راز پشت کتاب: کتاب اولدوز و عروسک سخنگو
سلام. شما به «رادیو کتابِ هوش مصنوعی» گوش میکنید و اینجا برنامهی راز پشت کتاب است؛
جایی که پروندهی زندگی نویسندگان را باز میکنیم، نه فقط کتابهایشان را.
امشب سراغ نویسندهای میرویم که صدایش از میان خاک، از میان فقر و سرما،
اما با گرمای انسانیت برخاست — صمد بهرنگی (Samad Behrangi).
و کتابی که هنوز بعد از سالها مثل نوری در دل تاریکی میتابد: «اولدوز و عروسک سخنگو» (Ulduz and the Talking Doll).
اولدوز، دختریست کوچک با دنیایی بزرگ.
در خانهای سرد و ساکت، تنها دلگرمیاش عروسکیست که میتواند حرف بزند.
اما پشت این خیال ساده، رازی پنهان است —
صدای عروسک، صدای درون هر انسانی است که هنوز امید دارد،
حتی اگر دنیا او را فراموش کرده باشد.
در دههی چهل شمسی، صمد بهرنگی معلمی بود در روستاهای فقیر تبریز.
صبحها با کتاب و دفتر به مدرسهای گِلی میرفت،
و عصرها با چشمانی خسته و دلی پر از سؤال برمیگشت.
بچهها کفش نداشتند، ولی رؤیا داشتند.
صمد دید در کتابهای درسی جایی برای آنها نیست؛
پس تصمیم گرفت خودش برایشان کتاب بنویسد —
کتابی که دل داشته باشد.
و اینگونه، «اولدوز و عروسک سخنگو» متولد شد.
نه از دلِ خیال، بلکه از دلِ واقعیت.
از تنهاییِ دختربچهای که یاد گرفت مهربانی را با درد بیامیزد.
وقتی عروسک میگوید:
«اولدوز، گریه نکن؛ من اینجام.»
این فقط صدای یک اسباببازی نیست.
این صدای خود انسان است؛
صدایی که میگوید هنوز میشود ایستاد،
هنوز میشود امیدوار بود.
جالب است بدانید منتقدان زمان خودش، این کتاب را خطرناک میدانستند!
چرا؟
چون صمد با زبانی ساده،
به کودکان یاد داده بود سؤال بپرسند —
از فقر، از عدالت، از ترس.
و همین، برای زمان خودش، جسارت بود.
زندگی صمد کوتاه بود، فقط بیستونه سال.
اما در همین عمرِ کوتاه، به اندازهی نسلی کامل تأثیر گذاشت.
او در رود ارس غرق شد؛
عدهای گفتند تصادف، عدهای گفتند خاموشش کردند.
اما حقیقت این است که صمد هرگز غرق نشد.
او در ذهن ما ماند —
در صدای اولدوز و در نگاه هر کودکی که دلش روشن است.
و شاید همین رمز ماندگاری اوست.
او به ما یاد داد، حتی در تاریکترین خانهها،
میشود صدایی شنید که بگوید:
«نترس… من اینجام.»

