فهرست مطالب
نوروز، این جشن کهن و پر رمز و راز، قرنهاست که به عنوان یکی از مهمترین میراثهای فرهنگی ایرانیان و بسیاری از مردمان دیگر، گرامی داشته میشود. اما آیا تا به حال به این فکر کردهاید که ریشههای این جشن در کجا نهفته است و چگونه در گذر تاریخ دستخوش تغییر و تحولات شده است؟
کتاب طومارهای نوروز (The Nowruz Scrolls) نوشته ایرج بشیری (Iraj Bashiri)، پژوهشی علمی و روایی است که نهتنها به بررسی اصول و ارزشهای فرهنگی جشن نوروز میپردازد، بلکه در قالب داستانی جذاب، ما را به سفری در مرزهای واقعیت و خیال میبرد. داستان با کشف طومارهایی باستانی توسط یک باستانشناس افغان آغاز میشود؛ طومارهایی که رازهایی عمیق از باورهای زرتشتیان و تحولات فرهنگی ایرانیان را در دل خود نهفته دارند.
این اثر، فراتر از یک پژوهش تاریخی است؛ بلکه نگاهی ژرف به فرآیندهای تدریجی تضعیف فرهنگها در مواجهه با قدرتهای غالب دارد. بشیری با قلمی شیوا و دقیق، نشان میدهد که چگونه یک تمدن میتواند بهتدریج، از هویت اصیل خود فاصله بگیرد و در جریان تاریخ، ارزشهای خود را به فراموشی بسپارد.
طومارهای نوروز نهتنها خواننده را با جزئیات فرهنگی و تاریخی این جشن آشنا میکند، بلکه ما را به تأملی عمیق درباره اهمیت حفظ هویت فرهنگی و نقش دانش، خرد و شهود در درک ریشههای تمدنمان دعوت مینماید. اگر به تاریخ، اسطورهشناسی و شناخت بنیادهای فرهنگی علاقهمند هستید، این کتاب شما را به دنیایی فراموششده اما همچنان زنده و پوینده خواهد برد.
رازهای پنهان در دل کوهها
(Secrets Hidden in the Mountains)
خورشید بر فراز کوههای تاجیکستان آرامآرام پایین میرفت و سایههای بلند صخرهها را بر دامنههای ناهموار میگستراند. هلیکوپتر، که بهافتخار پرنده افسانهای “سیمرغ” نامگذاری شده بود، از فراز درههای عمیق عبور میکرد و با وزش باد، غبار را بر سنگهای قدیمی پخش میکرد. درون کابین، پیرزاد، باستانشناس افغان، چشمانش را به دوردست دوخته بود. او نمیدانست که این سفر، سرآغاز بزرگترین کشف زندگیاش خواهد شد.
سیمرغ با لرزشی ملایم بر بلندای قلعه مغ فرود آمد. پیرزاد از هلیکوپتر بیرون پرید و نگاهش را به بقایای دیوارهای سنگی دوخت؛ سازههایی که قرنها پیش، پناهگاه سغدیان در برابر هجوم اعراب بودهاند. دیوارهای کهن، نشانههایی از نبرد، امید و شاید رازی پنهان را در خود داشتند.
او با دقت مسیر سنگفرششدهای را که به سمت بقایای ساختمانهای قدیمی میرفت، دنبال کرد. در گوشهای از دیوارهای فروریخته، جریانی از آب زلال میان صخرهها جاری بود. کنار چشمه نشست و دستش را بر خاک نرم گذاشت. ناگهان انگشتانش به جسمی سخت برخورد کردند. با احتیاط شروع به کنار زدن خاک کرد و کمکم، لبهای از یک جعبه سنگی نمایان شد.
🔍 طومارهایی از دل تاریخ
پیرزاد با دقت جعبه را بیرون کشید. سطح آن با گذر زمان صیقلی شده بود، اما هنوز نشانههایی از حکاکیهای کهن بر آن دیده میشد. نفسش را در سینه حبس کرد و آرام در آن را گشود. درون جعبه، طومارهایی پیچیدهشده در پارچهای قدیمی قرار داشتند. او یکی از طومارها را برداشت، گوشهای از آن را باز کرد و با حیرت دریافت که این متون به خط سغدی نوشته شدهاند.
⏳ پیام یک تمدن گمشده
نور غروب بر سطح زردرنگ طومار افتاده بود و پیرزاد به آرامی خطوطی را که بهسختی خوانا بودند، بررسی میکرد. اولین کلمات، اشارهای به “نوروز” داشتند. او با خود اندیشید: آیا این اسناد گمشده میتوانند بخشهایی از تاریخ فراموششدهی این جشن باستانی را آشکار کنند؟
از دوردست، صدای چرخش ملایم پرههای هلیکوپتر در هوا پیچید. زمان بازگشت فرا رسیده بود، اما پیرزاد دیگر همان آدمی نبود که صبح از دوشنبه پرواز کرده بود. او رازی را در دستان خود داشت که میتوانست تاریخ را از نو بنویسد.
نوروز؛ جشنی در مرز اسطوره و تاریخ
(Nowruz: A Celebration Between Myth and History)
پیرزاد در اتاق کوچک و پرازدحام خود در دوشنبه نشسته بود. پنجره باز بود و هوای خنک بهاری با رایحه شکوفههای زردآلوی تاجیکستان در فضا میپیچید. او با دقت به طومارهایی که از قلعه مغ یافته بود، نگاه میکرد. خطوط سغدی با وجود گذشت قرنها، هنوز خوانا بودند و روایتهایی از یکی از کهنترین جشنهای بشری را در خود داشتند.
متون کشفشده حکایت از جشن نوروز داشتند، اما نه به شکلی که امروزه شناخته شده است. در میان سطور، از “آفرینش نخستین روز” و “پیروزی روشنایی بر تاریکی” یاد شده بود. پیرزاد میدانست که برخی منابع نوروز را به جمشید، پادشاه اسطورهای ایران، نسبت میدهند؛ کسی که بر تختی از جواهر نشست و درخشندگی آن، جهان را روشن کرد. اما آیا این فقط یک افسانه بود؟
او یادداشتهای خود را مرور کرد. آیین زرتشتی، مفهومی بنیادین به نام “اهورامزدا” و “اهریمن” را معرفی کرده بود. این دو نیرو، نمایندهی خیر و شر بودند که در نبردی بیپایان، سرنوشت جهان را رقم میزدند. بر اساس متون باستانی، نوروز زمانی بود که اهورامزدا پیروزی خود را جشن میگرفت، روزی که زمین از تاریکی و سرما رهایی مییافت.
📆 نوروز در گذر تاریخ
با پیشروی در طومارها، پیرزاد متوجه شد که این جشن در دورههای مختلف، دستخوش تغییرات بسیاری شده است. در دوران هخامنشیان، نوروز نهتنها یک جشن ملی، بلکه یک رویداد حکومتی بود که شاهان هدایای خود را از سراسر امپراتوری دریافت میکردند. در دوران ساسانیان، این جشن با آیینهای خاصی مانند هفتسین که در متون سغدی به عنوان “هفتشین” ذکر شده بود، برگزار میشد.
پیرزاد به طومارها خیره شد و دریافت که نوروز چیزی فراتر از یک جشن سادهی سال نو است؛ این آیین، پیوندی ژرف با تغییرات طبیعت، باورهای دینی و حتی تحولات اجتماعی دارد. این جشن، همانطور که در متون آمده بود، زمانی برای پاکسازی، تولد دوباره و تنظیم مجدد زندگی بر اساس نظم کیهانی بود.
در حالی که او به خطوط محو شدهی کلمات نگاه میکرد، ناگهان اندیشید: چگونه ممکن است آیینی که هزاران سال پیش آغاز شده، همچنان زنده و پررنگ باقی مانده باشد؟ چه رازی در این سنت نهفته است که اقوام و فرهنگهای مختلف آن را نسل به نسل حفظ کردهاند؟
طومارهای فراموششده
(The Forgotten Scrolls)
پیرزاد نیمهشب از خواب پرید. ذهنش هنوز درگیر نوشتههای باستانی بود. نور کمرنگ چراغ مطالعه بر روی طومارهای گشودهشده افتاده بود. او با دقت بیشتری یکی از صفحات را برداشت. لبههای آن پوسیده و شکننده بود، اما جوهر هنوز زنده بود؛ گویی صدایی از اعماق تاریخ با او سخن میگفت.
متون پراکنده و ناتمام بودند، اما نکتهای در میانشان توجه پیرزاد را جلب کرد: اشارات مکرر به “نگهبانان نوروز” و “کتابهای سوخته”. این عبارات نشان میداد که شاید در گذشته، دانش خاصی دربارهی نوروز وجود داشته که بهمرور از بین رفته یا عمداً نابود شده است.
🏺 جنگی بر سر فرهنگ
در میان سطور یکی از طومارها آمده بود:
“آنان که از سرزمینهای دور آمدند، کتابها را به آتش کشیدند، اما نوروز را نتوانستند خاموش کنند. چون در قلب مردم بود، نه در صفحات کاغذ.”
پیرزاد متوجه شد که این اشاره میتواند به دورهی حمله اعراب و تلاش آنها برای تغییر فرهنگ بومی ایرانیان باشد. شاید بخشی از این متون در همان زمان پنهان شده بود تا از نابودی در امان بماند.
🌱 نوروز، پیوند میان نسلها
در صفحهای دیگر آمده بود که در دوران سختی، خانوادهها رازهای نوروز را در قصهها و آیینها پنهان میکردند. این رازها نسل به نسل منتقل شد تا نوروز از یاد نرود.
پیرزاد با خود فکر کرد: اگر این طومارها واقعاً تکههایی از تاریخی گمشده هستند، پس هر کلمهی آنها گنجینهای است که باید حفظ شود. او قلمش را برداشت و شروع به یادداشتبرداری کرد. باید این معما را حل میکرد.
نبرد نور و تاریکی
(The Battle of Light and Darkness)
پیرزاد طوماری را که بیش از بقیه آسیب دیده بود، بهآرامی باز کرد. جوهر روی کاغذ کمرنگ شده بود، اما هنوز میشد خطوطی را تشخیص داد که از نبردی کیهانی میان نیروهای خیر و شر سخن میگفت. این متن او را به یاد باورهای زرتشتی انداخت، همان ایدهای که جهان را میدان مبارزهای میان اهورامزدا (نیروی روشنایی و نیکی) و اهریمن (نیروی تاریکی و شر) میدانست.
در سطرهای طومار آمده بود که نوروز نهفقط یک جشن، بلکه یادبود پیروزی نور بر تاریکی است. این جشن، نشاندهندهی لحظهای در تاریخ اسطورهای است که در آن نیروهای خیر بر شر غلبه کردهاند و جهان از تاریکی و آشوب به سوی نظم و روشنایی حرکت کرده است.
🔥 آیینهای نوروزی و ریشههایشان در اسطورهها
پیرزاد یادداشتهای خود را مرور کرد. بسیاری از آیینهای نوروز، مانند روشن کردن آتش، پریدن از روی شعلهها و خانهتکانی، در واقع نمادهایی از این نبرد کیهانی بودند. زرتشتیان باور داشتند که با افروختن آتش، انرژی اهریمن ضعیف شده و نیروهای پاکی و روشنی بر دنیا غلبه میکنند.
پیرزاد با خود فکر کرد که این نبرد، نهفقط در اسطورهها، بلکه در واقعیت زندگی انسانها هم همچنان ادامه دارد. هر سال، با فرارسیدن نوروز، مردم در برابر سختیهای زندگی، نومیدی و تاریکی ایستادگی میکنند و امید و شادی را دوباره به زندگی خود بازمیگردانند.
🌓 تعادل میان دو نیرو
در پایان طومار، جملهای نوشته شده بود که پیرزاد را به فکر فرو برد:
“همیشه روشنایی خواهد بود، اما سایهها نیز از میان نمیروند. تعادل، همان است که زندگی را ممکن میسازد.”
نوروز تنها جشن پیروزی نبود؛ بلکه یادآوریای بود که این نبرد ابدی میان خیر و شر، نور و تاریکی، در دل هر انسان ادامه دارد.
فراموشی فرهنگی؛ چگونه تاریخ در سکوت محو میشود
(Cultural Oblivion: How History Fades in Silence)
پیرزاد به نوشتههای پراکندهی طومارها خیره شد. برخی از واژهها ناپدید شده بودند، برخی خطوط دیگر خوانا نبودند. انگار که زمان، آرامآرام تاریخ را میبلعید. او با خود اندیشید که چقدر از فرهنگهای کهن در همین سکوت و غفلت محو شدهاند، بدون آنکه کسی متوجه شود.
در صفحات طومارها، اشاراتی به دورههایی وجود داشت که حکومتها، جنگها و باورهای جدید، سنتهای قدیمی را به حاشیه رانده بودند. نوروز، با وجود ریشههای عمیقش، بارها در طول تاریخ تهدید شده بود؛ گاه توسط مهاجمان خارجی، گاه توسط حاکمان داخلی که در پی جایگزینی آیینهای جدید بودند.
پیرزاد در یکی از طومارها جملهای یافت که لرزه بر اندامش انداخت:
“کتابها را سوزاندند، اما نوروز را نتوانستند از دلها بیرون کنند.”
او به یاد آورده بود که در طول تاریخ، بارها تلاش شده بود تا نوروز فراموش شود. از حملهی اعراب و ممنوعیت این جشن در برخی دورانها گرفته، تا تلاش برخی حکام برای جایگزینی آن با آیینهای دیگر. اما با این وجود، مردم همواره راهی برای زنده نگه داشتن آن یافته بودند.
🎭 فراموشی آرام، اما پیوسته
اما تهدید واقعی، همیشه به شکل یک هجوم آشکار نبوده است. برخی اوقات، فراموشی آرام و تدریجی، خطرناکتر از هر حملهای است. وقتی مردم، بدون آنکه متوجه باشند، ارتباطشان را با ریشههایشان از دست میدهند، آنگاه سنتها بهآرامی رنگ میبازند.
پیرزاد قلمش را برداشت و نوشت: اگر این طومارها، تکهای از یک حقیقت فراموششده باشند، آیا ما هم در این فراموشی مقصریم؟ آیا بدون آنکه بدانیم، در حال از دست دادن گذشتهی خود نیستیم؟
نوروز زنده مانده بود، اما چه چیزهای دیگری در سکوت محو شده بودند؟
آیینهای نوروز؛ از سغدیان تا امروز
(Nowruz Traditions: From the Sogdians to Today)
پیرزاد طوماری را برداشت که بیشتر از بقیه سالم مانده بود. روی آن اشاره شده بود که در شهرهای سغدی، جشن نوروز با آیینهای خاصی همراه بود که برخی از آنها امروزه نیز ادامه دارند. او کنجکاو شد که این سنتها را با نوروز مدرن مقایسه کند.
🌱 هفتشین یا هفتسین؟
یکی از متنها دربارهی مراسم چیدن سفرهی نوروزی سخن میگفت. اما چیزی که توجه پیرزاد را جلب کرد، این بود که در آنجا به “هفتشین” اشاره شده بود، نه هفتسین. در این فهرست، اقلامی مانند شیر، شهد، شراب، شبدر و شمع ذکر شده بودند.
او به یاد آورد که بعدها، با تغییرات زبانی و مذهبی، برخی از این نمادها جای خود را به چیزهای دیگری دادند تا به شکل امروزی هفتسین درآیند.
🔥 آتشافروزی و جشن چهارشنبهسوری
یکی از طومارها اشاره میکرد که سغدیان چند شب پیش از نوروز، آتشهای بزرگی برپا میکردند و از روی آن میپریدند. در متن آمده بود که این کار برای پاکسازی از بدیها و آماده شدن برای سال نو انجام میشد.
پیرزاد با خود فکر کرد: چگونه ممکن است این رسم، بیش از هزار سال بعد، همچنان زنده باشد؟ امروز نیز در ایران، تاجیکستان و بسیاری از نقاط دیگر، مردم همچنان در چهارشنبهسوری، از روی آتش میپرند.
در یکی از طومارها اشاره شده بود که در دوران سغدیان، در نوروز نمایشهایی اجرا میشد که در آنها شخصیتهای مختلفی مانند شاه، دلقک و دیوان حضور داشتند.
پیرزاد متوجه شد که امروزه نیز در برخی روستاهای ایران و آسیای مرکزی، نمایشهایی مانند “میرنوروزی” اجرا میشود که شباهت زیادی به این آیینهای باستانی دارد.
🎶 موسیقی، رقص و شادی
در یکی از متون آمده بود:
“نوروز، زمان خنده و سرور است. در این روز، باید سازها نواخته شوند و مردمان بر زمین برقصند، تا زمین بارور گردد.”
این جمله، ارتباط ژرف موسیقی، رقص و جشن را با نوروز نشان میداد. پیرزاد با خود اندیشید که این سنت هنوز در سراسر مناطق نوروزی ادامه دارد؛ از دفنوازیهای کردستان تا رقصهای سنتی در آسیای مرکزی.
هرقدر که پیرزاد بیشتر طومارها را میخواند، بیشتر متوجه میشد که بسیاری از آیینهای نوروز، حتی با تغییرات زیاد، همچنان در دل فرهنگ مردمان این سرزمین زنده ماندهاند. او با خود فکر کرد: چگونه ممکن است سنتی چنین کهن، قرنها دوام بیاورد و همچنان مردم را به دور هم جمع کند؟
سفری به ژرفای خرد کهن
(A Journey into the Depths of Ancient Wisdom)
پیرزاد در حالی که نور کمرنگ سحرگاهی از پنجره اتاقش در دوشنبه به داخل میتابید، طوماری را که بیش از بقیه توجهش را جلب کرده بود، دوباره مطالعه کرد. در میان خطوط سغدی، واژهای بارها تکرار شده بود: “خِرَد” (Khirad).
او به این فکر کرد که نوروز نهتنها یک جشن، بلکه تجلی خِرَد باستانی ایرانیان بوده است. بر اساس نوشتههای طومارها، در دوران کهن، نوروز فقط یک روز برای شادی و سرور نبود؛ بلکه زمانی برای تفکر، بازاندیشی در زندگی، و گرفتن تصمیمات بزرگ محسوب میشد.
🌀 سه بُعد خِرَد در نوروز
در یکی از طومارها، نوروز بهعنوان “لحظهی پیوند سه نوع خِرَد” معرفی شده بود:
خِرَد فردی (Khirad-e Fardi) – هر فرد باید در نوروز، خود را محک بزند، اشتباهات گذشته را مرور کند و برای سال جدید تصمیم بگیرد.
خِرَد جمعی (Khirad-e Jamee) – نوروز زمانی برای همبستگی و اتحاد جامعه بود، جایی که مردم اختلافات را کنار میگذاشتند و بر سر سفرهای مشترک مینشستند.
خِرَد کیهانی (Khirad-e Keyhani) – در باورهای باستانی، نوروز لحظهای بود که جهان از نو تنظیم میشد و نیروهای طبیعت در تعادل قرار میگرفتند.
🌱 خانهتکانی؛ نمادی از پاکسازی ذهن
یکی از متون سغدی توضیح میداد که خانهتکانی نوروزی، در اصل یک عمل نمادین برای پاکسازی ذهن از افکار منفی بوده است. مردم اعتقاد داشتند که با تمیز کردن خانه و دور ریختن وسایل کهنه، ذهنشان نیز برای پذیرش افکار نو و مثبت آماده میشود.
🌓 نوروز و مفهوم دوگانهی آغاز و پایان
پیرزاد متوجه شد که در طومارها، نوروز نهفقط بهعنوان آغاز سال نو، بلکه بهعنوان پایان یک چرخهی قدیمی نیز معرفی شده بود. در یکی از متون آمده بود:
“پایان سال، زمانی است که هر آنچه کهنه است، باید رها شود. تنها آنان که با دلی پاک به پیشواز نوروز میروند، از موهبتهای آن بهرهمند خواهند شد.”
🔮 میراثی برای آیندگان
پیرزاد به این فکر کرد که نوروز فقط یک جشن نیست؛ بلکه فلسفهای برای زندگی کردن است. آیا امروزه مردم هنوز به این بخش از نوروز توجه دارند؟ آیا خرد کهن این جشن، همچنان در زندگی روزمره ما جاری است؟
او به آخرین طومار نگاه کرد. هنوز بخشی از معمای نوروز برایش حلنشده باقی مانده بود. آیا در این طومار، پاسخ نهایی را خواهد یافت؟
پیام نوروز برای آینده
(The Message of Nowruz for the Future)
پیرزاد، در حالی که آخرین صفحات طومار را میخواند، متوجه شد که نوروز تنها یک جشن کهن نیست، بلکه پیامی برای نسلهای آینده دارد. این سنت هزاران سال دوام آورده، جنگها، تغییر حکومتها، و دگرگونیهای فرهنگی را پشت سر گذاشته و همچنان زنده مانده است. اما چرا؟
یکی از جملاتی که در طومارها بارها تکرار شده بود، چنین میگفت:
“نوروز زنده است، زیرا در قلب مردم جای دارد، نه در فرمانهای شاهان.”
این جمله نشان میداد که راز بقای نوروز، در پیوند عمیق آن با زندگی مردم نهفته است. حکومتها آمده و رفتهاند، اما نوروز باقی مانده است، زیرا بخشی از هویت و فرهنگ جمعی مردم شده است.
پیرزاد با خود اندیشید که نوروز تنها یک جشن نیست، بلکه یادآوریای سالانه برای نوسازی و تغییر است. در دوران باستان، مردم از این فرصت برای پاکسازی ذهن و زندگی خود، آشتی با یکدیگر و شروعی تازه استفاده میکردند. آیا ما هنوز این پیام را درک میکنیم؟
امروزه، دنیای مدرن با چالشهای زیادی روبهرو است: بحرانهای زیستمحیطی، گسست اجتماعی، و فراموشی ریشههای فرهنگی. نوروز میتواند یادآوری کند که چگونه تعادل میان طبیعت، اجتماع و فرد، کلید پایداری و بقا است.
✨ پیام نوروز برای آینده
پیرزاد آخرین جملهی طومار را بلند خواند:
“همچنان که بهار درختان را از خواب زمستانی بیدار میکند، نوروز نیز باید دلهای ما را بیدار کند.”
او قلمش را برداشت و در دفتر خود نوشت:
“نوروز، تنها یک جشن نیست؛ بلکه فلسفهای است برای زندگی. پیامی برای امید، برای بازگشت به ریشهها، و برای آغاز دوباره. راز نوروز، در این است که هر سال، فرصتی تازه به ما میدهد تا بهتر از گذشته باشیم.”
با طلوع آفتاب، پیرزاد احساس کرد که پاسخ تمام پرسشهایش را یافته است. نوروز، گذشته را به آینده متصل میکند، اما تنها در صورتی که ما پیام آن را درک کنیم و زنده نگه داریم.
کتاب پیشنهادی: