تا به جای فرار از مشکلات، با آن‌ها مواجه شود و از هر چالشی به عنوان فرصتی برای رشد استفاده کند.

قانون سی‌وششم: اصل تقابل

«این دنیا بر پایه‌ی اصل تقابل بنا شده است. نه قطره‌ای از مهربانی و نه ذره‌ای از شرارت بدون پاسخ باقی نمی‌ماند.» از نقشه‌ها و نیرنگ‌های دیگران نترسید. خداوند بزرگترین نقشه‌ریز است و هر چیزی در نهایت به عدالت خداوند بازمی‌گردد.

الا به یاد آورد که چگونه همیشه از نیرنگ‌ها و خیانت‌های دیگران می‌ترسید و نگران بود. اما حالا، با درک این قانون، تصمیم گرفت که به خداوند و عدالت او اعتماد کند. او شروع کرد به مقابله با نیرنگ‌ها با مهربانی و صداقت. روزی، در محل کار، با همکارانی که به نظر می‌رسید در پی تضعیف او هستند، با مهربانی و صداقت برخورد کرد. این رفتار باعث شد تا آن‌ها نیز به تدریج نگرش خود را تغییر دهند و روابط بهتری با الا برقرار کنند.

قانون سی‌وهفتم: زمان دقیق

الا به قانون سی‌وهفتم رسید: «خداوند مانند ساعت‌سازی دقیق است. همه چیز در زمان خود اتفاق می‌افتد، نه یک دقیقه زودتر و نه یک دقیقه دیرتر.» شمس توضیح می‌دهد که هر چیزی در زمان دقیق خود رخ می‌دهد و برای هر کسی زمانی برای عشق ورزیدن و زمانی برای مردن وجود دارد.

الا به این فکر افتاد که چگونه همیشه عجله داشت و می‌خواست همه چیز را سریع‌تر به دست آورد. اما حالا فهمید که باید به زمان‌بندی الهی اعتماد کند. او تصمیم گرفت تا با صبر و آرامش بیشتری به زندگی نگاه کند و بداند که هر چیزی در زمان مناسب خود رخ می‌دهد. این نگرش به او کمک کرد تا با استرس و نگرانی کمتری زندگی کند و از هر لحظه لذت ببرد.

قانون سی‌وهشتم: تغییر و تجدید

«هیچ‌وقت برای پرسیدن اینکه ‘آیا آماده‌ام زندگی‌ام را تغییر دهم؟’ دیر نیست. حتی اگر یک روز از زندگی‌ات مثل روز قبل باشد، واقعاً افسوس است.» در هر لحظه و با هر نفس جدید باید تجدید و تازه شد. تنها راه برای تولد به زندگی جدید، مردن قبل از مرگ است.

الا تصمیم گرفت تا هر روز را به عنوان فرصتی برای تجدید و تغییر ببیند. او هر روز صبح با خود عهد می‌کرد که کاری جدید انجام دهد و چیزی جدید یاد بگیرد. این رویکرد باعث شد تا احساس شادابی و انگیزه بیشتری در زندگی‌اش داشته باشد و هر روز را با اشتیاق و انرژی بیشتری آغاز کند.

قانون سی‌ونهم: پایداری تغییر

«در حالی که اجزا تغییر می‌کنند، کل همواره همان می‌ماند. برای هر دزدی که از این جهان می‌رود، یک دزد جدید متولد می‌شود. و هر انسان شریفی که می‌میرد، جایگزینی پیدا می‌کند.» در این جهان، هیچ چیز واقعاً تغییر نمی‌کند. برای هر صوفی که می‌میرد، یکی دیگر در جایی متولد می‌شود.

الا به این فکر افتاد که چگونه در طول زندگی‌اش شاهد تغییرات زیادی بوده، اما اصول و ارزش‌های اصلی همواره ثابت مانده‌اند. او تصمیم گرفت که به جای ترس از تغییرات، آن‌ها را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی بپذیرد. این نگرش به او کمک کرد تا با آرامش بیشتری با تغییرات مواجه شود و از هر لحظه زندگی‌اش لذت ببرد.

قانون چهلم: عشق بی‌قید و شرط

در آخرین شب مطالعه کتاب “Sweet Blasphemy”، الا به قانون چهلم رسید: «زندگی بدون عشق هیچ ارزشی ندارد. نپرس که چه نوع عشقی باید جستجو کنی، عشق معنوی یا مادی، عشق الهی یا دنیوی… عشق تقسیم‌بندی ندارد، تعریف ندارد. عشق همان چیزی است که هست، خالص و ساده. عشق آب زندگی است و عاشق روحی از آتش است! جهان زمانی که آتش عاشق آب می‌شود، متفاوت می‌چرخد.»

الا این قانون را با دل و جان پذیرفت و فهمید که عشق نیرویی است که به زندگی ارزش و معنا می‌دهد. او تصمیم گرفت که عشق را در تمام ابعاد زندگی‌اش جاری کند، چه در روابط خانوادگی، چه در کار و چه در لحظات کوچک و بزرگ زندگی. این تصمیم باعث شد تا الا احساس کند که زندگی‌اش پر از معنا و هدف است و هر لحظه‌اش ارزشمند است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *