کتاب برنامه ریزی عصبی – کلامی (NLP) – گفتگو دوم

کتاب برنامه ریزی عصبی – کلامی (NLP) – گفتگو دوم

در گفتگو اول کتاب برنامه ریزی عصبی – کلامی اثر رومیلا ردی و کیت بورتون، ChatGPT به زبان ساده، تعریفی از NLP به ما ارائه داد و فهمیدیم که NLP در چه زمینه‌هایی می‌تواند به ما کمک کند. اصول و تکنیک‌های NLP برای ایجاد ارتباط صمیمی با دیگران را یاد گرفتیم و در انتهای این گفتگو متوجه شدیم که چطور از این تکنیک‌ها در کسب و کار برای جذب بهتر مشتری استفاده کنیم. اکنون ادامه گفتگو.

User

تعادل را بین ارتباطات کلامی و غیرکلامی برقرار کنیم

ارتباطات غیرکلامی نقش بسیار موثری در رابطه‌ها، صمیمیت، تفاهم و سازگاری دارند. به اعتقاد پروفسور آلبرت محرابیان (Albert Mehrabian)، ارتباط غیرکلامی حدود 55 درصد در یک گفتگو نقش دارد. 38 درصد تن صدا و فقط 7 درصد، کلمات در یک گفتگو تاثیرگذار هستند. با این وجود برقراری توازن و هماهنگی ارتباط کلامی و غیرکلامی در یک گفتگو لازم و ضروری است. زبان بدن، تن صدا و بیان کلمات در گفتگوها باید متعادل باشند تا روی مخاطب تاثیرگذار باشد. از قرینه‌سازی و تطبیق در گفتگوهای خود استفاده کنیم. از نظر فکری و تن صدا، خودمان را با طرف مقابلمان شباهت‌سازی کنیم و زبان بدن، تن صدا، سرعت بیان کلام، سطح انرژی خود را با او تطبیق دهیم. تمام این کارها برای برقراری ارتباطات بهتر و صمیمی‌تر هنگام گفتگو است.

لطفا به غیر از موارد بالا، موارد دیگری بیان کنیم که در گفتگوها تاثیرگذار باشد و باعث صمیمت و ارتباطات بهتر شود.

ChatGPT

به جز موارد بالا، تعدادی از موارد دیگری که می‌توانند در گفتگوها تأثیرگذار باشند و به برقراری ارتباطات صمیمی‌تر و موثرتر کمک کنند عبارتند از:

اهمیت تعبیر چهره و ابراز احساسات:

تعبیر چهره و ابراز احساسات با ابتسام، چشم‌های پر از انرژی و نشان دادن علاقه به موضوع مورد بحث، به طرف مقابل اطمینان می‌دهد که شما به گفتگو توجه دارید و به او احترام می‌گذارید.

استفاده از حرف “ما” به جای “من” و “شما”:

استفاده از حرف “ما” در جایگاه حرف “من” و “شما” باعث می‌شود احساس تعلق و همبستگی با طرف مقابل تقویت شود و ارتباطات صمیمی‌تری برقرار شود.

اظهار علاقه به مسائل و احترام به نظرات طرف مقابل:

نشان دادن علاقه و اهمیت به مسائل مطرح شده توسط طرف مقابل و احترام به نظرات و دیدگاه‌های او، باعث ایجاد ارتباط صمیمی‌تری میان شما و او می‌شود.

استفاده از زبان مثبت و الهام‌بخش:

استفاده از زبان مثبت و الهام‌بخش در بیان ایده‌ها و نقدها باعث می‌شود طرف مقابل احساس بهتری نسبت به گفتگو داشته باشد و ارتباطات مثبت‌تری برقرار شود.

استفاده از داستان‌ها و مثال‌ها:

استفاده از داستان‌ها و مثال‌ها به‌جای ارائه اطلاعات خشک و تئوری‌محور، باعث می‌شود مخاطب با شما ارتباط عاطفی بیشتری برقرار کند و به موضوع گفتگو علاقه‌مند شود.

نشان دادن احترام به وقت طرف مقابل:

احترام به وقت طرف مقابل و اجتناب از تأخیر و عدم توجه به زمان ملاقات‌ها باعث می‌شود احترام به او ابراز شود و ارتباطات بهتری برقرار شود.

توجه به مسائل غیرکلامی مانند تنظیمات محیط:

توجه به جزئیات غیرکلامی مانند تنظیمات محیط، موسیقی محیطی و دمای محیط، نشان می‌دهد که شما به تجربه کامل طرف مقابل در هنگام گفتگو اهمیت می‌دهید و ارتباطات متقابلتان بهبود می‌یابد.

همچنین، مواظب باشید که هماهنگی ارتباطات کلامی و غیرکلامی بر اساس شخصیت و مشخصه‌های فردی طرف مقابل صورت گیرد.

User

با قدرت ذهن، لنگرهای مثبت بسازیم و از آن‌ها بهره ببریم

لنگر انداختن و ایجاد پیوند با لحظات زندگی در تخصص ذهن است. آیا شما هم عطری دارید که با بو کردن آن یاد لحظه خاصی در زندگی بیفتید؟ یاد یک اتفاق شیرین یا غم‌انگیز؟ بوی عطر، لنگر مثبت یا منفی در ذهن ما است که با لحظه‌ یا اتفاقی در زندگی ما پیوند خورده است.

حال که با مفهوم لنگر انداختن و پیوند زدن با لحظه‌ها و اتفاقات زندگی آشنا شدیم، در اینجا تکنیک سه مرحله‌ای را برای ایجاد لنگرهای مثبت در ذهن بررسی می‌کنیم:

مرحله اول: به احساسی که دوست داریم داشته باشیم مانند، خوشحالی، آرامش و … فکر کنیم و این احساس را در ذهن خود نگه داریم.

مرحله دوم: به لحظه‌ای در گذشته فکر کنیم که این احساس زیبا را تجربه کردیم. مانند، قبولی در کنکور، لحظه تولد فرزند. در این لحظه متوقف شویم و از این احساس شگفت‌انگیز لذت ببریم.

مرحله سوم: صدا یا حرکتی را به این احساس زیبا مرتبط کنیم. برای مثال، هر بار که با صدای بلند می‌گویم “آخیش” آرام می‌شویم.

لازم است که در این سه مرحله، لنگر خود را بسازیم (مانند، احساس خوشحالی و آرامش) و بعد هر بار که به این لنگر و این احساسات زیبا نیاز داشیم فقط کافی است که صدا و حرکت مشخص خود را به آن لنگر پیوند دهیم. برای مثال، در لحظات غمناک زندگی نیازمند آرامش هستیم، فقط کافی است با صدای بلند بگوییم “آخیش” تا آرام شویم. (لنگر ما احساس آرامش است که با صدای “آخیش”

پیوند خورده است)

لطفا مثال فرضی را به صورتی داستانی جذاب بنویسید و در این مثال از سه مرحله NLP بالا برای ساخت لنگرهای زیبا و جذاب استفاده کنید.

ChatGPT

کارل و تغییر مثبت

کارل یک کارمند در یک شرکت بزرگ است. او همیشه به‌دنبال بهبود و تغییر مثبت در زندگی و کار خود است. کارل با استفاده از تکنیک سه مرحله‌ای NLP، لنگرهای مثبتی برای مواجهه با شرایط ناخوشایند خود ایجاد می‌کند:

مرحله اول: کارل می‌خواهد در مواقعی که با چالش‌ها و مشکلات کاری مواجه می‌شود، آرامش داشته باشد و با اطمینان این چالش‌ها را حل کند. او فکر می‌کند که احساس آرامش و اعتماد به نفس مانند یک لنگر قوی است که می‌تواند او را در هر شرایط ناخوشایندی که به طور طبیعی در محیط کاری ممکن است رخ دهد، به بهترین شکل هدایت کند.

مرحله دوم: به یاد لحظه‌ای می‌افتد که در گذشته با یک چالش کاری بزرگ روبرو بود. وقتی توانست با اطمینان و آرامش با این چالش مواجه شود و با موفقیت آن را حل کند. در این لحظه، کارل احساس می‌کند که قوی‌ترین لحظات زندگی‌اش بوده است.

مرحله سوم: حالا کارل می‌خواهد این احساس آرامش و اعتماد به نفس را با یک حرکت مشخص پیوند دهد. او هر بار که با چالش کاری مواجه می‌شود، با آهسته کردن نفس و تکان دادن سر، این احساس زیبا از آرامش و اعتماد به نفس را با این حرکت مرتبط می‌کند. او می‌داند که هر بار که با چالش‌ها مواجه می‌شود، کافی است این حرکت را انجام دهد و احساس آرامش و اعتماد به نفس را دوباره بازسازی کند.

در یک روز شلوغ در محیط کار، کارل با یک مشکل پیچیده روبرو می‌شود که نیاز به تصمیم‌گیری سریع و هوشمندانه دارد. او به‌طور ناخودآگاه از لنگرهای زیبای خود استفاده می‌کند و با یک نفس عمیق و تکان دادن سر، احساس آرامش و اعتماد به نفس را درون خود بیدار می‌کند. او با اطمینان به این چالش می‌پردازد و با موفقیت آن را حل می‌کند.

کارل با استفاده از لنگرهای مثبت خود، به تغییر مثبت در زندگی و کار خود ادامه می‌دهد. او متوجه می‌شود که تکنیک سه مرحله‌ای NLP به او کمک می‌کند تا احساسات مثبت خود را در هر شرایطی احیا و بهره‌برداری کند.

User

ریشه تمام مشکلات در این پنج سطح نهفته است

ریشه تمام مشکلات ما در یکی از پنج سطح زیر نهفته است. با پیدا کردن و شناخت ریشه مشکلات، گام اول را برای حل آن مشکل برداشته‌ایم.

1- محیط (environment)

2- هویت (identity)

3- قابلیت‌ها و مهارت‌ها (capabilities & skills)

4- رفتار (behavior)

5- باورها و ارزش‌ها (beliefs & values)

مثال:

فرض کنیم در که در رشته پزشکی در حال تحصیل هستیم که ناگهان متوجه می‌شویم که شغل پزشکی را دوست نداریم. ریشه این مشکل در سطح باورها و ارزش‌های ما نهفته است.

لطفا بر هر پنج سطح یک مثال بیاورید و مشخص کنید که ریشه هر مشکل در کدام یک از سطوح بالا پنهان شده است.

ChatGPT

در اینجا برای هر یک از پنج سطح، یک مثال ارائه می‌دهم که ریشه مشکل در آن سطح نهفته است:

1- محیط (environment):

مثال: یک فرد در حال کار در یک محیط کاری نامناسب است. همکاران او به اندازه کافی حمایتی از او ندارند و برخی ممکن است رفتارهای ناپسندی به او نشان دهند. این شخص ممکن است به دلیل محیط کاری نامناسب و نداشتن حمایت کافی، از احساس ناراحتی و ناخشنودی رنج ببرد. ریشه این مشکل در سطح محیط (environment) کاری او قرار دارد.

2- هویت (identity):

مثال: یک فرد ممکن است همیشه به خاطر انتظارات دیگران و اجتماع، شغلی را دنبال کند که واقعاً با هویت و ارزش‌های شخصی او همخوانی ندارد. به عبارت دیگر، شخصیت او واقعاً با رشته یا شغلی که انتخاب کرده مطابقت ندارد. ریشه این مشکل در سطح هویت (identity) شخص و انتخاب غیرمناسب شغلی او قرار دارد.

3- قابلیت‌ها و مهارت‌ها (capabilities & skills):

مثال: یک فرد ممکن است به دلیل نداشتن مهارت‌ها و توانایی‌های لازم برای انجام یک کار، با موفقیت در آن مواجه نشود. به عنوان مثال، یک فرد ممکن است به دلیل نداشتن مهارت‌های فنی و تجربه کافی، در حرفه‌ای مانند برنامه‌نویسی، کارآفرینی یا مدیریت موفق نباشد. ریشه این مشکل در سطح قابلیت‌ها و مهارت‌های شخص قرار دارد.

4- رفتار (behavior):

مثال: یک فرد ممکن است به دلیل انجام رفتارهای ناپسند یا غیرموثر، با مشکلاتی مثل کنترل عصبی، اختلال‌های ارتباطی یا مشکلات در روابط مواجه شود. به عنوان مثال، یک فرد ممکن است به دلیل تمایل به جلب توجه و تعاملات ناگوار با دیگران، مشکلات اجتماعی را تجربه کند. ریشه این مشکل در سطح رفتار (behavior) شخص قرار دارد.

5- باورها و ارزش‌ها (beliefs & values):

مثال: یک فرد ممکن است به دلیل باورها و ارزش‌های منفی یا ناکارآمد، از انجام اقدامات یا تلاش‌های موفقیت‌آمیز بپرهیزد. به عنوان مثال، اگر فردی باور داشته باشد که “هر تلاشی که می‌کنم موفق نمی‌شود”، احتمالاً از انجام تلاش‌های کافی برای موفقیت در زندگی خود خودداری خواهد کرد. ریشه این مشکل در سطح باورها و ارزش‌های شخص قرار دارد.

تشخیص و شناخت ریشه مشکلات در این پنج سطح می‌تواند کمک کننده باشد تا ما بهترین راه‌حل‌ها را برای حل آن‌ها پیدا کنیم و به سمت بهبود و بهتر شدن در زندگی حرکت کنیم. این شناخت باعث می‌شود که بتوانیم مشکلات را ریشه‌یابی نموده و در جهت بهبود آن‌ها پیش برویم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *