فهرست مطالب
در جهانی که اخبار خشونت، جنگ، تروریسم و جنایت هر روزه به تیتر اول رسانهها تبدیل میشود، ممکن است باور اینکه “ما در صلحآمیزترین دوران تاریخ بشر زندگی میکنیم”، چیزی بین خوشخیالی و توهم به نظر برسد. اما این دقیقاً همان ادعای جسورانهای است که استیون پینکر (Steven Pinker)، روانشناس شناختی برجسته و استاد دانشگاه هاروارد، در کتاب مهم و تحولآفرین خود یعنی «فرشتگان بهتر ذات ما: چرا خشونت کاهش یافته است» (The Better Angels of Our Nature: Why Violence Has Declined) مطرح میکند.
در این کتاب پرحجم و مبتنی بر دادههای گسترده تاریخی، آماری و روانشناختی، استیون پینکر تلاش میکند یک واقعیت شگفتانگیز و تا حدی نادیدهگرفتهشده را به خواننده یادآوری کند: خشونت در طول تاریخ بشر روندی نزولی داشته است. از قتلهای قبیلهای در دوران ماقبل تاریخ، تا جنگهای جهانی، و از شکنجههای دوران قرون وسطی تا خشونتهای خانگی و تبعیضهای سیستماتیک، همه این اشکال خشونت در مجموع و بهطور چشمگیر در مسیر کاهش قرار گرفتهاند.
پینکر در «فرشتگان بهتر ذات ما» نه تنها به شش روند تاریخی کاهش خشونت میپردازد—از فرآیند تمدن تا انقلاب حقوق بشر—بلکه با نگاهی علمی، روانشناختی و جامعهشناختی، به بررسی پنج نیروی درونی خشونتزا، چهار انگیزه انسانی برای صلح، و پنج نیروی تاریخی موثر بر غلبه «فرشتگان بهتر» بر «دیوان درون» میپردازد.
خواندن این کتاب، صرفاً سفری علمی در تاریخ بشر نیست، بلکه دعوتی است به امید، به اندیشیدن درباره اینکه چگونه میتوان این مسیر را ادامه داد و حتی تسریع بخشید. استیون پینکر نشان میدهد که هرچند طبیعت بشر میتواند خشن و خودخواه باشد، اما با اتکا به عقلانیت، همدلی، ساختارهای مدنی و ارزشهای مدرن، ما توانستهایم مسیر تاریخ را بهسوی انساندوستی و صلح سوق دهیم.
اگر تا کنون به این فکر کردهاید که چرا برخی جنبههای زندگی مدرن، علیرغم پیچیدگیها و چالشهایش، بهتر از گذشته است، کتاب «فرشتگان بهتر ذات ما» به شما پاسخی دادهمحور، علمی و امیدبخش خواهد داد.
🕊 کشوری بیگانه
(A Foreign Country)
📜 گذشتهای که اغلب با نوستالژی به آن مینگریم، در واقع مکانی پر از خونریزی، شکنجه، جنگ و قتل بود. در دوران پیشاتاریخ، مرگ خشونتبار یک احتمال شایع بود. کشفهایی مانند جسد “اوتزی” (Ötzi)، مرد یخزدهای که ۵۰۰۰ سال پیش کشته شد و پیکرش در کوههای آلپ یافت شد، گویای این واقعیت تلخ است: تیر در شانهاش فرو رفته بود، زخمهایی بر دستانش داشت و آثار خونی از دیگران روی ابزارهایش دیده میشد.
💀 نمونههای دیگری چون “مرد کنهویک” در آمریکا که ۹۴۰۰ سال پیش با زخم تیر در استخوان لگنش به خاک سپرده شد یا “مرد مرداب” در انگلستان که به سه روش مختلف کشته شده بود (شکستن جمجمه، بریدن گلو، و خفگی)، نشان میدهند که خشونت در جوامع باستانی نهتنها عادی، بلکه اغلب آیینی و سازمانیافته بود.
🏛 یونان هومری؛ شکوه در خون و غارت
در آثار حماسی مانند ایلیاد، خشونت و کشتار چیزی طبیعی بود. سربازان نهتنها دشمن را میکشتند، بلکه شهرها را به آتش میکشیدند، مردان را میکشتند و زنان را به عنوان برده جنسی میربودند. افتخار مردان در کشتن هزاران نفر سنجیده میشد. تجاوز جنسی غنیمت محسوب میشد و بردگی بخشی از نظم جهان بود.
📖 متون مذهبی، بهویژه عهد عتیق، مملو از داستانهای نسلکشی، قتلعام کودکان، و بردگی هستند. در روایتهای کتاب مقدس، قتل دستهجمعی به فرمان خدا انجام میشود. قومی که از دین منحرف شده، با تیغ نابود میشود. زنان و کودکان به اسارت درمیآیند و حتی برای اثبات وفاداری، دستور داده میشود که نوزادان دشمن کشته شوند.
🏺 در روم باستان، تماشای شکنجه و مرگ دیگران یک فعالیت عمومی بود. مردم در آمفیتئاترها جمع میشدند تا شاهد تکهتکه شدن انسانها توسط حیوانات باشند. گلادیاتورها برای سرگرمی مردم کشته میشدند و اعدامها بهصورت نمایشهای باشکوه برگزار میشد.
👑 در گذشته، اجرای عدالت یعنی انتقام. یک قتل با قتل دیگری پاسخ داده میشد. مجازاتها شامل قطع عضو، سوزاندن، پوستکندن و سنگسار بود. پادشاهان برای تحکیم قدرت، نهتنها دشمنان خود، بلکه خانوادههایشان را قتلعام میکردند.
🚫 آنچه امروز نفرتانگیز است، روزی عادی بود
رفتارهایی که امروزه آنها را وحشیانه و غیرانسانی میدانیم، زمانی هنجار بودند. مردمان گذشته نهتنها از این اعمال شرم نداشتند، بلکه آنها را بخشی از فرهنگ، دین یا عدالت میدانستند.
👁 ما با عینک قرن بیستویکم، گذشته را میبینیم و فراموش میکنیم که پیشینیانمان در دنیایی بیرحم زندگی میکردند. احکام دینی، ادبیات، هنر و سیاست، همگی بازتابدهنده جهانی بودند که خشونت در آن نه یک شکست، بلکه نشانهای از قدرت و منزلت بود.
🧠 ما به اشتباه تصور میکنیم که خشونت، میراث دنیای مدرن است. اما شواهد تاریخی، باستانشناسی و متون کهن ثابت میکنند که گذشته، تاریکتر و خونینتر از هر آن چیزیست که امروز تجربه میکنیم.
🕊 فرآیند صلحسازی
(The Pacification Process)
⚔️ در دوران شکار و گردآوری، پیش از شکلگیری حکومتها، زندگی انسانی اغلب با ناامنی، خونریزی و حملههای قبیلهای همراه بود. انسانها در گروههای کوچک زندگی میکردند و برای منابع، قلمرو، یا انتقام، دائماً وارد درگیری میشدند. مطالعات مردمشناختی روی جوامع بومی نشان میدهد که نرخ مرگومیر ناشی از خشونت در این جوامع، چندین برابر بیشتر از جوامع مدرن بوده است.
🏹 در جوامعی بدون ساختار حکومتی، قوانین عرفی یا مذهبی، جای قانون رسمی را میگرفتند. مجازاتها بهصورت شخصی یا خانوادگی اجرا میشدند. اگر کسی یکی از اعضای خانوادهات را میکشت، خانواده تو باید انتقام میگرفت—و این چرخه بیپایان ادامه داشت.
🏛 ظهور دولت = کاهش خشونت تصادفی
با شکلگیری اولین دولتها و تمدنهای کشاورزی در حدود ۵۰۰۰ سال پیش، الگوی خشونت تغییر کرد. حاکمان برای کنترل قلمرو و حفظ منابع، با زور یا قانون، مردم را از خشونت خودسرانه منع کردند. جنگ هنوز وجود داشت، اما قتلهای فردی کاهش یافتند. دولتها با ایجاد انحصار در استفاده مشروع از زور، فرآیند صلحسازی را آغاز کردند.
🧾 افراد، در ازای واگذاری بخشی از آزادی خود به دولت، امنیت نسبی دریافت کردند. بهجای گرفتن انتقام شخصی، شکایت نزد حاکم یا قاضی میبردند. این روند، پایهگذار قانون، نظم و نهادهای اداری شد.
📉 تحقیقات تاریخی نشان میدهد که با ورود جوامع به ساختارهای دولتمحور، نرخ مرگ ناشی از درگیریهای مسلحانه، بهطور چشمگیری کاهش یافت. برای مثال، در جوامع بیدولت، حدود ۱۵ تا ۳۰ درصد مرگها بهعلت خشونت بود، در حالیکه در اروپای قرون وسطی این رقم حدود ۳ تا ۵ درصد و در عصر مدرن کمتر از ۱ درصد است.
🚪 فرآیند صلحسازی به معنای عبور از دوران «همه در برابر همه» به مرحلهای است که قوانین، قضاوت و پلیس جای جنگهای شخصی را میگیرند. این روند، نه ناگهانی بود و نه کامل، اما بنیانگذار مسیر تاریخی کاهش خشونت شد.
⚖️ دولتها خود میتوانستند خشونتبار باشند، اما در قیاس با هرجومرج بیساختار پیشین، وجود آنها بهمثابه گامی مهم در مسیر تمدن و صلح تلقی میشود.
🕊 فرآیند متمدنسازی
(The Civilizing Process)
🏰 در اروپای قرون وسطی، خشونت بخش جداییناپذیر از زندگی بود. دوئل، انتقامگیری خانوادگی، قتل به دلایل حیثیتی و تجاوز بهعنوان بخشی از غارتهای جنگی، رفتارهایی رایج در میان اشراف و مردم عادی بودند. اما از حدود قرن دوازدهم، الگوی جدیدی آغاز شد: متمدنشدن تدریجی جامعه.
👑 با قدرتگرفتن پادشاهان و تبدیل حکومتهای محلی به دولتهای متمرکز، انحصار استفاده از زور در اختیار نهادهای سلطنتی قرار گرفت. حالا دیگر، حل اختلاف از مسیر دادگاه و نه شمشیر، امری ممکن و مطلوب تلقی میشد.
📉 بررسی اسناد تاریخی، از جمله نرخ قتل در انگلستان بین سالهای ۱۳۰۰ تا ۲۰۰۰، نشان میدهد که قتلهای عمدی کاهش چشمگیری داشتند—از حدود ۵۰ قتل در هر ۱۰۰هزار نفر به کمتر از یک مورد. دلیل این تحول، فقط قانون نبود؛ تغییر در اخلاق، آداب معاشرت و تربیت فردی نیز نقش اساسی داشتند.
🍽 ظهور آداب؛ قدرت درونیسازی رفتار
کتابهای راهنمای رفتار، که در آنها شیوه غذا خوردن، لباس پوشیدن، کنترل احساسات و حتی عطسهکردن بهتفصیل توضیح داده میشد، گسترش یافتند. آداب به ابزاری برای تمایز طبقاتی تبدیل شدند و «ادب» نشانگر برتری فرهنگی شد.
🧠 انسانها یاد گرفتند که احساسات آنی مانند خشم یا میل به انتقام را سرکوب کنند. این مهارتها، به کمک خانواده، مدرسه، دین و ساختارهای اجتماعی، به نسلهای بعدی منتقل شد. از این رو، توانایی «خودمهارگری» بهعنوان ویژگی یک انسان متمدن پرورش یافت.
💬 ادبیات، هنر و رسانههای نوظهور نقش مهمی در گسترش همدلی ایفا کردند. وقتی مردم داستانهایی درباره درد و رنج دیگران خواندند یا دیدند، کمتر میل به خشونت نسبت به آنها داشتند. تخیل اخلاقی رشد کرد.
🚫 اگر زمانی قتل دشمن یا تنبیه بدنی فرزند نشانه قدرت بود، حالا بهتدریج نشانه بیفرهنگی و عقبماندگی تلقی میشد. خشونت، بهجای آنکه هنجار باشد، تبدیل به رفتاری انحرافی شد.
🕊 انقلاب انساندوستی
(The Humanitarian Revolution)
📚 در قرون هفدهم و هجدهم، همزمان با عصر روشنگری (Enlightenment)، مجموعهای از تحولات فکری، فلسفی و علمی باعث شد که نگاه بشر به خود و دیگران تغییر کند. خرد، علم، فردگرایی و انسانمحوری جای خرافه، تعصب و خشونتهای دینی را گرفتند.
✒️ متفکرانی مانند ولتر، هیوم، کندورسه، هیولیتی و بنتام بهجای توجیه خشونت با سنت یا دین، به اخلاق جهانی، برابری انسانها، و کرامت ذاتی انسان باور داشتند. نوشتههای آنان، ایدههای آزادی، حقوق بشر و عدالت را منتشر کردند و نگاه مردم به شکنجه، اعدام و بردگی را تغییر دادند.
🪓 پایان خشونتهای رسمی و دولتی
در این دوران، برخی از بدترین اشکال خشونت سازمانیافته، از جمله شکنجه قضایی، اعدامهای عمومی، شکار ساحرهها و مجازاتهای وحشیانه مانند سوزاندن یا قطع اعضای بدن، به تدریج از میان رفتند یا محدود شدند.
🛑 یکی از مهمترین دستاوردهای این دوره، جنبش لغو بردهداری بود. برای نخستینبار، ایدهی مالکیت انسان بر انسان به چالش کشیده شد. کارزارهایی مردمی با استفاده از رسانههای نوظهور مانند روزنامهها و پمفلتها، موفق شدند افکار عمومی را علیه این نهاد ریشهدار بسیج کنند.
🎭 نمایشنامهها، رمانها و خاطرات انسانی رنجدیده—از بردگان تا زندانیان—تجربه رنج را به ذهن دیگران منتقل کردند. این «افزایش ظرفیت همدلی» عامل کلیدی در بیزاری فزاینده نسبت به خشونت بود.
⚖️ عدالت بهجای انتقام
نظامهای کیفری از ایدههای اصلاحگرایانه تأثیر گرفتند. مجازات دیگر صرفاً ابزاری برای انتقام یا ارعاب نبود، بلکه راهی برای بازپروری و بازداشتن از تکرار جرم شد.
📜 اعلامیههایی مانند اعلامیه حقوق بشر و شهروند (فرانسه، ۱۷۸۹) و بیانیه استقلال آمریکا (۱۷۷۶)، بر آزادی، برابری، و حق زندگی تأکید کردند. این ارزشها، بعدها به نهادها و قوانین مدرن تبدیل شدند.
🧠 فکر کردن، پرسشگری، و سنجش پیامدهای اعمال، جایگزین فرمانبرداری کورکورانه شد. خشونت بیمنطق دیگر نهتنها غیراخلاقی، بلکه غیرعقلانی تلقی شد.
🕊 صلح طولانی
(The Long Peace)
🕊️ از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ تا امروز، قدرتهای بزرگ جهان وارد جنگ مستقیمی با یکدیگر نشدهاند. این پدیده، که برخلاف تاریخ پرتلاطم بشری است، به عنوان “صلح طولانی” شناخته میشود.
🌍 پس از دو جنگ ویرانگر در نیمه اول قرن بیستم، کشورها دریافتند که هزینه جنگ مدرن بسیار بالاست. سلاحهای کشتار جمعی، بهویژه بمب اتم، باعث شد حتی قدرتهای نظامی، از آغاز درگیری مستقیم بپرهیزند.
🧾 نهادهای بینالمللی؛ بازدارندهای تازه
🔹 سازمان ملل متحد،
🔹 اتحادیه اروپا،
🔹 معاهدات صلح و خلع سلاح
بهعنوان ابزارهایی برای مدیریت منازعات و تقویت همکاری بینالمللی، نقش مهمی در جلوگیری از جنگ ایفا کردند.
📈 در مقایسه با قرنهای گذشته، پس از ۱۹۴۵ تعداد جنگهای میان کشورها، و نه جنگهای داخلی، بهطور قابل توجهی کاهش یافت. اروپا، که زمانی کانون جنگهای مکرر بود، به منطقهای با کمترین سطح درگیری نظامی تبدیل شد.
💡 رشد تجارت جهانی و پیوندهای اقتصادی، کشورها را به یکدیگر وابسته کرد. جنگ دیگر نهتنها بیفایده، بلکه مخل رشد اقتصادی تلقی شد. شرکتها و دولتها منافع بیشتری در صلح دیدند تا در پیروزی نظامی.
📺 تصاویر جنگ، قربانیان غیرنظامی و فجایع انسانی، حالا در لحظه در سراسر دنیا پخش میشوند. این شفافیت بیسابقه باعث افزایش حساسیت عمومی و فشار جهانی برای توقف درگیریها شده است.
🕵️♂️ قدرتهای بزرگ، بهجای حمله مستقیم، به استراتژیهایی مانند جاسوسی، رقابت تکنولوژیک و عملیاتهای محدود روی آوردند. این رقابتها هرچند خصمانه بودند، اما جایگزین جنگهای تمامعیار شدند.
⚖️ تعهدات حقوقی علیه نسلکشی، شکنجه، و تجاوز نظامی، کشورها را در برابر فشارهای اخلاقی و حقوقی جهانی قرار داد. نهادهایی مانند دادگاه کیفری بینالمللی نیز به این روند اعتبار دادند.
🕊 صلح نوین
(The New Peace)
🌐 پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، جهان وارد دورهای شد که در آن نهتنها جنگهای بیندولتی کاهش یافتند، بلکه بسیاری از درگیریهای داخلی نیز رو به افول گذاشتند. این دوره که «صلح نوین» نام گرفته، با کاهش نسبی خشونت در سراسر جهان همراه بوده است.
📉 کاهش در جنگهای داخلی، کودتا و نسلکشی
در دهههای اخیر، آمارها نشان میدهد که:
✔ جنگهای داخلی کمتر و کوتاهتر شدهاند،
✔ تعداد حکومتهای کودتایی کاهش یافته،
✔ و میزان نسلکشیها و کشتارهای جمعی در مقیاس جهانی افت کرده است.
🕊 دلایل تقویتکننده این روند عبارتاند از:
🛡 1. عملیاتهای صلحبانان سازمان ملل
افزایش تعداد و کارایی مأموریتهای صلحبان باعث شده بسیاری از درگیریها مهار یا حل شوند. کشورهای درگیر حالا میدانند که چشم جهانیان بر آنهاست.
🤝 2. دموکراسیهای بیشتر، خشونت کمتر
گسترش دموکراسی در جهان، بهویژه در آمریکای لاتین، اروپای شرقی و برخی نقاط آسیا، باعث کاهش تنشهای داخلی و جنگهای خارجی شده است.
💵 3. تجارت بینالمللی و وابستگی متقابل اقتصادی
کشورها دیگر نمیتوانند بهراحتی به جنگ بروند، چون منافع اقتصادیشان در گرو ثبات است. جنگ یعنی زیان مالی—برای همه.
📲 4. اطلاعات، رسانهها و شبکههای جهانی
مردم جهان حالا سریعتر از هر زمانی به اطلاعات دسترسی دارند. افکار عمومی جهانی قدرتی است که سیاستمداران نمیتوانند نادیده بگیرند.
📜 5. قوانین و هنجارهای جهانی
رفتارهای خشونتآمیز مانند شکنجه، تجاوز، سرکوب اقلیتها و جنگهای تجاوزگرانه، بیش از پیش محکوم میشوند. جامعه بینالمللی بهتدریج استانداردهای اخلاقی مشترکی ایجاد کرده است.
⚠️ البته صلح نوین کامل و قطعی نیست
هنوز خشونتهای تروریستی، شورشها، و درگیریهای منطقهای رخ میدهند. اما مقایسه آماری نشان میدهد که شدت و گستره آنها نسبت به گذشته بهوضوح کاهش یافته است.
🕊 انقلابهای حقوق
(The Rights Revolutions)
📢 از نیمه قرن بیستم به اینسو، موجی از جنبشهای اجتماعی شکل گرفت که هدف آنها گسترش حقوق بشر به گروههایی بود که تا پیش از آن، تحت سلطه، تبعیض یا خشونت ساختاری قرار داشتند.
✊ 1. جنبش حقوق مدنی (Civil Rights Movement)
در ایالات متحده، مبارزات گسترده برای پایاندادن به تبعیض نژادی علیه سیاهپوستان منجر به لغو قوانین جداسازی، اعطای حق رأی برابر و پایان دادن به رفتارهای خشونتآمیز نژادپرستانه شد.
♀️ 2. جنبش حقوق زنان (Women’s Rights)
زنان از حاشیهنشینی تاریخی خارج شدند. دسترسی به تحصیلات، اشتغال، حق مالکیت، کنترل بارداری و مبارزه با خشونت خانگی، همه بخشی از انقلاب آرام ولی مداوم حقوق زنان بودند.
👶 3. حقوق کودکان (Children’s Rights)
تنبیه بدنی، کار اجباری، سوءاستفاده جنسی و بهرهکشی از کودکان در بسیاری از کشورها ممنوع شد. کودکان به عنوان انسانهایی با حقوق مستقل شناخته شدند، نه صرفاً اموال والدین.
🏳️🌈 4. حقوق همجنسگرایان (Gay Rights)
در دهههای اخیر، پذیرش اجتماعی و حقوق قانونی برای دگرباشان جنسی افزایش یافته است. ازدواج همجنسگرایان، لغو مجازاتها و کاهش خشونت و نفرتپراکنی، بخشی از این دستاوردهاست.
🐾 5. حقوق حیوانات (Animal Rights)
رفتار با حیوانات دیگر فقط مسألهای شخصی یا مذهبی تلقی نمیشود. قوانین علیه آزار حیوانات، ممنوعیت آزمایشهای بیدلیل، و رشد گیاهخواری، نشانههایی از تعمیم دایره اخلاق به موجودات غیرانسانی است.
📊 نقش آموزش، رسانه و دادهها
📚 آموزش گستردهتر،
📺 رسانههای تصویری،
📈 و دادههای آماری درباره رنج و نابرابریها
باعث شدند همدلی افزایش یابد و حساسیت عمومی نسبت به بیعدالتیها بیشتر شود.
⚖️ رفتارهایی که زمانی عادی بودند—مثل کتکزدن زن یا کودک، تحقیر اقلیتها، یا تبعیض جنسی—حالا در بسیاری جوامع محکوم میشوند. این تحولات فرهنگی، موجب کاهش اشکال مختلف خشونت شدهاند.
🕊 دیوان درون
(Inner Demons)
🧠 خشونت صرفاً نتیجه شرایط بیرونی یا جامعه نیست؛ بلکه در ژرفای روان و زیستشناسی ما ریشه دارد. انسانها موجوداتی با ظرفیت همدلی هستند، اما در عین حال استعداد عجیبی برای خشونت نیز دارند. این کشمکش درونی، بخشی از ساختار ذهنی ماست.
👹 پنج نیروی تاریک درون انسان:
1️⃣ 🔪 خشونت ابزاری (Instrumental Violence)
وقتی خشونت برای رسیدن به هدفی ملموس بهکار میرود—مثل سرقت، انتقام، کنترل یا قدرت. این نوع خشونت سرد و حسابشده است: نه از سر نفرت، بلکه از سر منفعت.
2️⃣ 👑 سلطهطلبی (Dominance)
انسانها، مانند بسیاری از جانوران اجتماعی، میل به تسلط دارند. از دعوای کودکانه تا نسلکشی قومی، بسیاری از اشکال خشونت ریشه در رقابت برای قدرت، حیثیت یا جایگاه دارند.
3️⃣ 🔥 انتقام (Revenge)
حس عدالتخواهی و پاسخ متقابل، یکی از قدیمیترین محرکهای خشونت است. کدهای سنتی، از شریعت گرفته تا قانون چشمدرمقابلچشم، بازتاب نیاز روانی به «تلافی» هستند.
4️⃣ 😈 سادیسم (Sadism)
گرچه نادر است، اما برخی انسانها از دیدن یا وارد کردن رنج به دیگران لذت میبرند. شکنجهگران، قاتلان زنجیرهای و برخی شکلهای آزارگرانه، تجلی این تاریکی نادر ولی واقعیاند.
5️⃣ 🧨 ایدئولوژی (Ideology)
مرگبارترین منبع خشونت جمعی در تاریخ بشر. وقتی انسان باور دارد که با خشونت میتواند به آرمان یا بهشت موعود برسد، هر جنایتی را توجیهپذیر میبیند. از جنگهای صلیبی تا نسلکشیهای قرن بیستم، ایدئولوژی اغلب بهانهای برای خشونت بیحد بوده است.
🧬 انسانها نه کاملاً خشناند، نه ذاتاً صلحطلب. ما ترکیبی هستیم از تمایلات غریزی برای خشونت، و قابلیتهایی برای خودمهارگری و همدلی.
⚠️ نادیدهگرفتن این واقعیت که انسان توانایی خشونت ذاتی دارد، باعث سادهانگاری در سیاست، تعلیموتربیت و برنامهریزی اجتماعی میشود. پذیرش “دیوان درون”، شرط لازم برای مهار آن است.
(دیوان درون همان چهرهی تاریکی است که در گوشهای از وجود همه ما کمین کرده. اما آنچه انسان بودن را ارزشمند میکند، توانایی ما در شناخت و مهار این دیو درونیست—نه انکارش، و نه تسلیم در برابر آن.
وقتی منبع خشونت را بشناسیم، میتوانیم با آن مقابله کنیم. و نمیتوان «فرشتگان بهتر» را فعال کرد، مگر آنکه اول دیوان درون را بشناسیم و مهار کنیم.)
🕊 فرشتگان بهتر
(Better Angels)
🌟 انسان فقط مجموعهای از غرایز تاریک نیست. همانگونه که در درون ما میل به سلطه و انتقام نهفته است، نیروهایی نیز وجود دارند که ما را بهسوی همکاری، همدلی و صلح سوق میدهند—اینها فرشتگان بهتر ذات ما هستند.
🔎 چهار نیروی درونی که خشونت را مهار میکنند:
1️⃣ 💞 همدلی (Empathy)
توانایی درک و احساس درد دیگران، حتی زمانی که سود شخصی در میان نیست. همدلی باعث میشود دیگران را نه بهعنوان «دیگری»، بلکه بهعنوان انسانی مانند خودمان ببینیم. این نیرو در قلب تمام جنبشهای عدالتخواهانه و حقوق بشری نهفته است.
2️⃣ 🧘 خودمهارگری (Self-Control)
توانایی مقاومت در برابر تمایلات آنی، از جمله خشونت. وقتی مغز ما بهجای فوران خشم، راه گفتوگو و تأمل را انتخاب میکند، خودمهارگری در کار است. آموزش، خانواده، مذهب و فرهنگ نقشی مهم در پرورش این مهارت دارند.
3️⃣ ⚖️ اخلاق (Moral Sense)
احساس درونی درست و غلط که از فرهنگ، تربیت و فطرت ناشی میشود. در برخی افراد، اخلاق میتواند رفتار خشونتآمیز را محکوم و رفتارهای صلحآمیز را تشویق کند. البته این احساس میتواند خود منبع خشونت شود، اگر اخلاق به تعصب تبدیل گردد.
4️⃣ 🧠 خرد و عقلانیت (Reason)
توانایی تفکر منطقی و بررسی پیامدهای رفتارها. خرد به ما میآموزد که جنگ و خشونت، اغلب راهحلهای بدی هستند—نه فقط از منظر اخلاق، بلکه از نظر سود عملی. عقل میتواند حلقههای انتقام را بشکند و راهحلهای جایگزین ارائه دهد.
🌍 فرشتگان بهتر، جهانیتر شدهاند
در دوران مدرن، رسانهها، تحصیلات، و فناوری ارتباطی باعث شدهاند که این فرشتگان در مقیاس جهانی فعالتر شوند. وقتی میتوان رنج دیگران را دید، شنید و فهمید، همدلی آسانتر میشود.
🧬 آیا انسانها واقعاً بهتر شدهاند؟
شواهدی وجود دارد که طی هزاران سال، انتخابهای فرهنگی و اجتماعی، ویژگیهایی مانند همدلی، پرهیز از خشونت و عقلانیت را تقویت کردهاند. شاید ما هنوز همان انسانهای گذشته باشیم، اما در جهانی متفاوت با ابزارهایی نیرومند برای مهار خشونت زندگی میکنیم.
🕊 بر بالهای فرشتگان
(On Angels’ Wings)
🌐 کاهش خشونت صرفاً حاصل شانس یا یک مسیر تکاملی خودکار نیست. این روند نتیجه ترکیبی از عوامل بیرونی (تغییرات تاریخی، اقتصادی، اجتماعی) و نیروهای درونی (فرشتگان بهتر ذات ما) است. حالا زمان آن است که ببینیم چه نیروهایی این فرشتگان را به پرواز درآوردهاند.
🛡 1. دولت مقتدر و منصف (The Leviathan)
وقتی یک دولت مشروع انحصار استفاده از زور را در اختیار دارد و قانون را بیطرفانه اجرا میکند، میل افراد به انتقامجویی کاهش مییابد. مردم احساس میکنند که عدالت برقرار میشود و دیگر نیازی به خشونت شخصی نیست.
💱 2. تجارت و وابستگی اقتصادی (Commerce)
بازار، کشورها و انسانها را به هم متصل میکند. اگر دشمن شما مشتری، همکار یا شریک تجاری شما باشد، کشتن او به ضرر شماست. این وابستگی متقابل، مشوقی قدرتمند برای صلح است.
👩🎓 3. فمینیسم و مشارکت زنان (Feminization)
با افزایش نقش اجتماعی و سیاسی زنان، ارزشهای سنتی مردانه—مانند افتخار، انتقام و سلطهطلبی—کمرنگ شدهاند. جوامعی که در آنها صدای زنان بلندتر است، در مجموع صلحآمیزترند.
📚 4. جهانوطنی و آموزش (Cosmopolitanism)
خواندن کتاب، سفر، آموزش و دسترسی به رسانهها باعث شده انسانها بتوانند زندگی دیگران را تصور کنند. این گسترش دایره همدلی، از خشونت میکاهد و همکاری بینفرهنگی را افزایش میدهد.
🧠 5. خردگرایی و اندیشه نقاد (The Escalator of Reason)
هرچه تفکر منطقیتر شود، خشونت کمتر میشود. عقل به ما میآموزد که جهان پیچیده است، دشمنتراشی بیفایده است، و راههای مسالمتآمیز بسیار سودمندترند.
🌱 این فرایندها نشان میدهند که پیشرفت اخلاقی ممکن است. کاهش خشونت نه یک افسانه است و نه خیالپردازی، بلکه واقعیتی قابل مشاهده در آمار، تاریخ و زندگی روزمره ماست. با درک بهتر این روندها، میتوانیم آنها را تقویت کنیم و مسیر را ادامه دهیم.
🌅 سخن پایانی: پرواز آرام فرشتگان بهتر
(The Gentle Flight of Our Better Angels)
در دل هر انسان، صدایی ضعیف اما پیوسته نجوا میکند: صدای فرشتگان بهتر ذات ما. آنها همیشه حضور داشتهاند—در لحظهای که مادری فرزند گرسنه را در آغوش میگیرد، در سکوت یک پزشک بالای سر مجروح دشمن، در اشک یک نجاتیافته، در قلم نویسندهای که برای آزادی مینویسد، و در دستهای خالی سربازی که از شلیک خودداری میکند.
کتاب «فرشتگان بهتر ذات ما» نوشتهی استیون پینکر به ما نشان داد که بر خلاف تصور عمومی، تاریخ بشر سرشار از پیشرفت اخلاقی و کاهش خشونت بوده است. این کاهش نه معجزه بوده و نه حاصل سرنوشت، بلکه نتیجه خرد، همدلی، قانون، آموزش، و تلاش بیوقفه نسلها برای ساختن دنیایی انسانیتر بوده است.
🕯 اما امروز، جهان هنوز زخمخوردهی جنگهاست:
از غزه تا خارکیف، از سودان تا سوریه، انسان هنوز میجنگد، میکشد، و رنج میبیند. این واقعیت تلخ باعث میشود برخی بپرسند: آیا پینکر اشتباه میکرد؟ آیا حرف از پیشرفت، در جهانی چنین خشن، توهم نیست؟
پاسخ ساده نیست، اما امیدبخش است. آنچه پینکر میگوید این نیست که خشونت پایان یافته، بلکه این است که در مقیاس تاریخی، میل به صلح قویتر از میل به کشتار شده است. در گذشته، جنگ هنجار بود؛ امروز، حتی یک حمله محدود با محکومیت جهانی روبهرو میشود. در گذشته، کودکان را بهعنوان غنیمت جنگی میبردند؛ امروز، حقوق کودک قانون جهانی است. این تفاوتها کوچک نیستند.
🔥 بله، هنوز آتشهایی در جهان زبانه میکشد، اما آنها را میبینیم، برایشان گریه میکنیم، تلاش میکنیم خاموششان کنیم—و همین، نشانه تحول بشر است.
اگر فرشتگان بهتر ذات ما بالهایی دارند، این بالها ضعیف اما پیوسته در حال پروازند. هر بار که خشونت محکوم میشود، هر بار که گفتوگو جای گلوله را میگیرد، هر بار که معلمی به کودکی درس صلح میدهد، این بالها قویتر میشوند.
🕊 در جهانی که هنوز از خون خیس است، باور به صلح، جسورانهترین ایمان است.
و این ایمان، همان چیزی است که استیون پینکر به ما میبخشد: نه خوشبینی کور، بلکه امیدی ریشهدار در آمار، تاریخ و انسانیت.
کتاب پیشنهادی:
کتاب لوح سفید: انکار مدرن طبیعت انسانی

