کتاب شغل‌های مزخرف

کتاب شغل‌های مزخرف

کتاب «شغل‌های مزخرف» (Bullshit Jobs) نوشته دیوید گریبر (David Graeber)، به بررسی پدیده‌ای عجیب و گسترده در جوامع مدرن می‌پردازد: شغل‌هایی که به نظر می‌رسد وجودشان نه تنها هیچ فایده‌ای برای فرد یا جامعه ندارد، بلکه خود کارمندان نیز به خوبی از بی‌فایده بودن این شغل‌ها آگاه هستند. گریبر در این کتاب تلاش می‌کند تا دلایل اجتماعی و اقتصادی این پدیده را بررسی کرده و چالش‌های اخلاقی و روحی ناشی از چنین شغل‌هایی را برجسته کند. او با تحلیل دقیق و مبتنی بر مشاهدات خود، نشان می‌دهد که چگونه بسیاری از افراد در موقعیت‌های شغلی به سر می‌برند که در آن‌ها نه تنها هیچ احساس رضایت و معنای واقعی نمی‌کنند، بلکه به طور پنهانی این شغل‌ها را به عنوان چیزی بی‌ارزش می‌پذیرند.

این کتاب، علاوه بر آنکه به تحلیل وضعیت کار و شغل در دنیای امروز می‌پردازد، به یک سوال اساسی در مورد مفاهیم کاری و تولید ارزش در جامعه معاصر پاسخ می‌دهد. دیوید گریبر به وضوح نشان می‌دهد که چرا بسیاری از ما حتی در شغل‌هایی که به ظاهر پُرمنفعت به نظر می‌رسند، از درون احساس بی‌هودگی و نارضایتی داریم و چگونه این وضعیت به معضلات بزرگ‌تری در جامعه تبدیل می‌شود.

شغل مزخرف چیست؟

(What Is a Bullshit Job)

شغل‌های مزخرف، به‌طور کلی به شغل‌هایی اطلاق می‌شوند که به‌وضوح هیچ‌گونه فایده یا ارزشی برای فرد شاغل یا جامعه ندارند. این شغل‌ها اغلب به نظر می‌رسند که تنها برای ایجاد ظاهری از فعالیت و مشغولیت طراحی شده‌اند، بدون اینکه تأثیری واقعی یا مثبت بر هیچ‌چیز داشته باشند.

🔵 ویژگی اصلی این شغل‌ها این است که خود فردی که در آن‌ها مشغول به کار است، به‌خوبی می‌داند که وظایفش بی‌فایده هستند. این احساس از نداشتن هدف یا معنای واقعی کار، حتی در صورتی که فرد بخواهد تلاش کند تا کاری انجام دهد، ادامه می‌یابد. این شغل‌ها اساساً به کسانی داده می‌شوند که به‌طور عمده از بیرون به نظر می‌آید که مشغول به کارند، اما در واقع هیچ‌چیزی برای انجام دادن ندارند.

🟢 مهم‌ترین ویژگی این شغل‌ها این است که حتی اگر آن‌ها حذف شوند، هیچ تأثیر منفی یا مثبتی بر جریان کار یا جامعه نخواهند داشت. در واقع، گاهی اوقات ممکن است حذف چنین شغل‌هایی موجب بهبود شرایط شود.

🟠 شغل‌های مزخرف اغلب در بخش‌های اداری، مدیریتی و بوروکراتیک ایجاد می‌شوند. به‌طور مثال، افراد در این شغل‌ها ممکن است ساعت‌ها در جلسات بی‌هدف یا وظایف تکراری مشغول شوند که هیچ‌گونه تأثیری بر کار اصلی ندارند. این وظایف عمدتاً به شکل کارهای اداری، مستندات بی‌فایده و جلسات طویل و بدون نتیجه ظاهر می‌شوند.

🟡 به عنوان مثال، شغلی مانند مشاور روابط عمومی در بسیاری از مواقع تنها برای ایجاد ظاهری از فعالیت و به‌اصطلاح “کار کردن” طراحی می‌شود. این شغل‌ها ممکن است برای فردی که آن‌ها را انجام می‌دهد، احساس رضایت ایجاد کنند، اما در واقع این شغل‌ها تنها به‌عنوان یک تلاش برای پر کردن وقت افراد با کارهای غیرضروری به‌وجود آمده‌اند.

🔵 حتی در مواردی، افراد شاغل در این نوع شغل‌ها ممکن است احساس کنند که مجبورند به‌طور مصنوعی به خودشان یا دیگران بقبولانند که کار مهم و موثری انجام می‌دهند، در حالی که می‌دانند این کارها هیچ فایده‌ای ندارند. این نوع شغل‌ها به‌طور عمده در دنیای مدرن تحت تأثیر نهادهای اقتصادی و بوروکراتیک شکل می‌گیرند که به‌دنبال کاهش هزینه‌ها هستند، بدون اینکه در نظر بگیرند که این شغل‌ها ممکن است هیچ‌گونه سودی برای اجتماع نداشته باشند.

🟠 این شغل‌ها معمولاً در جاهایی ظاهر می‌شوند که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم هیچ نوع نیازی به آن‌ها وجود ندارد. در حقیقت، افرادی که در این شغل‌ها مشغول به کار هستند، ممکن است به‌خوبی بدانند که اگر این شغل‌ها از بین بروند، تأثیرات منفی نخواهند داشت.

🟢 این نوع شغل‌ها بیشتر به‌دلیل مفاهیم اقتصادی و بوروکراتیک از جمله «سودآوری ظاهری» ایجاد می‌شوند. بسیاری از افراد شاغل در این مشاغل مجبورند وظایفی انجام دهند که در واقع نیازی به آن‌ها نیست. اما ظاهراً برای حفظ نظم و ظاهر فعالیت‌های بوروکراتیک و اقتصادی، این شغل‌ها به‌وجود آمده‌اند.

🔴 در نهایت، شغل‌های مزخرف به افرادی تعلق دارند که احساس می‌کنند که در حال هدر دادن وقت و انرژی‌ خود هستند و هیچ‌چیز برای دستاوردهای واقعی در کارشان وجود ندارد. این شغل‌ها حتی ممکن است به نوعی به منفی‌ترین تأثیرات اجتماعی و روانی منتهی شوند.

انواع شغل‌های مزخرف

(What Sorts of Bullshit Jobs Are There)

در این فصل، به دسته‌بندی انواع مختلف شغل‌های مزخرف پرداخته می‌شود. این شغل‌ها نه تنها بی‌فایده هستند، بلکه به نوعی به تکرار کارهای بی‌معنی و ایجاد بوروکراسی اضافی در سیستم‌های کاری تبدیل شده‌اند. اگرچه همه شغل‌های مزخرف ویژگی‌های مشابهی دارند، اما انواع مختلفی از آن‌ها وجود دارد که هرکدام نقش خاص خود را در این سیستم ایفا می‌کنند.

🔵 شغل‌هایی که دستیاران انجام می‌دهند (Flunkies)

این نوع شغل‌ها به‌طور معمول به افرادی تعلق دارند که ظاهراً در سازمان‌ها و سیستم‌ها مشغول به کار هستند، اما عملاً هیچ وظیفه مهم یا اساسی برای انجام ندارند. این شغل‌ها معمولاً در سطوح پایین‌تر سازمان‌ها وجود دارند و افرادی که در این شغل‌ها مشغول به کار هستند، اغلب احساس می‌کنند که تنها برای به‌وجود آوردن ظاهری از فعالیت‌های سازمانی در حال کارند. به‌عنوان مثال، فردی که صرفاً برای آوردن قهوه، مرتب‌سازی فایل‌ها یا انجام وظایف بی‌معنی دیگر استخدام می‌شود، نمونه‌ای از دستیاران است.

مثال 1: یک منشی در یک شرکت بزرگ که وظیفه‌اش صرفاً جمع‌آوری و مرتب‌سازی نامه‌ها و ایمیل‌ها است، در حالی که تمام این کارها به‌طور خودکار از طریق سیستم‌های الکترونیکی انجام می‌شود و هیچ نیاز واقعی به این فرد نیست.

مثال 2: فردی که در یک شرکت بزرگ فقط وظیفه دارد به‌عنوان «دستیار مدیر» حضور داشته باشد و فقط از مدیر قهوه بیاورد یا جلسات بی‌پایان بوروکراتیک برگزار کند، در حالی که این جلسات هیچ نتیجه ملموسی به دنبال ندارند.

🟢 شغل‌هایی که به‌جای حل مشکلات، تنها آن‌ها را پیچیده‌تر می‌کنند (Goons)

این نوع شغل‌ها به افرادی تعلق دارند که در ظاهر برای انجام کارهای مهم استخدام شده‌اند، اما در واقع کارهای آن‌ها بیشتر به ایجاد نوعی نیروی فشار یا تأثیرات منفی بر دیگران مربوط می‌شود. این شغل‌ها در بسیاری از مواقع به مشاغل امنیتی، مشاوران سیاسی، یا حتی شرکت‌های مشاوره‌ای با هدف تاثیرگذاری منفی بر بازار یا رقبا تعلق دارند. این افراد ممکن است به‌طور ظاهری احساس کنند که در حال انجام کاری مهم هستند، اما در واقع تنها در جهت منافع شخصی یا قدرت اقتصادی حرکت می‌کنند.

مثال 1: مشاوران روابط عمومی که وظیفه آن‌ها صرفاً دفاع از شهرت شرکت‌ها و مقابله با اخبار منفی هستند، بدون اینکه کمکی به بهبود واقعی شرایط یا عملکرد شرکت کنند.

مثال 2: کارمندانی در دپارتمان حقوقی یک شرکت که فقط کارشان به شکایت‌ها و مسائل حقوقی تبدیل می‌شود، در حالی که این مسائل به‌طور عمده از مشکلات داخلی ناشی از عدم شفافیت در سیاست‌ها و تصمیمات مدیریتی است.

🟠 شغل‌هایی که ترمیم‌کنندگان انجام می‌دهند (Duct Tapers)

این نوع شغل‌ها به افرادی تعلق دارند که در موقعیت‌هایی قرار دارند که باید مشکلاتی را که به‌وجود آمده‌اند، به‌طور موقت و به‌صورت سطحی حل کنند، بدون اینکه راه‌حل‌های واقعی و دائمی برای آن‌ها ارائه دهند. این شغل‌ها اغلب شامل افرادی هستند که مجبور به انجام کارهایی هستند که به‌طور موقت مشکلات را برطرف می‌کنند، بدون اینکه تأثیرات بلندمدت بر آن مشکلات داشته باشند. برای مثال، فردی که وظیفه دارد تا با استفاده از راهکارهای موقت، مشکلات زیرساختی یک سیستم را برطرف کند، اما هیچ راه‌حل اساسی برای حل آن‌ها ندارد.

مثال 1: فردی که در یک کارخانه وظیفه دارد دستگاه‌های خراب را به‌طور موقت با استفاده از چسب و تعمیرات سطحی راه‌اندازی کند، در حالی که این مشکلات هیچ‌گاه به‌طور اساسی حل نمی‌شوند.

مثال 2: کارمندی که وظیفه دارد با گزارش دادن مشکلات به مدیران ارشد، از پیش آمدن مشکلات احتمالی در سیستم‌ها جلوگیری کند، بدون اینکه خود قادر به انجام تغییرات واقعی در سیستم باشد.

🟡 شغل‌هایی که بررسی‌کنندگان انجام می‌دهند (Box Tickers)

این دسته از شغل‌ها به افرادی تعلق دارند که برای انجام کارهایی استخدام شده‌اند که فقط برای تکمیل فرم‌ها، گزارش‌ها و یا انجام وظایف بوروکراتیک بدون هیچ تأثیری در واقعیت طراحی شده‌اند. این افراد معمولاً در شرایطی قرار دارند که در ظاهر کارهایی انجام می‌دهند که به نظر می‌رسد اهمیت دارند، اما در حقیقت هیچ کمکی به پیشرفت واقعی کار نمی‌کنند. به‌عنوان مثال، کارمندان اداری که فقط وظیفه دارند فرم‌ها را پر کنند و هیچ تأثیری بر نتایج نهایی ندارند، نمونه‌ای از این نوع شغل‌ها هستند.

مثال 1: کارمندی که فقط به‌عنوان بازرس در یک پروژه مشغول به کار است و وظیفه‌اش تنها پر کردن فرم‌های تایید است، در حالی که هیچ تأثیری در کیفیت یا پیشرفت پروژه ندارد.

مثال 2: فردی که مسئول جمع‌آوری داده‌ها از بخش‌های مختلف یک سازمان است، ولی هیچ‌گونه تحلیلی انجام نمی‌دهد و فقط برای تکمیل گزارش‌ها به این کار مشغول است.

🔴 شغل‌هایی که اربابان انجام می‌دهند (Taskmasters)

این شغل‌ها به افرادی تعلق دارند که در ظاهر مدیریت یا نظارت بر کار دیگران را بر عهده دارند، اما در واقع هیچ ارزش واقعی برای تیم یا پروژه ندارند. این شغل‌ها به‌طور معمول به افرادی داده می‌شود که در موقعیت‌های مدیریتی قرار دارند، اما وظایف‌ آن‌ها بیشتر به ایجاد کنترل‌های غیرضروری و تنظیم فرآیندهای بی‌فایده در سیستم کاری مربوط می‌شود. این افراد ممکن است به‌شکلی بی‌وقفه کارهای مختلف را بررسی کنند، اما در نهایت تأثیرات واقعی بر روند کار ندارند.

مثال 1: یک مدیر که فقط در حال نظارت بر کارهای روزانه کارمندان است و هیچ کمکی به بهبود فرآیندها یا افزایش کارایی ندارد.

مثال 2: یک مدیر پروژه که در جلسات مکرر تنها به توزیع دستورالعمل‌های تکراری پرداخته و هیچ اقدامی برای حل مسائل یا بهبود فرآیندهای پروژه نمی‌کند.

🟠 شغل‌های مزخرف چندگانه (Complex Multiform Bullshit Jobs)

بعضی از شغل‌های مزخرف ممکن است ترکیبی از چندین نوع شغل بی‌فایده باشند. این شغل‌ها ممکن است شامل ترکیبی از وظایف مختلف از قبیل بوروکراسی‌های اضافی، نظارت‌های غیرضروری، و مدیریت‌های بی‌هدف باشند که هیچ‌کدام تأثیر قابل‌توجهی در موفقیت یا پیشرفت کلی یک پروژه ندارند.

مثال 1: فردی که در یک سازمان مسئول هماهنگی بین چندین بخش مختلف است، اما این هماهنگی‌ها بیشتر برای انجام کارهای اداری غیرضروری است و در نهایت به پیشرفت پروژه یا سازمان کمک نمی‌کند.

مثال 2: کارمندی که در دپارتمان بازاریابی مشغول به کار است و مسئول طراحی گزارش‌ها و تحلیل‌های بی‌اثر است، در حالی که هیچ‌گونه استراتژی واقعی برای بازاریابی یا ارتقاء برند شرکت وجود ندارد.

🟢 شغل‌های مزخرف درجه دوم (Second-Order Bullshit Jobs)

این شغل‌ها به افرادی تعلق دارند که در موقعیت‌های شغلی قرار دارند که ممکن است خودشان به‌طور مستقیم شغل‌های مزخرف نداشته باشند، اما در عوض وظیفه دارند شغل‌های مزخرف را ایجاد کنند یا به‌طور غیرمستقیم بر آن‌ها نظارت کنند. این افراد ممکن است در موقعیت‌هایی قرار داشته باشند که به‌طور غیرمستقیم به تولید و گسترش شغل‌های بی‌فایده کمک می‌کنند.

  • توجه: نویسنده کتاب نظر شخصی خود را مورد دسته‌بندی شغل‌های بالا بیان کرده است و ما فقط اطلاعات کتاب را منتشر کردیم و قصد جسارت یا توهین به هیچ شخص یا شغلی را نداریم.

چرا کسانی که شغل‌های مزخرف دارند، معمولاً از زندگی‌ خود ناراضی‌اند؟

(Why Do Those in Bullshit Jobs Regularly Report Themselves Unhappy)

افرادی که در شغل‌های مزخرف مشغول به کار هستند، معمولاً از نارضایتی شدید برخوردارند. این نارضایتی نه تنها به دلیل بی‌معنی بودن شغل‌ آن‌ها است، بلکه از احساسات پیچیده‌تری ناشی می‌شود که به جنبه‌های روان‌شناختی و اجتماعی شغل‌های مزخرف مربوط می‌شود. در این فصل، به بررسی این موضوع پرداخته می‌شود که چرا این افراد به‌ویژه در موقعیت‌هایی قرار دارند که احساس می‌کنند کاری بیهوده انجام می‌دهند و این احساس چگونه بر کیفیت زندگی آن‌ها تأثیر می‌گذارد.

🟠 بی‌معنی بودن و اثرات روانی آن

شغل‌های مزخرف معمولاً برای فردی که در آن‌ها مشغول به کار است، هیچ‌گونه حس موفقیت یا رضایت ایجاد نمی‌کنند. کارهایی که در این شغل‌ها انجام می‌شود، هیچ‌گونه تأثیر ملموسی بر فرد یا جامعه ندارد. این بی‌معنی بودن خود را در احساساتی مانند بی‌ارزشی و بی‌هدف بودن نشان می‌دهد. افرادی که در شغل‌های مزخرف هستند، معمولاً احساس می‌کنند که روزشان به‌طور بی‌فایده و بدون هیچ دستاوردی سپری می‌شود. این احساسات منفی به مرور زمان می‌توانند منجر به مشکلات روانی مانند افسردگی، اضطراب و استرس شوند.

🔵 تأثیرات اجتماعی و اخلاقی شغل‌های مزخرف

افرادی که در شغل‌های مزخرف مشغول هستند، اغلب احساس می‌کنند که از جامعه و دنیای پیرامون خود جدا شده‌اند. در بسیاری از مواقع، این افراد در شغل‌هایی مشغول هستند که هیچ‌گونه ارتباط مثبتی با دیگران ندارند یا هیچ‌گونه ارزشی را برای بهبود وضعیت اجتماعی به ارمغان نمی‌آورند. این وضعیت می‌تواند به یک نوع انزوا و احساس بی‌فایدگی منجر شود که از جنبه‌های اخلاقی نیز تأثیر می‌گذارد. افراد این شغل‌ها ممکن است احساس کنند که هیچ‌چیز مثبتی از کارشان عاید دیگران نمی‌شود، بنابراین خود را در موقعیتی بی‌ارزش می‌بینند.

🟢 نیاز به انجام کارهای واقعی و موثر

یکی از دلایل نارضایتی در شغل‌های مزخرف این است که این افراد به‌طور ذاتی تمایل دارند کارهای مفید و معناداری انجام دهند که تأثیر ملموسی بر دنیای اطرافشان داشته باشد. آن‌ها احساس می‌کنند که انجام کارهای بی‌فایده و بی‌هدف، به‌طور مداوم انگیزه‌شان را از بین می‌برد. برعکس، زمانی که افراد در شغل‌هایی مشغول می‌شوند که به آن‌ها احساس می‌دهند کاری مفید و موثر انجام می‌دهند، معمولاً رضایت بیشتری از زندگی و کار خود دارند. در واقع، انسان‌ها به‌طور طبیعی تمایل دارند که از زندگی خود هدف و معنا بسازند، و وقتی در شغلی گرفتار می‌شوند که هیچ‌گونه تأثیری ندارد، این نیاز به معنا و هدف به شدت برآورده نمی‌شود.

🟠 نارضایتی از نبود توانایی در تصمیم‌گیری

در بسیاری از شغل‌های مزخرف، افراد قادر به تأثیرگذاری بر محیط کاری یا فرآیندهای سازمانی نیستند. این ناتوانی در تصمیم‌گیری و عدم وجود استقلال در انجام وظایف، به نارضایتی و احساس بی‌قدرتی می‌انجامد. افرادی که در این شغل‌ها هستند، اغلب به‌طور ناخودآگاه احساس می‌کنند که هیچ‌گونه کنترلی بر کارهایشان ندارند و همه چیز به‌صورت بیرونی و به‌دور از اراده آن‌ها مدیریت می‌شود.

🟡 احساس گناه به‌خاطر بی‌فایده بودن کار

یکی دیگر از احساسات رایج در شغل‌های مزخرف، احساس گناه است. افرادی که در این شغل‌ها کار می‌کنند، ممکن است گاهی از خود بپرسند که آیا واقعاً باید برای شغلی که هیچ تأثیر واقعی ندارد، وقت بگذارند. این احساس گناه ناشی از عدم انجام کاری مفید یا ارزشمند می‌تواند به‌طور مداوم در ذهن فرد باقی بماند و آن‌ها را به سمت نارضایتی عمیق‌تر سوق دهد. در نهایت، فرد احساس می‌کند که زمان و انرژی‌اش به‌طور بیهوده هدر می‌رود و این باعث می‌شود تا به‌طور غیرمستقیم با احساس ناامیدی و استرس مواجه شود.

🔵 تأثیر بر روابط شخصی و اجتماعی

شغل‌های مزخرف می‌توانند بر روابط شخصی افراد نیز تأثیر منفی بگذارند. افرادی که در این شغل‌ها هستند، ممکن است احساس کنند که نمی‌توانند به‌طور واقعی و موثر در ارتباطات اجتماعی یا خانوادگی خود مشارکت کنند. احساس بی‌معنی بودن کار، می‌تواند به یک احساس بی‌ارتباطی و حتی تنهایی منجر شود. این افراد به‌طور ناخودآگاه از سایرین دور می‌شوند و به مرور زمان ممکن است احساس کنند که هیچ‌چیز در زندگی‌شان دارای ارزش نیست.

🟠 دور باطل نارضایتی و بی‌هدف بودن

در نهایت، این نوع شغل‌ها ممکن است باعث ایجاد یک دور باطل از نارضایتی شوند. افراد به‌طور مداوم در حال انجام کارهایی هستند که هیچ تأثیری ندارند، این نارضایتی‌ها به مرور زمان انباشته می‌شوند و فرد احساس می‌کند که هیچ راه فراری از این وضعیت وجود ندارد. این بی‌هدفی و بی‌معنی بودن می‌تواند به یک چرخه معیوب از افسردگی، استرس و اضطراب تبدیل شود که از آن خارج شدن برای فرد سخت می‌شود.

تجربه داشتن شغل مزخرف چیست؟

(What It Is Like to Have a Bullshit Job)

داشتن شغل مزخرف، تجربه‌ای است که اغلب در سکوت و تنهایی رخ می‌دهد. بسیاری از کسانی که در این موقعیت هستند، ممکن است از بیرون شغلی آبرومند، دفتری مرتب، میز کاری منظم و حقوق قابل قبولی داشته باشند. اما در درون، احساس پوچی، بیهودگی و اضطرابی مبهم دارند که به‌سختی می‌توان درباره‌اش با دیگران صحبت کرد.

🟠 احساس دوگانه نسبت به خود و شغل

فردی که در شغل مزخرف گرفتار شده، اغلب دچار یک تناقض درونی است. از یک طرف، ممکن است از دید اطرافیان فرد موفقی به‌نظر برسد، اما از طرف دیگر، خودش می‌داند که کارش هیچ تأثیری ندارد. این تضاد، به مرور احساس شرم، بی‌اعتمادی به خود و حتی خجالت از معرفی شغل به دیگران را در او ایجاد می‌کند.

🟢 روزهای کاری بدون هدف

روز کاری در چنین شغلی اغلب با کارهایی تکراری و بی‌معنی پر می‌شود. فرد گاهی سعی می‌کند با پرسه زدن در اینترنت، ساختن فایل‌های غیرضروری یا نشستن در جلسات بی‌نتیجه، روز را بگذراند. بسیاری اوقات، ساعت‌ها می‌گذرند بدون اینکه حتی یک کار واقعی انجام شده باشد.

🔵 نقش بازی کردن در محل کار

در بسیاری از این شغل‌ها، فرد مجبور است نقش کسی را بازی کند که مشغول به کار است. این بازی، به‌شدت فرساینده است. لبخند زدن‌های مصنوعی، تظاهر به اهمیت داشتن وظایف، یا ایجاد احساس مشغله، تنها برای آن است که نشان دهد فرد بیکار نیست؛ درحالی‌که خودش بهتر از هر کسی می‌داند که این ظاهر، چیزی جز پوششی برای بیهودگی نیست.

🟡 ترس از افشا شدن

در دل این تجربه، همیشه ترسی پنهان وجود دارد؛ ترس از اینکه دیگران متوجه بی‌فایده بودن شغل شوند. این ترس، گاه از سوی خود فرد هم تشدید می‌شود، چون حس می‌کند که هیچ مهارت واقعی‌ای ندارد یا اگر این شغل را از دست بدهد، دیگر جایی برایش وجود نخواهد داشت. این ترس پنهان، باعث تضعیف عزت نفس و افزایش اضطراب می‌شود.

🔴 فاصله گرفتن از معنا و ارزش

زمانی که فرد در کاری مشغول است که معنایی ندارد، به مرور حس می‌کند که خودش هم بی‌معنی شده. فاصله گرفتن از ارزش‌های شخصی، از بین رفتن انگیزه، و تبدیل شدن به آدمی که فقط برای گرفتن حقوق ماهانه کار می‌کند، می‌تواند دردناک باشد. این وضعیت ممکن است حتی بر روابط شخصی نیز تأثیر بگذارد.

🟠 پنهان‌کاری درباره نارضایتی

بسیاری از افرادی که در شغل‌های مزخرف هستند، درباره نارضایتی‌ خود صحبت نمی‌کنند. چون جامعه اغلب کار را با هویت فرد گره می‌زند و کسی که شغلی دارد، به‌ظاهر «موفق» به‌حساب می‌آید. در چنین فضایی، اعتراف به بیهودگی شغل، نوعی شکست تلقی می‌شود، و فرد ترجیح می‌دهد احساساتش را مخفی نگه دارد.

🟢 دردِ مفید نبودن

در نهایت، درد واقعی این تجربه، نه خستگی جسمی است و نه فشار کاری؛ بلکه این حس است که تلاش‌ها هیچ‌کجا را روشن نمی‌کند، هیچ چیزی را نمی‌سازد، هیچ انسانی را تغییر نمی‌دهد. انسان نیاز دارد که احساس کند وجودش موثر است. وقتی این حس نباشد، حتی ساده‌ترین روزها هم سنگین می‌شوند.

چرا شغل‌های مزخرف در دنیای امروز رشد کرده‌اند؟

(Why Are Bullshit Jobs Proliferating)

شاید تصور شود که در جهانی که بهره‌وری، نوآوری و رقابت حرف اول را می‌زند، وجود شغل‌های بی‌فایده نباید ممکن باشد. اما واقعیت خلاف این است: شغل‌های مزخرف نه‌تنها از بین نرفته‌اند، بلکه در حال گسترش‌اند. چرا؟ چه چیز باعث شده چنین شغل‌هایی در سیستم‌های مدرن کاری ریشه بدوانند؟

🔵 افزایش بوروکراسی و ساختارهای پیچیده اداری

با رشد سازمان‌ها، ساختارهای اداری پیچیده‌تر شده‌اند. این ساختارها برای توجیه بودجه و قدرت بیشتر، مدام لایه‌های جدید مدیریتی، نظارتی یا گزارش‌گیری ایجاد می‌کنند. در این میان، شغل‌هایی به‌وجود می‌آید که تنها برای پر کردن نمودار سازمانی یا اجرای فرآیندهای بی‌هدف طراحی شده‌اند.

🟠 منطق کاذب “فعالیت یعنی بهره‌وری”

در بسیاری از فرهنگ‌های کاری، این باور جا افتاده که نشستن پشت میز یا مشغول به‌نظر رسیدن، معادل کار مفید است. این باعث می‌شود افراد، حتی وقتی کاری ندارند، خود را مشغول نشان دهند. در نتیجه، شغل‌هایی به‌وجود می‌آید که هدف‌ آن‌ها فقط پر کردن زمان است، نه حل مسئله یا خلق ارزش.

🟢 رقابت برای وجهه و اعتبار سازمانی

برخی نهادها یا شرکت‌ها به‌جای بهینه‌سازی فرآیندها، تلاش می‌کنند با گسترش تیم‌ها یا ایجاد موقعیت‌های اداری جدید، خود را بزرگ‌تر و مهم‌تر نشان دهند. این رقابت برای ظاهر، به رشد شغل‌هایی منجر می‌شود که صرفاً به‌عنوان نشانه‌ای از “جدی بودن” یا “سازمان‌یافتگی” طراحی شده‌اند.

🔴 نظام‌های مدیریتی فرمان‌محور و ناکارآمد

وقتی کنترل و فرمان‌برداری اصل مهم در ساختار یک سازمان باشد، مدیران زیادی به کار گرفته می‌شوند تا بر کار دیگران نظارت کنند. بسیاری از این مدیران به‌جای کمک به کارمندان، تنها لایه‌ای از کنترل و گزارش‌گیری اضافه می‌کنند. در این میان، شغل‌هایی شکل می‌گیرد که بدون این سیستم فرماندهی، بی‌معنا هستند.

🟡 ترس از حذف شغل و بیکار شدن

در برخی شرکت‌ها، افراد از ترس اینکه بی‌فایده تلقی شوند و کارشان حذف شود، سعی می‌کنند خود را مشغول نشان دهند یا وظایف غیرضروری برای خود یا دیگران بسازند. این چرخه باعث ایجاد شغل‌هایی می‌شود که وجودشان فقط برای بقای ظاهری کار است، نه برای حل مشکل.

🟠 تلقی نادرست از “خدمت‌رسانی” در بخش عمومی و خصوصی

گاهی در سازمان‌های دولتی یا غیردولتی، کارهایی شکل می‌گیرند که عنوان خدمت‌رسانی دارند، اما در عمل، به دلیل نبود تعریف روشن از هدف و کارایی، تنها به انبوهی از فرم‌ها، گزارش‌ها و جلسات ختم می‌شوند. نیت اولیه ممکن است مثبت بوده باشد، اما در نهایت کارهایی بی‌معنا جای آن را می‌گیرند.

🔵 اقتصاد مبتنی بر وجهه، نه واقعیت

در برخی صنایع مانند بانکداری، مشاوره مدیریت، یا روابط عمومی، گاهی ارزش واقعی کار مشخص نیست. در نتیجه، افراد زیادی در نقش‌هایی مشغول می‌شوند که بیشتر بر ایجاد “احساس حرفه‌ای بودن” تمرکز دارد تا ارزش واقعی. این فضا نیز بستری برای رشد شغل‌های مزخرف می‌شود.

🟢 وابستگی به تکنولوژی بدون بازنگری در ساختارها

با گسترش فناوری، بسیاری از وظایف اداری خودکار شده‌اند. اما به‌جای حذف کارهای غیرضروری، ساختارها باقی مانده‌اند و فقط شکل دیگری به خود گرفته‌اند. برخی از شغل‌های مزخرف، اکنون به مدیریت سامانه‌هایی اختصاص یافته‌اند که خودشان دیگر نیازی به مدیریت ندارند.

در این فصل، گریبر به‌خوبی نشان می‌دهد که گسترش شغل‌های مزخرف نه اتفاقی تصادفی، بلکه نتیجه مجموعه‌ای از سازوکارهای فرهنگی، اقتصادی و سازمانی‌ است.

چرا مردم به وجود شغل‌های مزخرف اعتراف نمی‌کنند؟

(Why Do People Believe There Are So Few Bullshit Jobs When There Are So Many)

در نگاه اول، شاید عجیب به‌نظر برسد که با وجود این‌همه شغل مزخرف، کمتر کسی درباره آن‌ها حرف می‌زند. حتی بسیاری از افراد حاضر نیستند اعتراف کنند که کارشان بی‌فایده است. این پدیده دلایل اجتماعی، روانی و فرهنگی عمیقی دارد که باعث می‌شود شغل‌های مزخرف همچنان باقی بمانند، بدون اینکه کسی صدایشان را دربیاورد.

🔵 هویت شغلی، بخشی از هویت شخصی است

در بسیاری از جوامع، وقتی از کسی می‌پرسند: «چه‌کاره‌ای؟»، درواقع می‌خواهند بفهمند که تو که هستی. کار، بخشی از هویت شده. وقتی شغل بی‌فایده باشد، انگار خود فرد هم بی‌ارزش است. بنابراین، افراد ترجیح می‌دهند شغل‌ خود را معنادار نشان دهند، حتی اگر در دلشان بدانند که چنین نیست.

🟢 شرم و ترس از قضاوت دیگران

گفتن اینکه «کارم هیچ ارزشی ندارد»، با واکنش‌های منفی همراه است. دیگران ممکن است فکر کنند که فرد تنبل است، بی‌استعداد است، یا اینکه دارد اغراق می‌کند. همین ترس از قضاوت باعث می‌شود افراد سکوت کنند و حتی به خودشان هم دروغ بگویند که شغل‌ مهمی ندارند.

🟠 رسانه‌ها و تبلیغات، تصویر غلطی از موفقیت ارائه می‌دهند

در رسانه‌ها، آدم‌هایی موفق به‌نظر می‌رسند که لباس رسمی می‌پوشند، پشت میزهای مدرن می‌نشینند و با نمودار و پاورپوینت سر و کار دارند. این تصویر باعث می‌شود بسیاری از شغل‌های اداری، حتی اگر بی‌معنا باشند، همچنان «مطلوب» به‌نظر برسند. در مقابل، شغل‌های مفیدی مثل کشاورزی، نظافت، نگهداری، یا تعمیر، به‌ندرت در جایگاه اجتماعی بالایی قرار می‌گیرند.

🔴 مردم نمی‌دانند دیگران هم مثل خودشان فکر می‌کنند

افرادی که شغل‌ خود را بی‌فایده می‌دانند، تصور می‌کنند که تنها هستند. آن‌ها نمی‌دانند که میلیون‌ها نفر دیگر هم همین احساس را دارند. چون هیچ‌کس چیزی نمی‌گوید، هیچ‌کس هم نمی‌فهمد که این یک مشکل گسترده است. این سکوت همگانی، قدرت ساختار شغل‌های مزخرف را بیشتر می‌کند.

🟡 ترس از دست دادن درآمد و جایگاه

حتی اگر کسی بفهمد که شغلش مزخرف است، باز هم حاضر نیست درباره‌اش حرف بزند. چون ممکن است این شغل منبع درآمد اصلی‌اش باشد. اگر دیگران بفهمند که این کار ضروری نیست، شاید حذف شود. پس افراد سکوت می‌کنند تا جایگاه‌ خود حفظ شود.

🟠 ساختارهای مدیریتی، افراد را در ناآگاهی نگه می‌دارند

برخی سازمان‌ها عمداً ساختارهایی دارند که باعث می‌شود هیچ‌کس تصویر کلی از کار نداشته باشد. هر کسی فقط بخشی از کار را می‌بیند و احساس می‌کند که آن بخش شاید مهم باشد. این جزیره‌ای شدن وظایف، مانع از آن می‌شود که کسی متوجه شود کارش در مجموع بی‌اثر است.

🔵 بازتعریف وظایف برای توجیه شغل

بسیاری از افراد یاد می‌گیرند که وظایف خود را طوری بازتعریف کنند که مفید به‌نظر برسند. مثلاً کسی که فقط گزارش‌های تکراری می‌نویسد، ممکن است بگوید: «من تحلیل‌گر ارشد هستم». این بازتعریف‌ها کمک می‌کند تا فرد حس کند شغلش مهم است، حتی اگر واقعیت غیر از این باشد.

🟢 فشار اجتماعی برای «مشغول بودن»

در فضای امروز، مشغول بودن نشانه اهمیت است. افراد حتی اگر کاری برای انجام دادن نداشته باشند، خود را درگیر چیزهایی می‌کنند تا نشان دهند که بیکار نیستند. چون کسی که بیکار است یا کار کمی دارد، معمولاً از دید جامعه فردی بی‌ارزش تلقی می‌شود.

اگر شغل مزخرفی داری، چه باید کرد؟

(What Can Be Done About All This)

وقتی انسان پی می‌برد که درگیر شغلی بی‌فایده است، طبیعی ا‌ست که از خود بپرسد: «حالا باید چه کرد؟» ادامه دادن؟ استعفا؟ تغییر مسیر؟ یا مبارزه با کل این ساختار؟ پاسخ ساده نیست، اما چند مسیر قابل تأمل وجود دارد.

🟢 پذیرفتن واقعیت، اولین قدم است

اولین گام، روبه‌رو شدن با حقیقت است. تا زمانی که فرد شغل مزخرفش را توجیه می‌کند یا آن را پشت اصطلاحات فریبنده پنهان می‌کند، تغییری ممکن نیست. پذیرفتن اینکه کاری که انجام می‌شود بی‌معناست، دردناک است، اما رهایی‌بخش هم هست. این پذیرش، آغاز امکان انتخاب‌های بهتر است.

🔵 جست‌وجوی معنا، در دل نارضایتی

برای بسیاری، ترک شغل مزخرف به‌دلایل مالی ممکن نیست. در این شرایط، می‌توان تلاش کرد بخشی از زمان یا انرژی را صرف کارهای معنادار کرد. نوشتن، یادگیری، کمک داوطلبانه، ساختن چیزی با دستان خود، یا حتی گفت‌وگو با دیگران درباره تجربه‌های مشابه، می‌تواند بخشی از خلا را پر کند.

🟠 آگاه‌سازی عمومی و شکستن سکوت

یکی از دلایل تداوم شغل‌های مزخرف، سکوت همگانی درباره آن‌هاست. وقتی افراد شروع به حرف زدن کنند، دیگران هم جرأت می‌کنند اعتراف کنند. این آگاهی می‌تواند اولین قدم برای اصلاح ساختارهای ناعادلانه کاری باشد. ایجاد گفت‌وگو درباره این تجربه‌ها، از نوشتن در شبکه‌های اجتماعی تا حضور در جمع‌های کوچک، راهی برای آغاز تغییر است.

🔴 مبارزه با نظام‌های کاری بیمار

شغل‌های مزخرف زاییده ساختارهایی‌ هستند که قدرت، بوروکراسی و ظاهر را بر معنا، کارایی و انسانیت ترجیح می‌دهند. تغییر این نظام‌ها آسان نیست، اما ممکن است. حمایت از ایده‌هایی مثل درآمد پایه همگانی، کار مشارکتی، دموکراسی در محیط کار و کاهش ساعات کاری، بخشی از این مسیر است.

🟡 بازتعریف موفقیت شغلی و اجتماعی

باید تصور عمومی از «شغل خوب» تغییر کند. امروز شغلی خوب تلقی می‌شود که عنوانش شیک باشد یا حقوقش بالا، حتی اگر هیچ فایده‌ای نداشته باشد. در مقابل، بسیاری از کارهای حیاتی جامعه (مانند پرستاری، آموزش، نگهداری سالمندان، کارگری، رانندگی، پاکسازی شهر) نادیده گرفته می‌شوند. لازم است این ذهنیت وارونه بازسازی شود و ارزش به آنجا بازگردد که واقعاً حضور دارد.

🟢 تغییر فردی، ولو کوچک

هر کس نمی‌تواند یکباره سیستم را دگرگون کند، اما می‌تواند در زندگی خودش دست به انتخاب‌های آگاهانه بزند. مثلاً به‌جای ماندن در شغلی فقط به‌خاطر موقعیت یا پرستیژ، می‌توان دنبال کاری رفت که با ارزش‌های شخصی سازگارتر باشد. حتی اگر این مسیر ساده نباشد، اما حس زنده بودن را بازمی‌گرداند.

🔵 تصور آینده‌ای بدون شغل‌های مزخرف

آینده‌ای ممکن است که در آن، کار به‌جای ابزار سلطه یا تظاهر، به مجالی برای مشارکت انسانی تبدیل شود. جایی که مردم فقط برای زنده ماندن کار نمی‌کنند، بلکه برای خلق، کمک، یادگیری و رشد کار می‌کنند. چنین آینده‌ای از خیال آغاز می‌شود و از ایمان به امکان تغییر.

در پایان کتاب، گریبر خواننده را با امیدی تلخ اما واقعی ترک می‌کند. تلخ، چون ساختارهای بی‌عدالتی هنوز پابرجا هستند. اما واقعی، چون حقیقت روشن شده، و راه‌هایی – هرچند دشوار – برای تغییر باز است. اگر تا اینجا همراه بودید، این پرسش ساده و عمیق را در دل نگه دارید:

«آیا کاری که می‌کنی، واقعاً چیزی را بهتر می‌کند؟»

اگر پاسخ منفی است، دنیا منتظر تغییری ا‌ست که از درون تو آغاز شود.

کتاب پیشنهادی:

کتاب کار عمیق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی