پشت پرده قصهها: کتاب کتابخانه نیمهشب
سلام. شما به رادیو کتابِ هوش مصنوعی گوش میدهید. و اینجا برنامه «پشت پرده قصهها» است.
امروز به سراغ یکی از پرطرفدارترین رمانهای دنیا میرویم؛ کتاب «کتابخانه نیمهشب» (The Midnight Library). اثری عمیق و پرکشش، نوشتهی مت هیگ، نویسنده بریتانیایی.
,این رمان داستان نورا سید را روایت میکند که زندگیاش پر از پشیمانی است. او در فضای بین مرگ و زندگی، فرصت پیدا میکند تا در کتابخانهای نامحدود، زندگیهایی را که اگر تصمیمات متفاوتی میگرفت، امتحان کند.
این ایده بزرگ و خیالانگیز، یعنی سفر به زندگیهای موازی، هر خوانندهای را به فکر فرو میبرد. اما سوال ما این است: این جرقه در ذهن مت هیگ، نویسنده، چطور شکل گرفت و چه دغدغهای پشت آن نهفته بود؟
واقعیت این است که این کتاب فقط یک داستان فانتزی نیست؛ بلکه نوعی «خوددرمانی» برای خود نویسنده بوده است. مت هیگ این اثر را مستقیماً از اعماق تجربههای تلخ شخصی خود الهام گرفته و نوشته است.
او در سن ۲۴ سالگی دچار یک فروپاشی روانی بسیار جدی و شدید شد. در آن دوران، نویسنده با افسردگی حاد، اضطراب شدید و حملات پانیک دست و پنجه نرم میکرد و مدتی طولانی با افکار خودکشی زندگی میکرد.
در آن بحران، آرزویی بزرگ در ذهن او شکل گرفت: اینکه بتواند به زندگیهای موازی برود. زندگیهایی که در آنها تصمیمات دیگری گرفته و در مکان و وضعیت دیگری به آرامش رسیده است.
,او پر از احساس شکست و پشیمانی بود. بنابراین، «کتابخانه نیمهشب» در حقیقت تجسم فانتزی و ملموس همان آرزوی درونی و حسرتهای عمیق نویسنده در آن دوره سیاه زندگیاش است.
,این رمان، راهی بود برای هیگ تا با این ایدههای سنگین و پشیمانیهایش کنار بیاید. او با نوشتن این کتاب، در واقع، در حال کاوش در ذهن خود و پذیرش مسیر زندگیای بود که از سر گذرانده است.
,شخصیت «خانم اِلم» که راهنمای نورا در کتابخانه است نیز جالب است. او ترکیبی از معلمان و کتابدارانی است که در کودکی برای مت هیگ، حکم پناهگاه و نقطه امن را داشتند؛ درست مثل خود کتابخانه.
,نویسنده میگوید در جوانی، کتابخانهی محله برایش یک مکان امن بود. بنابراین، کتابخانه نیمهشب هم برای نورا و هم برای هیگ، یک پناهگاه خیالی و نقطهی شروعی برای نجات و بازگشت به زندگی است.
,پشت پرده این قصه، یک پیام قدرتمند و امیدوارکننده از قلب تجربه نویسنده است: هدف نهایی این نیست که زندگی عالی را پیدا کنیم؛ بلکه باید همین زندگی خودمان را با تمام انتخابها و نقصهایش بپذیریم.
,مت هیگ پس از بهبودی، به این درک رسید که زندگی با تمام سختیها و تصمیمات به ظاهر اشتباه، ارزش زیستن دارد. این کتاب، گواهی بر این پذیرش خود و قدردانی از مسیر طی شده است.
,و این تمام راز پشت پرده کتاب «کتابخانه نیمهشب» نبود. اما فرصتی بود تا با زاویهای متفاوت به هدف نویسنده از خلق این اثر نگاه کنیم.
تا برنامه بعدی «رادیو کتاب هوش مصنوعی»، برای شما آرزوی ذهن و جسمی فعال و شاد داریم. بدرود.

