فهرست مطالب
در گفتگو دوم درباره کتاب هنر دستیابی اثر برنارد راث، بر اهمیت شناخت و کنترل واکنشهای ناخودآگاه و عاطفی تاکید کردیم که گاهی اوقات میتوانند به سادگی مدیریت تجربههای روزمره و تصمیمگیریهای ما را دچار اختلال کنند. در این گفتگو مطرح کردیم رویکردهایی مثل خودآگاهی، مراقبه، نوشتن خاطرات و تمرینات تنفس آگاهانه میتوانند در افزایش آگاهی نسبت به این واکنشها موثر باشند و همچنین افراد را قادر میسازند که در طول زمان کنترل بهتری بر احساسات و پاسخهای خود به محرکهای بیرونی پیدا کنند.
در ادامه گفتگو بحثی در خصوص تغییر الگوی شناختی از بهانهگیری به سمت مسئولیتپذیری صورت گرفت و چگونگی کاربرد شیوههای خلاق و تمرینات عملی روزمره برای کمک به ایجاد این تغییر بررسی شدند. به این ترتیب، مسیری برای خودشناسی صادقانه و پذیرش مسئولیتهای شخصی معرفی شد که میتواند به افراد کمک کند تا از تلههای بهانهتراشیهای بیاساس خود رهایی یابند.
علاوه بر اینها، دربارهی نقش فرافکنی در موقعیتهای مختلفی به جز روابط رمانتیک صحبت شد، و چگونگی استفاده از آگاهی نسبت به این مکانیسم دفاعی به عنوان ابزاری برای رشد شخصی و رسیدگی به امور حرفهای، خانوادگی و شخصی مورد بحث قرار گرفت. در این بخش توضیح داده شد که چگونه فرافکنی میتواند در ایجاد سوء تفاهمها و تعارضات نقش داشته باشد، و شناسایی آن در موقعیتهای گوناگون مانند محل کار، درون خانوادهها، در حین توسعه معنوی و حتی در هنگام مواجهه با چالشهای مربوط به سلامت روان، میتواند بسیار حیاتی باشد. با ما در بخش سوم گفتگو درباره کتاب هنر دستیابی اثر برنارد راث همراه باشید.
User
تفکر طراحی و مدیریت شکستها
افسانهای قدیمی که توسط فیلسوف فرانسوی ژان بوریدان در قرن چهاردهم نقل شده، دوراهی تصمیمگیری را به تصویر میکشد: خری که نمیتواند بین غذا و آب – دو نیاز اساسی که با یکدیگر در تعادل هستند – انتخاب کند و در نهایت از گرسنگی و تشنگی جان میسپارد، نمادی از تعلیق در تصمیمگیری است. این روش تصمیمگیری، بعدها به نام خر بوریدان شناخته شد، که نشان میدهد گاهی اوقات لازم است گزینههایی که بیشترین تبعات منفی را دارند را حذف کنیم تا از چنین سرنوشتی در امان بمانیم.
در زندگی روزمره نیز، بسیاری با وجود دسترسی به اطلاعات کافی برای گرفتن تصمیم درست، دچار تردید هستند. برای غلبه بر این امر، روشهایی چون تکنیک «اسلحه خیالی» پیشنهاد شده است. در این روش، فردی تصور میکند در موقعیتی قرار گرفته که تنها چند ثانیه برای تصمیمگیری فرصت دارد. این فشار موقتی، به فرد کمک میکند تا تصمیمی سریع و قاطع بگیرد و نشاندهنده آن است که درون آنها پاسخی نهفته است که تنها با یک بحران کوچک آشکار شده و افراد را به سمت عمل سوق میدهد.
در این قسمت نویسنده به روش «سفر زندگی» اشاره میکند که این روش به افراد کمک میکند تا نتایج بلندمدت تصمیمهای خود را در قالب داستان زندگی تجسم کنند. این تصمیمها میتواند از دنبال کردن رشته تحصیلی گرفته تا بازنشستگی و مرگ را شامل شود. این تصویرسازی چشماندازی را ایجاد میکند که به فرد نشان میدهد هر مسیری که برگزیند، به یک پایان مشترک میرسد. این بینش میتواند حجم فشار ناشی از تصمیمگیریهای «مرگ و زندگی» را کاهش دهد.
رویکرد «تفکر طراحی» به افراد کمک میکند بپذیرند تصمیمگیری جزئی از فرایند پیشرفت است و نباید از شکست ترسید. این دیدگاه تاکید دارد که نگرانی بیش از حد از نتیجه آینده نه تنها ضرورت ندارد، بلکه گاهی وقتگیر نیز هست. وقتی درک میکنیم که اکثر تصمیمات ما جنبههای حیاتی ندارند، میتوانیم با آرامش بیشتری تصمیم بگیریم.
در نهایت، از درسهای بوریدان تا تکنیکهای مدرن، موردی که ثابت مانده این است که تصمیمگیری، حتی اگر گیجکننده باشد، قابل مدیریت است. با پذیرش اینکه تصمیمهایمان بخشی از سفر زندگی هستند و نتیجهای غیرقطعی دارند، میتوانیم به سمت انتخابهای آگاهانهتر و شجاعانهتر گام برداریم. اصل ماهوی این بحث این است که تصمیمگیریها نباید تحت تاثیر هراس از نامعلومهای زندگی صورت گیرند، بلکه باید با درک پذیرش هر نتیجهای به عنوان بخشی از مسیر رشدمان، شجاعانه اقدام کرده و تصمیم بگیریم.
در متن به چند روش برای عبور از مقاومت در برابر تصمیمگیری اشاره شده است. با توجه به اینکه هر فردی دارای تمایلات و سبک زندگی منحصربهفردی است، چه روشهای دیگری وجود دارند که افراد با سبکهای شخصیتی متفاوت میتوانند از آنها برای بهبود توانایی خود در تصمیمگیری استفاده کنند؟
ChatGPT
تعدد راهبردها و فنونی که برای ارتقای قدرت تصمیمگیری در شخصیتهای گوناگون وجود دارد، یک فضای انعطافپذیر را برای هر فرد فراهم میآورد که او را قادر میسازد تا تفکر و عمل خود را بهینهسازی کند. در اینجا، چند تاکتیک سازنده بیان شده است:
- تفکر تصویری: برخی از افراد با فکر کردن به صورت بصری ارتباط بهتری برقرار میکنند. استفاده از نقشهکشی ذهنی یا ساخت مدلهای تصویری میتواند برای درک بهتر گزینهها و دستیابی به وضوح فکری موثر واقع شود.
- تمرینات عملی شبیهسازی: افرادی که به تجربیات ملموس و عینی علاقهمند هستند، ممکن است از شبیهسازی واقعی فرایندهای تصمیمگیری، در قالب موقعیتهای شبیهساز شده به نتایج ژرفتری دست یابند.
- شیوه شش کلاه تفکر دو بونو: این فنون به افراد کمک میکند تا به جنبههای مختلف یک مسئله با دیدگاههای منطقی، خلاقانه، احساسی، اطلاعاتی، بدبینانه و خوشبینانه بنگرند، تا دایره وسیعتری از پرسپکتیوها را در بر بگیرند.
- جستجوی الگو: این رویکرد به افراد کمک میکند تا از میان اطلاعات پراکنده و دادههای اغتشاشآمیز، الگوهای قابل تامل و معنادار استخراج کرده و بر مبنای آنها تصمیمگیری کنند.
- مشورت و هماندیشی: افرادی که از تعاملات اجتماعی بهرهمند هستند، میتوانند به واسطه گفتگو با همکاران، مربیان یا مشاوران به دیدگاههای تازهای دست یابند که میتواند در تصمیمگیریهای حساس تاثیر بسزایی داشته باشد.
User
شش کلاه تفکر دو بونو
در پاسخی که دادید، به روش «شش کلاه تفکر دو بونو» اشاره کردید، لطفا به صورت کوتاه درمورد این موضع بیشتر توضیح دهید و یک نمونه موردی مثال بزنید؟
ChatGPT
البته، «شش کلاه تفکر» که از ایدههای ادوارد دو بونو است، یک روش عملی برای تحلیل افکار است که به شخص کمک میکند تا از زوایای مختلف به موضوعی نگاه کرده و به تعادلی در تصمیمگیری برسد. هر کلاه، نمایانگر یک سبک فکری است:
- کلاه سفید: تمرکز بر دادهها و اطلاعات موجود.
- کلاه قرمز: در نظر گرفتن احساسات و عواطف.
- کلاه سیاه: بررسی محتاطانه و انتقادی، ریسکها و مشکلات احتمالی.
- کلاه زرد: خوشبینانه به دنبال نکات مثبت و مزایا.
- کلاه سبز: فکر کردن به راههای نوآورانه و خلاق.
- کلاه آبی: کنترل و مدیریت فرآیند تفکر و نتیجهگیری.
نمونه موردی
فرض کنید شما در شرکتی کار میکنید که میخواهید یک محصول جدید را روانه بازار کنید.
- با کلاه سفید، به جمعآوری تمام دادههای مربوط به بازار و نیاز مشتریان میپردازید.
- با کلاه قرمز، احساسات مشتریان و واکنش شخصی خودتان نسبت به محصول را بررسی میکنید.
- با کلاه سیاه، به چالشها و ریسکهای محتمل پیش روی محصول توجه میکنید.
- با کلاه زرد، آیندهنگری میکنید و به دنبال فرصتها و مزایایی هستید که این محصول میتواند ایجاد کند.
- با کلاه سبز، به دنبال ایدهها و استراتژیهای نوآورانه برای توسعه و تبلیغ محصول هستید.
- در نهایت، با کلاه آبی، تمام این دیدگاهها را جمعبندی میکنید و یک برنامه عملیاتی ساختارمند برای معرفی محصول تدوین میکنید.
استفاده از این تکنیک میتواند به گروهها یا افراد کمک کند تا تصمیمگیریهای جامعتر و متوازنتری داشته باشند.
User
فراتر از چارچوب: بازاندیشی در حل مسائل
در این بخش از کتاب نویسنده یک داستان تعریف میکند. یک شب، مردی مست هنگام قدم زدن در خیابان ناخواسته با تیر چراغ برق برخورد کرد. در اثر این برخورد، او اندکی به عقب لغزید و بار دیگر تلاش کرد تا راهش را در پیش بگیرد. اما بارها به همان تیر برخورد کرد تا اینکه سرانجام، آرام و مستاصل، پای تیر نشست و با ناامیدی زمزمه کرد: «تسلیم میشوم؛ انگار تیرهای چراغ برق از هر سو مرا محاصره کردهاند.»
اما اگر آن مرد خلاف این سناریو را اجرا میکرد چطور؟ پس از مواجهه با یک مانع در مسیر، بهجای تکرار دائمی و بیثمر رویارویی با آن، به دنبال راه فرعی میگشت. گاهی اوقات، ممکن است به نظر برسد که مشکلات ما را از همه جوانب احاطه کردهاند، اما قدم زدن در مسیر تازهای با دید بازتر و ارزیابی مجدد گزینهها، چشمانداز جدیدی را به ما عرضه میکند. حقیقت این است که هوشیاری و آمادگی برای پذیرش راههای نوین، کلید دور زدن چنین موانعی و پیشبرد مسیر زندگیمان است.
تخمینِ موانع و راههای دور زدن آن مهارتی است که در تفکر طراحی بر آن تاکید زیادی میشود. در اینجا نویسنده یک مثال دیگر میزند. در یک کلاس طراحی، دانشجویی به نام کریشنا موضوع خرابی تخت خود را حل میکند، یک مشکل شخصی که به نظر میرسد ساده باشد. با این حال، پس از چندین هفته عدم موفقیت در یافتن ابزار لازم برای تعمیر، در نهایت تسلیم شده و تصمیم به خرید یک تخت جدید میگیرد. این رویکرد نشان میدهد که گاهی اوقات برای حل مشکل باید چارچوب فکری خود را تغییر دهیم.
تعمیر تخت خواب تنها یک راه حل نبود؛ مسئله واقعی خواب راحت بود. کریشنا باید از این مسئله سادهتر فراتر میرفت و به موضوع ریشهای و واقعیتری میپرداخت. او در اصل به شدت به استراحت و آرامش شبانه نیازمند بود. زمانی که از دیدگاه جدیدی به مسائل نگاه میکنیم، پتانسیل بسیاری برای یافتن راهحلهای خلاقانه وجود دارد.
هدایت افراد دیگر در مسیر یافتن جوابهای جدید به آنها کمک میکند تا خودشان را از زنجیر مسئلهای که حل نشده رها ساخته و به سوی یافتن راهحلهای جدید و موثر گام بردارند. شناسایی مسئله و از پیش تعریف کردن آن به شکلی که ما را به سمت یافتن راهحل سوق دهد از اهمیت زیادی برخوردار. این روند، خطای کریشنا را نشان میدهد که در مراحل ابتدایی به دنبال حل مسئلهای غیر ضروری بود.
با حل مسئلهای جدید، به طور موثری میتوانید موانعی که در زندگی پیش رویتان ساختهاید یا تصویر میکنید را دور بزنید. این امر نیازمند تمرکز دوباره، ارزیابی مجدد و شناسایی موانع واقعی است. گاهی یک رویکرد متفاوت و نگاه تازه به قضایا کافی است تا به جوابهای سادهتر و موثرتری برسید.
به نظر شما چگونه فرایند بازتعریف مسائل میتواند به ما در چیره شدن بر چالشهای پیچیدهتر زندگی کمک کند و این نگرش چه تاثیری بر توسعه شخصی و حرفهای ما خواهد داشت؟
ChatGPT
فرایند بازتعریف مسائل، که گاهی اوقات به نام «تفکر طراحی» هم شناخته میشود، این قابلیت را دارد که درک ما از چالشها، مانعها و فرصتهای زندگیمان را عمیقتر سازد. این فرایند به ما میآموزد که قبل از عجله برای یافتن پاسخها، به طور دقیقتری مسئلهای که در پی حل آن هستیم را بشناسیم و بفهمیم.
این نوع از تفکر که بر مبنای بازتعریف مسائل و یافتن اصل مطلب متمرکز است، میتواند به شکلگیری راهکارهای نوین و فراتر از جعبه فکری مرسوم کمک کند. به عبارت دیگر، وقتی با یک مشکل یا چالش روبرو میشویم، بهجای تمرکز بر روشهای سنتی حل آن، از خودمان میپرسیم، «آیا واقعا این مسئلهای است که باید حل شود، یا مشکلی عمیقتر در زیر سطح وجود دارد که باید به آن پرداخت؟»
در حوزه شخصی، این رویکرد میتواند به بهبود روابط، مدیریت بهتر استرس و حتی افزایش خلاقیت منجر شود. این روش همچنین در زمینه حرفهای، باعث میشود تا فرد در کارش موثرتر عمل کند، خدمات و محصولات مبتکرانهتری ارائه دهد و در نهایت، مسیر شغلی پایدارتر و پرمعناتری را دنبال کند.
در مجموع، توانایی بازتعریف مسائل به ما کمک میکند تا مسیری متفکرانهتر در زندگیمان در پیش بگیریم و سطح آگاهی خود را بالاتر ببریم، به طوری که دیگر تنها به دنبال راه حلهای موقت و سریع نباشیم، بلکه راه حلهای دائمی و اثربخشتری را برای مشکلات واقعی کشف کنیم.