فهرست مطالب
کتاب قانون مردمان (The Law of Peoples) اثر جان رالز (John Rawls) یکی از برجستهترین تلاشها در فلسفه سیاسی معاصر برای بازاندیشی روابط میان ملتها و جوامع است. رالز، که پیشتر با کتاب تأثیرگذار خود نظریهای در باب عدالت (A Theory of Justice) شناخته میشد، در این اثر کوشیده است دامنه نظریه عدالت خویش را از سطح داخلی جوامع به عرصه جهانی گسترش دهد.
در این کتاب، رالز پرسشی بنیادین را پی میگیرد: آیا میتوان جامعه جهانی را بر پایه اصولی عادلانه و قابل پذیرش برای همه ملتها – چه لیبرال و چه غیرلیبرال اما «شایسته» – سازمان داد؟ او با طرح مفهوم «قانون مردمان»، بهجای اصطلاح رایج «دولتها» یا «ملتها»، بر این نکته تأکید دارد که باید روابط بینالمللی نه صرفاً بر اساس منافع قدرتمدارانه، بلکه بر مبنای هویت اخلاقی و سیاسی «مردمان» تنظیم شود.
کتاب حاضر دو بخش اصلی دارد: نخست، مقالهی «ایده عقل عمومی بازاندیشیشده (The Idea of Public Reason Revisited)» که نشان میدهد چگونه در یک دموکراسی مدرن، عقلانیت عمومی میتواند بستری مشترک برای شهروندان با باورهای دینی و غیردینی فراهم آورد. دوم، بخش اصلی کتاب یعنی «قانون مردمان» که در آن رالز اصولی را برای جامعه بینالمللی ترسیم میکند؛ اصولی که شامل احترام به حقوق بشر، ممنوعیت جنگهای تجاوزکارانه، و ضرورت کمک به جوامعی است که به دلیل شرایط ناعادلانه سیاسی و اقتصادی توان ایجاد نهادهای باثبات ندارند.
اهمیت این اثر در آن است که جان رالز کوشیده است تصویری از یک «اتوپیای واقعگرایانه» ارائه دهد؛ جهانی که در آن صلح پایدار، عدالت و همکاری میان مردمان مختلف نه رویایی دستنیافتنی، بلکه امکانپذیر و ضروری تلقی میشود. «قانون مردمان» پلی است میان آرمان عدالت در سطح ملی و ضرورت برقراری آن در سطح جهانی؛ و از همینرو خواندن آن برای هر کسی که به سیاست، فلسفه و آینده بشریت میاندیشد، ضرورتی انکارناپذیر دارد.
رویای واقعبینانه؛ عدالت و صلح جهانی
(Realistic Utopia: Justice and Global Peace)
🌍 انسانها همیشه میان دو تصویر از آینده در نوسان بودهاند: جهانی آشفته و پر از جنگ، یا جامعهای هماهنگ و صلحآمیز. رویای بزرگ این فصل، یافتن راهی است که میان این دو تصویر فاصله ایجاد کند؛ نه خیالی دستنیافتنی و نه واقعیتی سرد و بیروح. اینجا سخن از «اتوپیای واقعبینانه» است؛ جهانی که بر پایه عدالت و همزیستی مردمان بنا میشود و میتواند دسترسپذیر باشد.
⚖️ عدالت در این نگاه نه مفهومی انتزاعی بلکه نیرویی عملی است که میتواند از بروز جنگهای ناعادلانه، قحطیهای ویرانگر و سرکوبهای سیاسی جلوگیری کند. اگر تاریخ را بنگریم، بسیاری از رنجهای بزرگ بشر از بیعدالتی سیاسی و اجتماعی سرچشمه گرفته است. وقتی ساختارها منصفانه طراحی شوند و مردم در دل نهادهایی عادلانه رشد کنند، امید به یک جامعه پایدار و عادل افزایش مییابد.
🤝 این چشمانداز بر پایه همکاری میان مردمان شکل میگیرد. مردمان، نه دولتها یا حکومتهای صرف، بازیگران اصلی این صحنه هستند. در این تصویر، هر جامعهای میتواند ویژگیهای خاص خود را داشته باشد اما همه در احترام به اصول بنیادین عدالت مشترک خواهند بود. چنین نگاهی هم از تنوع فرهنگی پاسداری میکند و هم راهی برای همزیستی مسالمتآمیز فراهم میآورد.
🕊️ صلح در این جهان نه محصول تصادف است و نه صرفاً نتیجه موازنه قدرت. صلح پایدار زمانی به وجود میآید که مردمان، بر اساس قراردادهایی عادلانه، حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسند و از تجاوز به سرزمین و آزادی دیگران پرهیز کنند. این صلح در واقع ثمره نظم درونی عادلانه و گفتوگوی جهانی میان جوامع مختلف است.
📖 این رویای واقعبینانه بر دو اصل استوار است: نخست، باور به اینکه انسانها میتوانند در دل نهادهای درست پرورش یابند و در برابر وسوسههای قدرت و ظلم مقاومت کنند. دوم، پذیرش اینکه جهان میتواند به سوی آیندهای حرکت کند که در آن عدالت و آزادی بهجای جنگ و سلطه بنشیند. ترکیب این دو اصل به ما تصویری میدهد که نه رویایی محض است و نه واقعیتی مأیوسکننده؛ بلکه پلی میان امید و عمل.
چرا مردمان و نه دولتها؟
(Why Peoples and Not States)
👥 در روابط جهانی، اغلب سخن از «دولتها» و «ملتها»ست، اما در اینجا تمرکز بر «مردمان» است. دلیل این انتخاب آن است که دولتها در طول تاریخ بیشتر ابزار قدرت بودهاند و گاه برای منافع خود به جنگ و سلطه روی آوردهاند، در حالی که مردمان، مجموعهای از انسانهای زنده با فرهنگ، باور و ارزشهای مشترکاند. نگاه به مردمان بهجای دولتها، امکان شکلگیری هویتی اخلاقی در روابط جهانی را فراهم میکند.
🏛️ مردمان در این دیدگاه دارای سه ویژگی بنیادیناند: نخست، ساختاری سیاسی که بر پایه عدالت عمل کند و از منافع اساسی افراد حمایت نماید؛ دوم، پیوندهای فرهنگی و عاطفی مشترک که حس تعلق و همکاری را تقویت کند؛ و سوم، تعهد اخلاقی به رعایت اصول درست و همکاری منصفانه. وقتی این سه ویژگی با هم جمع شوند، جامعهای شکل میگیرد که میتواند عضو مسئول و قابل اعتماد در جامعه جهانی باشد.
⚔️ دولتهای سنتی اغلب با مفهوم «حاکمیت مطلق» تعریف میشدند؛ حاکمیتی که به آنها حق میداد برای منافع خود به جنگ دست بزنند یا در امور داخلی هرگونه که خواستند عمل کنند. این برداشت از حاکمیت منشأ بسیاری از جنگها و بیعدالتیها در تاریخ بوده است. در مقابل، اگر به «مردمان» بهعنوان بازیگران اصلی نگاه کنیم، حق جنگ یا سلطه بیحدوحصر جایی ندارد. تنها دفاع از خود و حفظ عدالت است که مشروعیت مییابد.
🌐 این تغییر زاویه دید، تحولی مهم در درک روابط جهانی به وجود میآورد. وقتی مردمان بهعنوان عاملان اصلی دیده شوند، روابط بینالملل از رقابت بیپایان قدرت به همکاری برای دستیابی به عدالت تغییر میکند. احترام به حقوق بشر، محدودیت بر سرکوب داخلی، و پذیرش اصول مشترک اخلاقی، بهجای سیاستهای صرفاً قدرتمدارانه قرار میگیرد.
🤲 در این نگاه تازه، حاکمیت مطلق جای خود را به مسئولیت مشترک میدهد. مردمان میپذیرند که بخشی از آزادی خود را در خدمت اصول عدالت و صلح جهانی محدود کنند. آنها دیگر تنها به مرزهای خود نمیاندیشند، بلکه میدانند که سرنوشتشان با دیگر جوامع درهمتنیده است.
قرارداد اجتماعی جهانی؛ اصول قانون مردمان
(Global Social Contract: Principles of the Law of Peoples)
📜 جهان عادلانهای که بر پایه مردمان شکل میگیرد، نیازمند اصولی روشن و پذیرفتنی برای همگان است. این اصول شبیه یک «قرارداد اجتماعی جهانی» عمل میکنند؛ قراردادی که نه میان افراد، بلکه میان جوامع بسته میشود. همانطور که شهروندان یک کشور بر سر قواعد عدالت به توافق میرسند، مردمان نیز باید بر سر قواعدی جهانی برای روابط خود توافق کنند.
⚖️ این قرارداد جهانی شامل اصولی است که هر جامعه منصف باید بپذیرد: احترام به استقلال دیگر مردمان، پرهیز از تجاوز، پایبندی به تعهدات بینالمللی، رعایت حقوق بشر، محدود کردن جنگ به شرایط دفاع مشروع، و کمک به جوامعی که توانایی کافی برای ساختن نهادهای عادلانه ندارند. این اصول ستونهای اصلی قانون مردمان را تشکیل میدهند.
🤝 نکته مهم آن است که این اصول تنها برای جوامع لیبرال طراحی نشدهاند. جوامع غیرلیبرال اما «شایسته» هم میتوانند آنها را بپذیرند. معیار شایستگی در این نگاه، احترام به کرامت انسانها و ایجاد سازوکارهایی است که به مردم فرصت مشارکت معنادار بدهد. به این ترتیب، قانون مردمان پلی است میان دموکراسیهای لیبرال و جوامع غیرلیبرال اما مسئول.
🌍 با پذیرش این اصول، جامعهای جهانی شکل میگیرد که در آن قدرت بیمهار و منافع کوتاهمدت جای خود را به تعهدات اخلاقی و قواعد منصفانه میدهد. مردمان میآموزند که آزادی واقعی تنها در بستر همکاری عادلانه پایدار است. قرارداد اجتماعی جهانی، راهی است برای جلوگیری از هرجومرج بینالمللی و برقراری نظمی که بر پایه عدالت و اعتماد متقابل بنا شده است.
🕊️ این اصول نه تنها از وقوع جنگهای ناعادلانه جلوگیری میکنند، بلکه زمینهای برای همکاری اقتصادی، فرهنگی و سیاسی فراهم میسازند. در چنین جهانی، اختلافات با گفتوگو و قواعد مشترک حل میشود، نه با زور و سلطه. قانون مردمان، گامی است برای تبدیل روابط جهانی از میدان رقابت بیپایان به عرصهای برای همزیستی و پیشرفت مشترک.
صلح دموکراتیک و مدارای فرهنگی
(Democratic Peace and Cultural Tolerance)
🕊️ یکی از واقعیتهای مهم تاریخ معاصر این است که دموکراسیهای قانونمند به ندرت وارد جنگ با یکدیگر شدهاند. این پدیده، که به «صلح دموکراتیک» معروف است، نشان میدهد وقتی ساختارهای سیاسی بر پایه عدالت و مشارکت مردمی بنا شوند، میل به تجاوز و سلطه کاهش مییابد. دلیلش ساده است: مردم در چنین جوامعی نه به دنبال جاهطلبیهای قدرتمداران بلکه در پی زندگی امن و پایدار هستند.
📊 این الگو تفاوت آشکاری با دوران گذشته دارد؛ زمانی که دولتهای سلطنتی و امپراتوریها برای گسترش قلمرو یا تحمیل عقاید مذهبی به جنگهای خونین دست میزدند. اما در جوامع دموکراتیک، ساختار سیاسی و اقتصادی به گونهای است که زمینههای اصلی جنگ از میان میرود. جنگ در اینجا نه وسیلهای برای افتخار و شکوه، بلکه تهدیدی علیه آزادی و رفاه عمومی تلقی میشود.
🌐 اما قانون مردمان تنها به جوامع لیبرال بسنده نمیکند. بسیاری از جوامع غیرلیبرال وجود دارند که با وجود ساختارهای سلسلهمراتبی، میتوانند «شایسته» به شمار آیند. این جوامع ممکن است همه ارزشهای لیبرال را نپذیرند، اما اصول اساسی عدالت و کرامت انسانی را رعایت میکنند. آنها میتوانند وارد گفتوگوی جهانی شوند و در جامعه مردمان جای داشته باشند.
🤝 مدارا با چنین جوامعی به معنای چشمپوشی از ارزشهای بنیادین نیست، بلکه پذیرش تنوع فرهنگی در چهارچوب عدالت است. اگر جامعهای غیرلیبرال حقوق پایه انسانها را محترم بشمارد، از تجاوز به دیگران پرهیز کند و ساختارهای مشارکتی معنادار ایجاد نماید، شایسته حضور در نظم جهانی خواهد بود.
🎭 این مدارای فرهنگی مانع از آن میشود که روابط جهانی به صحنه تحمیل اجباری یک الگوی خاص تبدیل شود. به جای آن، راهی باز میشود برای همکاری میان فرهنگها و نظامهای سیاسی متفاوت، بدون آنکه اصول بنیادین عدالت قربانی شوند. به همین دلیل، صلح پایدار نه تنها نتیجه دموکراسیهای داخلی است، بلکه ثمره پذیرش تنوع در سطح جهانی نیز به شمار میآید.
حقوق بشر، جنگ عادلانه و کمک به جوامع محروم
(Human Rights, Just War, and Aid to Burdened Societies)
⚖️ حقوق بشر ستون اصلی هر نظم عادلانه جهانی است. این حقوق نه به فرهنگ خاصی وابسته است و نه به نوع حکومت؛ بلکه اصولی پایهای هستند که همه مردمان باید آنها را رعایت کنند. آزادی وجدان، امنیت جان، حق برخورداری از حداقل امکانات برای زیست شرافتمندانه، و برابری در برابر قانون از جمله این حقوقاند. اگر جامعهای این حقوق را نادیده بگیرد، نمیتواند عضوی شایسته در جامعه مردمان باشد.
⚔️ جنگ، در نگاه قانون مردمان، تنها زمانی موجه است که حالت دفاعی داشته باشد. هیچ مردمی مجاز نیست برای کسب قدرت، قلمرو یا منافع اقتصادی به جنگ دست بزند. جنگ عادلانه فقط هنگامی معنا پیدا میکند که در برابر تجاوز آشکار یا نقض جدی حقوق بشر رخ دهد. حتی در چنین شرایطی نیز محدودیتهای اخلاقی و انسانی باید رعایت شوند؛ مانند پرهیز از حمله به غیرنظامیان یا استفاده از سلاحهای کشتار جمعی.
🤲 در کنار مسئله جنگ، مسئولیت کمک به جوامع محروم جایگاه ویژهای دارد. بسیاری از ملتها درگیر شرایطی هستند که به دلایل تاریخی، سیاسی یا اقتصادی توان ساختن نهادهای عادلانه را ندارند. این جوامع برای برپایی نظمی پایدار و انسانی نیازمند یاری هستند. قانون مردمان تأکید میکند که جوامع برخوردار وظیفه اخلاقی دارند به آنها کمک کنند، نه از سر صدقه، بلکه برای ایجاد شرایطی که عدالت و صلح پایدار امکانپذیر شود.
🌍 این وظیفه کمک جهانی مانع از آن میشود که شکافهای تاریخی و اقتصادی، جهان را به دو بخش برخوردار و محروم تقسیم کند. همیاری در این سطح، گامی اساسی برای جلوگیری از جنگهای آینده و گسترش بیعدالتی است. کمک به جوامع محروم یعنی سرمایهگذاری بر آیندهای مشترک؛ آیندهای که در آن همه مردمان، صرفنظر از موقعیت جغرافیایی یا نظام سیاسی، فرصت ساختن زندگی بهتر داشته باشند.
از منافع ملی تا مسئولیت جهانی
(From National Interests to Global Responsibility)
🏛️ سیاست جهانی در بیشتر دورههای تاریخ بر منافع ملی و رقابت قدرتها استوار بوده است. دولتها اغلب تصمیمهای خود را بر اساس سود کوتاهمدت یا افزایش نفوذ سیاسی و اقتصادی گرفتهاند. این نگاه قدرتمدار، منشأ بسیاری از جنگها و بیعدالتیها بوده است. اما قانون مردمان مسیر دیگری را پیشنهاد میکند؛ مسیری که در آن مسئولیت اخلاقی و تعهد جهانی جایگزین خودمحوری ملی میشود.
🌐 وقتی مردمان بهجای دولتها در مرکز توجه قرار گیرند، مفهوم حاکمیت نیز تغییر میکند. حاکمیت دیگر به معنای آزادی بیحدوحصر برای هر دولت نیست، بلکه مسئولیتی مشترک در برابر اصول عدالت جهانی است. هیچ جامعهای حق ندارد به بهانه منافع ملی، حقوق بشر را پایمال کند یا دیگران را به خطر بیندازد. مرزها همچنان مهماند، اما نمیتوانند سپری برای پنهان کردن بیعدالتی یا ظلم باشند.
🤝 این رویکرد تازه، زمینه را برای همکاری گستردهتر میان جوامع فراهم میسازد. تجارت، علم، فرهنگ و محیط زیست دیگر موضوعات صرفاً داخلی نیستند؛ بلکه عرصههاییاند که سرنوشت مردمان به هم گره خورده است. در چنین شرایطی، وظیفه اخلاقی جوامع برخوردار آن است که به جای دنبال کردن سود یکجانبه، راههایی برای بهبود شرایط جهانی بیابند.
⚖️ توزیع عدالت میان ملتها نیز بخشی از این مسئولیت است. هرچند برابری مطلق در سطح جهانی امکانپذیر نیست، اما اصل انصاف ایجاب میکند که هیچ جامعهای به دلیل شرایط تاریخی یا جغرافیایی در فقر و ضعف دائمی رها نشود. کمک به ایجاد نهادهای پایدار و حمایت از توسعه عادلانه، جزئی از تعهد جهانی مردمان است.
🌍 این تغییر زاویه دید، جهانی متفاوت ترسیم میکند: جهانی که در آن قدرت جای خود را به همکاری میدهد و منافع ملی در چارچوب مسئولیت جهانی بازتعریف میشود. تنها در چنین جهانی است که میتوان امید داشت عدالت و صلح پایدار ریشه بگیرد.
عقل عمومی در جهان مدرن
(Public Reason in the Modern World)
💡 دموکراسی پایدار تنها با رأیگیری یا نهادهای رسمی ساخته نمیشود، بلکه به گفتوگویی مداوم و شفاف نیاز دارد؛ گفتوگویی که همه شهروندان بتوانند در آن مشارکت کنند. «عقل عمومی» به همین معناست: استفاده از دلایلی که همگان بتوانند آنها را بفهمند و بپذیرند، چه از باورهای دینی بیایند و چه از دیدگاههای غیردینی.
📖 در جامعهای آزاد، افراد عقاید فلسفی، مذهبی یا اخلاقی متفاوتی دارند. این تنوع اگر مدیریت نشود میتواند به درگیری و جدایی منجر شود. اما عقل عمومی بستری میسازد که در آن افراد با وجود اختلاف، بر سر اصول بنیادین همکاری به توافق میرسند. وقتی بحثهای عمومی بر پایه استدلالهای قابلفهم برای همگان شکل بگیرد، مشروعیت تصمیمهای سیاسی افزایش مییابد.
🤝 این ایده در سطح جهانی نیز کاربرد دارد. همانطور که شهروندان یک کشور باید بر مبنای عقل عمومی به تفاهم برسند، مردمان گوناگون نیز در جامعه جهانی نیازمند زبان مشترکی هستند. هیچ فرهنگی نمیتواند قواعد عدالت را تنها بر اساس مبانی خاص خود به دیگران تحمیل کند. عقل عمومی راهی است تا جوامع متفاوت، بدون انکار باورهای خود، به اصول مشترک برسند.
🌐 نقش دین در این چارچوب نادیده گرفته نمیشود. باورهای مذهبی میتوانند الهامبخش باشند، اما هنگامی که وارد عرصه عمومی میشوند باید به زبانی بازنویسی شوند که برای دیگران هم قابلقبول باشد. این فرآیند به معنای حذف ایمان نیست، بلکه تبدیل آن به زبانی مشترک است که امکان همزیستی و همکاری را فراهم میکند.
🕊️ عقل عمومی، هم در درون دموکراسیها و هم در روابط جهانی، شرط اساسی برای صلح و عدالت پایدار است. این عقلانیت مشترک به ما یادآوری میکند که اختلاف باورها مانعی برای همکاری نیست، بلکه فرصتی برای یافتن پایههای مشترکی است که همه مردمان بتوانند بر آن بایستند.
آشتی با جهان اجتماعی؛ امیدی برای آینده مشترک
(Reconciliation to Our Social World; Hope for a Shared Future)
🌅 جهان امروز پر از تضاد و بحران است؛ از جنگ و بیعدالتی گرفته تا فقر و بحرانهای زیستمحیطی. در نگاه قانون مردمان، این واقعیتها هرچند سخت و دردناکاند، اما نمیتوانند امید به آیندهای بهتر را نابود کنند. آشتی با جهان اجتماعی یعنی پذیرش این حقیقت که با همه نقصها و مشکلات، باز هم میتوان به سوی نظمی عادلانه و انسانی حرکت کرد.
🤲 امید در اینجا نه یک آرزوی ساده، بلکه نوعی اعتماد به توانایی بشر برای ساختن نهادهای پایدار و عادل است. وقتی جوامع به اصول مشترک عدالت و عقل عمومی پایبند باشند، حتی پس از فجایعی مانند جنگها یا نسلکشیها نیز میتوان مسیر بازسازی و همکاری را یافت. تاریخ نشان داده است که انسانها توان برخاستن از دل تاریکی و خلق آیندهای روشنتر را دارند.
🌍 این آشتی اجتماعی زمانی تحقق مییابد که مردمان، فارغ از مرزها و تفاوتها، خود را بخشی از یک کل بزرگتر بدانند. هیچ جامعهای نمیتواند جدا از دیگران به امنیت و رفاه پایدار برسد. عدالت جهانی نه شعاری آرمانگرایانه، بلکه ضرورتی برای بقا و پیشرفت مشترک است.
⚖️ قانون مردمان چشماندازی از یک اتوپیای واقعبینانه ارائه میدهد؛ جهانی که در آن جنگهای تجاوزکارانه جای خود را به همکاری دادهاند، حقوق بشر مرزهای سیاسی را پشت سر گذاشتهاند، و عقل عمومی زبان مشترک گفتوگو شده است. این تصویر نه خیالپردازی است و نه تسلیم به واقعیتهای تلخ؛ بلکه تلاشی است برای پیوند زدن آرمانهای عدالت با امکانات واقعی بشر.
✨ در پایان، امید به آینده مشترک همان نیرویی است که ما را به ادامه مسیر فرا میخواند. امیدی که نشان میدهد حتی در میان سختیها، امکان خلق جهانی بهتر وجود دارد؛ جهانی که در آن عدالت و صلح نه رویا، بلکه تجربه روزمره مردمان خواهد بود.
کتاب پیشنهادی:

