کتاب لذت‌های خواندن در عصر حواس‌پرتی

کتاب لذت‌های خواندن در عصر حواس‌پرتی

کتاب لذت‌های خواندن در عصر حواس‌پرتی (The Pleasures of Reading in an Age of Distraction) نوشته آلن جیکوبز (Alan Jacobs) با نگرشی نو و کاربردی به موضوع خواندن در دورانی می‌پردازد که حواس‌پرتی‌های دیجیتالی و سرعت زندگی مدرن بسیاری از افراد را از خواندن دور کرده است. این کتاب با زبانی ساده و دلنشین، اهمیت و جذابیت بازگشت به خواندن را به عنوان یکی از لذت‌های اصیل زندگی انسانی مطرح می‌کند.

آلن جیکوبز در این اثر، خوانندگان را دعوت می‌کند تا خواندن را نه به عنوان وظیفه‌ای سخت و رسمی، بلکه به عنوان فرصتی برای لذت، یادگیری و الهام‌بخشی ببینند. او اشاره می‌کند که برای تجربه‌ی کامل لذت خواندن، نیازی نیست تا آثار کلاسیک و یا پیچیده را به صورت اجباری دنبال کنیم؛ بلکه کافی است به میل و علاقه‌ی خودمان اعتماد کنیم و «به دلخواه» بخوانیم.

جیکوبز در این اثر تلاش می‌کند تا با استفاده از تجربیات و تحقیقات مختلف، از جمله بررسی تأثیرات خواندن بر مغز و ذهن، به مخاطبان یادآوری کند که کتاب‌ها همیشه برای الهام، آرامش و حتی فرار موقت از شلوغی روزمره در دسترس ما هستند. کتاب لذت‌های خواندن در عصر حواس‌پرتی می‌تواند راهنمایی کاربردی و جذاب برای کسانی باشد که می‌خواهند دوباره با لذت خواندن آشتی کنند و لحظاتی با کیفیت و متمرکز را در دنیای کتاب تجربه کنند.

چرا باید بخوانیم؟

مطالعه برای برخی افراد فعالیتی دلچسب است و به آن‌ها لذت، بینش و شادی می‌بخشد. اما برای دیگران، این تجربه یا کسل‌کننده است یا بی‌فایده. در این کتاب، مخاطبان ما کسانی هستند که حتی یک‌بار هم که شده، زیبایی و سودمندی مطالعه را تجربه کرده‌اند و شاید به دنبال یادآوری دوباره این لذت‌ها و اهمیت مطالعه باشند. این‌گونه افراد وقتی کتابی را باز می‌کنند، آماده‌اند تا از درون صفحات، چیزهای جدیدی درباره‌ی زندگی و تفکر نویسنده کشف کنند.

اما مطالعه در دنیای پرشتاب امروزی چالشی خاص است. با وجود ابزارهای دیجیتال و رسانه‌های اجتماعی که تمرکز را برهم می‌زنند، برخی معتقدند کتاب‌خوانی دیگر مثل گذشته ارزش ندارد. اما به‌رغم این دیدگاه، هنوز هم علاقه‌مندان بی‌شماری به خواندن وجود دارند. کتاب‌فروشی‌های بزرگ و باشگاه‌های کتاب‌خوانی شاهدی بر این علاقه و اهمیت هستند. هرچند این ابزارهای دیجیتال ممکن است عادت به تمرکز کوتاه‌مدت را تقویت کنند، اما مغز انسان قابلیت انعطاف بالایی دارد و می‌تواند با تمرین به حالت تمرکز عمیق‌تر و درک مفاهیم پیچیده بازگردد.

بنابراین، مطالعه همچنان مسیری به سوی لذت و شناخت است، راهی برای بازگشت به اصل انسانی و فرار از حواس‌پرتی‌های روزمره. با مطالعه می‌توان به عمق اندیشه‌های بزرگان و احساسات انسان‌های مختلف پی برد و از این طریق، زندگی را از زاویه‌ای دیگر تجربه کرد.

خواندن از سر علاقه

خواندن زمانی به تجربه‌ای واقعی و زنده تبدیل می‌شود که از سر علاقه و حس کنجکاوی انجام گیرد، نه به عنوان وظیفه‌ای اجباری. بسیاری از افراد به دنبال فهرست‌هایی از «کتاب‌های ضروری» یا «آثار بزرگ» هستند تا با مطالعهٔ آن‌ها به نوعی ارزش ادبی دست یابند. اما مطالعه نباید تنها با هدف بهبود شخصیت یا تکمیل فهرستی از آثار مهم انجام شود. رندال جارل، شاعر و منتقد ادبی، داستان مردی را نقل می‌کند که هر ساله با لذت خاصی به خواندن کتاب «کیم» اثر رودیارد کیپلینگ می‌پردازد؛ او این کار را نه برای تحلیل یا آموزش، بلکه به سادگی برای لذت شخصی‌اش انجام می‌دهد. این نوع خواندن، برخاسته از حس درونی و بدون هیچ دلیل خاصی، یکی از خالص‌ترین انواع تجربه مطالعه است و انسان را به شکلی صمیمی با دنیای کتاب‌ها پیوند می‌زند​.

در حقیقت، خواندن بدون برنامه‌ریزی و با پیروی از حس درونی، به ما اجازه می‌دهد تا به جای محدود شدن به فهرست‌ها و عناوین از پیش تعیین‌شده، به کاوش در کتاب‌هایی بپردازیم که واقعاً برایمان جذاب هستند. ریچارد رودریگز، نویسنده و مقاله‌نویس آمریکایی، خاطره‌ای از دوران کودکی خود بازگو می‌کند که چگونه با عجله و شوق کتاب‌های مشهور را می‌خواند، تنها به این امید که بتواند دربارهٔ آن‌ها چیزی بگوید. اما بعدتر در زندگی‌اش، خواندن را به عنوان یک تجربهٔ شخصی و لذت‌بخش بازشناخت، نه صرفاً وسیله‌ای برای افتخار و خودنمایی.

خواندن بر اساس علاقه، ما را آزاد می‌گذارد تا بدون فشار و توقع، در جستجوی کتاب‌هایی باشیم که عمیق‌ترین احساسات و کنجکاوی‌های ما را بیدار می‌کنند. در این مسیر، به مرور و بی‌هیچ تلاش خاصی، به رشد فکری و روحی می‌رسیم و یاد می‌گیریم که خودمان انتخابگر کتاب‌های خود باشیم. مطالعه با انگیزهٔ شخصی، نه تنها حس لذت و شادی بیشتری را به ارمغان می‌آورد، بلکه به ما اجازه می‌دهد تا تجربیات منحصربه‌فرد و معناهای عمیق‌تری از کتاب‌ها کشف کنیم.

هنر تمرکز و حضور ذهن در خواندن

در دنیای امروز که مملو از عوامل حواس‌پرتی است، تمرکز در خواندن به یک چالش تبدیل شده است. مغز انسان به طرز شگفت‌انگیزی انعطاف‌پذیر است و می‌تواند در طول زمان با تمرین‌های مختلف تطبیق یابد. نیکلاس کار در کتاب کم‌عمق‌ها توضیح می‌دهد که مغز ما قادر است مهارت‌ها و عادات جدید را بیاموزد و مسیرهای عصبی تازه‌ای بسازد. اما همین انعطاف‌پذیری به این معنا است که عادات کوتاه‌مدت و پراکنده نیز به‌راحتی در مغزمان تثبیت می‌شوند. اگر ما به مرور زمان به مصرف محتوای کوتاه و فوری عادت کنیم، مغزمان به این سبک از توجه خو می‌گیرد و به همان میزان توانایی تمرکز بر کتاب‌خوانی عمیق کاهش می‌یابد.

یکی از شرایط ضروری برای مطالعهٔ عمیق، دسترسی به محیطی آرام و دور از شلوغی است. جورج پروشنیک در کتاب در جستجوی سکوت می‌نویسد که سکوت، آرامشی را فراهم می‌کند که برای تمرکز و کاهش اضطراب ضروری است. او توضیح می‌دهد که در طول تاریخ، افراد با ایجاد یک “دایره سکوت” در اطراف خود، فضایی ایجاد کرده‌اند تا در آن بتوانند به مطالعه عمیق بپردازند. توانایی ساختن این حباب آرامش درونی به ما کمک می‌کند تا فارغ از حواس‌پرتی‌ها، وارد جهان کتاب شویم و تجربه‌ای عمیق‌تر از مطالعه داشته باشیم​.

سرعت مطالعه هم نقشی مهم در تجربهٔ ما از خواندن دارد. آهسته خواندن کتاب، بر خلاف جریان عمومی که به سمت سرعت بیشتر است، تجربه‌ای غنی‌تر و عمیق‌تر ارائه می‌دهد. این نوع از مطالعه به ما اجازه می‌دهد تا به جزئیات و لایه‌های مختلف معنا توجه کنیم و از تمامی جنبه‌های کتاب لذت ببریم. هرچند ممکن است زمان بیشتری ببرد، اما نتیجهٔ آن تجربه‌ای کامل‌تر و عمیق‌تر از محتوای کتاب است که در ذهن و روح ما رسوب می‌کند​.

در نهایت، مطالعهٔ عمیق و تمرکز یافته، نیازمند تمرین، سکوت و آهستگی است. این رویکرد به ما کمک می‌کند تا با حضور ذهن و آرامش، از هر لحظه مطالعهٔ خود لذت ببریم و بتوانیم به درک عمیق‌تری از کتاب‌ها و دنیای اندیشه‌ها برسیم.

جستجوی معنا در کتاب‌ها

بسیاری از ما کتاب‌ها را به امید کشف معنا و حکمت مطالعه می‌کنیم. کتاب‌هایی که می‌خوانیم می‌توانند دریچه‌هایی به سوی دنیای درون و بینش‌های جدید برایمان بگشایند، به‌ویژه وقتی به سرچشمه‌های فکری نویسندگان مورد علاقه خود بازمی‌گردیم. این بازگشت به سرچشمه‌ها، یا حرکت “پاد جریان” در مطالعه، به ما کمک می‌کند تا ریشه‌های فکری و تأثیراتی که بر نویسندگان مورد علاقه‌مان گذاشته‌اند، بهتر بشناسیم. وقتی به آثار اصلی‌ای که الهام‌بخش نویسندگان بزرگ بوده‌اند برمی‌گردیم، نه تنها به شناختی عمیق‌تر از آن نویسنده دست می‌یابیم، بلکه در فرایند مطالعه با کشف‌های جدیدی مواجه می‌شویم که لذت و شگفتی مطالعه را دوچندان می‌کند. این مسیری است که می‌تواند چالش‌برانگیز و دشوار باشد، اما در عین حال سرشار از پاداش‌های فکری و معنوی است. به عنوان مثال، نیکولو ماکیاولی در نامه‌ای مشهور به توصیف این می‌پردازد که چگونه هر شب پس از پایان روز، لباس‌های کاری خود را کنار گذاشته و با لباسی رسمی و آراسته به دنیای نویسندگان کهن وارد می‌شود. او در محیط مطالعه‌اش، با نویسندگان گفت‌وگو می‌کند، از آنان می‌پرسد و در ازای آن پاسخ دریافت می‌کند. این تشبیه زیبا از ماکیاولی نشان می‌دهد که چگونه ارتباطی زنده و انسانی بین خواننده و نویسندگان قرن‌ها قبل برقرار می‌شود؛ ارتباطی که باعث می‌شود حتی در زمان‌های دشوار، احساس آرامش و انگیزه بیشتری پیدا کند .

این روش مطالعه چالشی و پرسشی، از یک خوانش منفعل فراتر می‌رود. همان‌طور که روسی، فیلسوف روس، معتقد است: “در گفت‌وگو، اهمیت با شنونده است، زیرا اوست که با واکنش خود بر چگونگی پاسخ و بیان تأثیر می‌گذارد.” کتاب‌ها با صبر و آرامش، آماده پاسخ‌گویی به کنجکاوی‌های ما هستند و این خواننده است که با مطالعه و واکنش به آن‌ها معنا و حیات می‌بخشد .

در نهایت، جستجوی معنا در کتاب‌ها نه تنها به شناخت عمیق‌تری از دنیای نویسندگان مورد علاقه‌مان منجر می‌شود، بلکه ما را به گفت‌وگو با آثار می‌برد؛ گفت‌وگویی که در آن خواننده به صورت فعال شرکت می‌کند و به جستجوی پاسخ‌های جدید از دل اندیشه‌های کهن می‌پردازد.

تجربه‌ی خواندن در تنهایی و تعامل

مطالعه، به‌طور ذاتی تجربه‌ای دوگانه از تنهایی و تعامل را با خود به همراه دارد. از یک سو، بسیاری از ما کتاب‌ها را برای فرار از شلوغی و ورود به دنیایی آرام انتخاب می‌کنیم؛ از سوی دیگر، خواندن راهی است برای ایجاد ارتباط، حتی اگر این ارتباط در خلوت انجام شود. دیوید فاستر والاس، نویسندهٔ مشهور، روزی گفت که «هدف کتاب‌ها، مبارزه با تنهایی است.» این دیدگاه تأکید دارد که مطالعه می‌تواند ارتباطی صمیمی ایجاد کند؛ حتی اگر نویسنده و خواننده هم‌زمان در یک مکان نباشند، کتاب پلی بین آن‌ها می‌شود. از این رو، تنهایی و هم‌نشینی در خواندن دو مفهوم جدا اما مرتبط هستند.

مطالعه همچنین ما را به کنجکاوی و کشف چیزهایی وا‌می‌دارد که شاید در ابتدا دنبال آن‌ها نبودیم؛ پدیده‌ای که به آن «سندریپیتی» یا «اتفاقات خوشایند و غیرمنتظره» گفته می‌شود. این اتفاقات ممکن است زمانی رخ دهد که در حین خواندن، به نکته یا کتابی دیگر برمی‌خوریم که قبلاً از وجود آن آگاه نبوده‌ایم. این تصادف‌های خواندنی، به‌طور ناخودآگاه ما را به کشفیات جدید می‌رساند و تجربه مطالعه را غنی‌تر می‌کند. به تعبیر هوراس والپول، واژه سندریپیتی به معنای «کشف‌هایی غیرمنتظره که هنگام جستجوی چیز دیگری پیش می‌آیند» است. این جنبه از خواندن به ما کمک می‌کند تا به استقبال ناگهانی‌ها برویم و از مسیر مطالعه بدون پیش‌بینی لذت ببریم​.

در نهایت، تجربهٔ مطالعه در تنهایی و تعامل، امکانی برای رشد و کاوش‌های عمیق فراهم می‌کند. هرچند ممکن است در تنهایی مطالعه کنیم، اما خواندن همواره راهی برای پیوند با دیگران و شناخت بیشتر جهان اطراف ما است.

توصیه‌های اساتید و نویسندگان درباره خواندن

یکی از توصیه‌های اساسی برای خوانندگان، داشتن ذهنی باز و عاری از پیش‌داوری است. هیو سنت‌ویکتور، راهب و فیلسوف قرن دوازدهم، در کتاب دیداسکالیکون تأکید می‌کند که خواندن باید با ذهنی بی‌تکلف و صمیمی صورت گیرد، به گونه‌ای که انگار کتاب همانند میزبانی محترم است. او معتقد است فرد نباید تنها به سراغ متون پیچیده و سنگین برود، بلکه خواندن آثار ساده و کوتاه نیز می‌تواند پایه‌ای برای رسیدن به مطالب عمیق‌تر باشد. به باور هیو، این توجه و اشتیاق نسبت به مطالعه، علاوه بر اینکه پایه‌ای برای دستیابی به دانایی عمیق‌تر است، خواننده را به فردی متواضع تبدیل می‌کند که همواره آماده‌ی یادگیری است​.

وی تاکید می‌کند که خواننده باید با احترام به متن نزدیک شود و اجازه دهد که درون‌مایه‌ی اثر به آرامی در ذهن جا بگیرد. او روش مراقبه را معرفی می‌کند که شامل تمرکز عمیق و تکرار بازخوانی است، به طوری که فرد فرصت دارد لایه‌های پنهان معنای اثر را کشف کند. در این نوع خواندن، متن به‌مانند غذایی است که باید به آرامی «نشخوار» شود تا درونیات آن به تدریج آشکار گردد.

آدلر و ون دورن نویسندگان کتاب چگونه کتاب بخوانیم، نیز سه نوع خواندن را معرفی می‌کنند: خواندن برای کسب اطلاعات، برای درک و فهم، و برای لذت. آنان معتقدند که برای خواندن آثاری که بیشتر جنبه‌ی لذت دارند، نباید وسواس در حاشیه‌نویسی و تحلیل داشت، بلکه بهتر است بدون وقفه در داستان غوطه‌ور شد. اما زمانی که به دنبال فهم عمیق‌تر از متنی خاص هستیم، می‌توانیم از یادداشت‌برداری و مکث‌های تأملی استفاده کنیم. این شیوه، باعث می‌شود که خواننده بتواند درک خود را از مطالب گسترش دهد و به سوی خواندن عمیق‌تر هدایت شود​.

به طور کلی، این توصیه‌ها به ما کمک می‌کنند تا از مطالعه به عنوان فرصتی برای رشد فکری و روحی بهره بگیریم و با متون به شکلی سازنده و عمیق‌تر برخورد کنیم.

در ستایش کتاب و منابع پیشنهادی

خواندن، برای بسیاری از ما، از لحظات خاص کودکی آغاز می‌شود؛ زمانی که برای اولین بار با کسی که دوستمان دارد می‌نشینیم و با کمک او به صفحات کتاب خیره می‌شویم. این تجربه اولیه، نه تنها ما را به دنیای کتاب‌ها وارد می‌کند، بلکه حس عمیقی از عشق و تعلق ایجاد می‌کند. ماریان وولف در کتاب پروست و ماهی مرکب (Proust and the Squid) بیان می‌کند که برای بسیاری از کودکان، کتاب‌ها به شدت با احساس دوست داشته شدن گره خورده‌اند، و این پیوند تا بزرگسالی نیز با ما باقی می‌ماند​.

از طرفی، گراهام گرین، نویسنده مشهور، لحظه‌ای که برای اولین بار توانست کتابی را بخواند، با هیجان و اضطراب به یاد می‌آورد. او این تجربه را مانند «چرخش کلیدی در قفل» توصیف می‌کند که به او قدرتی ناگهانی بخشید و او را وارد دنیایی دیگر کرد. اما همراه با این لذت، نوعی احساس دلهره و نگرانی نیز با او بود، زیرا این توانایی جدید، او را در برابر دنیای جدید و ناشناخته‌ای قرار داد که تا پیش از آن برایش بی‌معنی بود. این تجربه نشان می‌دهد که خواندن می‌تواند همچون یک ماجراجویی همراه با ترس و هیجان باشد​.

در میان آثار پیشنهادی برای خواندن، کتاب خواندن در مغز (Reading in the Brain) از استانیسلاس دوهان و چرا تراژدی لذت‌بخش است؟ (Why Does Tragedy Give Pleasure) از ای. دی. ناتال نیز مطرح هستند. این کتاب‌ها به ما کمک می‌کنند تا بهتر بفهمیم چگونه ذهن ما به مطالعه واکنش نشان می‌دهد و چرا تجربه خواندن گاه فراتر از درک عقلانی می‌شود.

به‌طور کلی، تجربه مطالعه و ارتباط عمیق با کتاب‌ها چیزی فراتر از کسب اطلاعات است. کتاب‌هایی مانند عشق به کتاب‌ها (The Love of Books) اثر ریچارد دی بری و خانه‌ای از هوا (A House of Air) اثر پنه‌لوپه فیتزجرالد، که شامل خاطرات و تجربیات نویسندگان و ادیبان برجسته درباره عشق به کتاب‌ها و خواندن است، به ما نشان می‌دهند که چگونه کتاب‌ها می‌توانند همچون همراهانی وفادار در طول زندگی ما باقی بمانند.

این یادآوری‌های قدرتمند از لذت و اثرگذاری مطالعه، ما را تشویق می‌کند که به کتاب‌ها نه فقط به عنوان منبع دانش، بلکه به عنوان همدمانی ارزشمند در مسیر زندگی نگاه کنیم و از این ارتباط عمیق لذت ببریم.

سخن پایانی

خواندن، سفری بی‌پایان در دل جهان‌ها و زندگی‌های بی‌شماری است که هرگز به پایان نمی‌رسد و همواره درهای تازه‌ای به روی ما باز می‌کند. در کلامی معروف، خلیل جبران می‌گوید: «کتاب، فرزندی است که به وسیله دل و روح انسان به دنیا می‌آید و جاودانه به زیستن ادامه می‌دهد.» هر کتاب، جهانی است که در آن تجربه‌هایی نهفته است که در هیچ جای دیگر نمی‌توان یافت؛ کلماتش پلی هستند که ما را به ساحل‌های ناشناخته‌ای می‌برند.

در لحظه‌های تنهایی و در میان تلاطم زندگی، کتاب‌ها دوستانی وفادار هستند که، همانند گفتهٔ معروف مارسل پروست، به ما کمک می‌کنند «تا با نگاهی نو به خود و جهان بنگریم.» خواندن، نوعی تسلای دل و التیام روح است؛ گویی مانند آنتوان دو سنت‌اگزوپری، که نوشت «تنها با قلب است که می‌توان خوب دید؛ آنچه اصل است از دیده پنهان است»، می‌آموزیم که فراتر از سطح کلمات به ژرفای زندگی‌ها دست یابیم.

هر کتاب به ما یادآوری می‌کند که زندگی بیش از آنچه که می‌بینیم ارزش دارد. همان‌طور که ویرجینیا وولف اشاره می‌کند: «برای کتاب‌ها، هر لحظه که زندگی در آن‌ها تبلور یافته باشد، می‌تواند همه چیز باشد و در نهایت هیچ نیست مگر جاودانگی.»

خواندن، ما را به پیوندی عمیق‌تر با خود و جهان پیرامون دعوت می‌کند و با هر کلمه، تکه‌ای از وجودمان را غنی‌تر می‌سازد. این کتاب‌ها، این دوستان بی‌صدا، همیشه به ما یادآوری می‌کنند که در میان انبوه هیاهوها و شتاب‌ها، هنوز لحظاتی برای سکوت، تأمل و کشف وجود دارد.

و در نهایت، شاید بتوان سخن نهایی را از لئو تولستوی وام گرفت: «کتاب‌ها، گاه تنها آرامشی هستند که می‌تواند آدمی را به رهایی برساند.» بگذاریم که کتاب‌ها همانند مشعل‌های درخشان، مسیر زندگی‌مان را روشن سازند و ما را به کشف معنای حقیقی همراهی کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *