فهرست مطالب
- 1 کفشهای دیگران (Other People’s Shoes)
- 2 آناتومی همدلی (The Anatomy of Empathy)
- 3 نیکوکاری (Doing Good)
- 4 سیاست همدلی (The Politics of Empathy)
- 5 صمیمیت (Intimacy)
- 6 خشونت و قساوت (Violence and Cruelty)
- 7 عصر خرد (Age of Reason)
- 8 همدلی به عنوان پایه اخلاق (Empathy as the Foundation of Morality)
- 9 سخن پایانی
کتاب در برابر همدلی: استدلالی برای شفقت عقلانی (Against Empathy: The Case for Rational Compassion) نوشتهی پال بلوم (Paul Bloom)، به بررسی دقیق و در عین حال جسورانهی مفهوم همدلی میپردازد و آن را به چالش میکشد. بلوم در این اثر برخلاف تصوری که همدلی را پایهی اخلاقیات و انساندوستی میداند، ادعا میکند که همدلی نه تنها ما را به درک بهتری از دیگران نمیرساند، بلکه اغلب ما را به قضاوتهای احساسی و تصمیمگیریهای اشتباه هدایت میکند.
نویسنده استدلال میکند که احساس همدلی نسبت به یک فرد خاص، در بسیاری از موارد، به ما اجازه نمیدهد که عواقب گستردهتر و نتایج بلندمدت کارهایمان را در نظر بگیریم. به باور او، شفقت عقلانی که مبتنی بر خرد و تفکر سنجیده است، راه بهتری برای کمک به دیگران و داشتن تأثیری مثبت بر جامعه است. بلوم با استفاده از تحقیقات علمی و نمونههای واقعی، نشان میدهد که چگونه همدلی گاهی اوقات به خشونت و تعصب دامن میزند و استدلال میکند که تمرکز بر همدلی، بدون در نظر گرفتن منطق، میتواند نتایج نامطلوبی به بار آورد.
این کتاب چالشبرانگیز که با زبانی روان و علمی نگاشته شده است، خواننده را به بازاندیشی دربارهی ارزش همدلی و روشهای جایگزین برای کمک به دیگران دعوت میکند.
کفشهای دیگران (Other People’s Shoes)
همهی ما در لحظاتی از زندگی، وسوسه شدهایم که جای دیگری باشیم و دنیا را از دید دیگران ببینیم. این عمل بهعنوان همدلی (empathy) شناخته میشود؛ احساسی که به نظر میرسد موجب پیوند و وحدت انسانها میشود. اما آیا همدلی همیشه به نفع ما عمل میکند؟ پال بلوم معتقد است که نه، و بهعنوان یک مفهوم، همدلی را مورد پرسش قرار میدهد.
همدلی در ظاهر نیرویی مثبت به نظر میرسد، اما همین احساس، گاهی ما را به اشتباهات جدی سوق میدهد. همدلی معمولاً ما را به افراد نزدیکتر، یا آنهایی که ظاهر آسیبپذیرتری دارند، بیشتر متمایل میکند. این انتخاب احساسی که به فردی مشخص توجه کنیم، سبب میشود که قادر نباشیم به نیازهای واقعیتر و جدیتر افرادی دیگر رسیدگی کنیم. بلوم بر این باور است که همدلی میتواند ذهن ما را محدود کند و از دیدگاههای منطقی و سنجیدهتر منحرف کند، چراکه ما را به سوی تصمیمگیریهای کوتاهمدت و احساسی میبرد.
بلوم با تحلیل واکنشها و تجربههایی که در محیط اطراف خود دیده است، به این نتیجه میرسد که همدلی، برخلاف آنچه بسیاری باور دارند، همیشه منجر به تصمیمات اخلاقی و عادلانه نمیشود.
بلوم معتقد است به جای اینکه تلاش کنیم با احساسات فرد دیگری همحس شویم، باید به دیدگاه خردورزانهتری برسیم؛ دیدگاهی که نه بر اساس احساسات و علایق کوتاهمدت بلکه بر پایهی منطق و درک عمیقتر است.
آناتومی همدلی (The Anatomy of Empathy)
تصور کنید به کمک نیاز دارید. شاید در جستجوی داوطلبانی برای یک موسسه خیریه هستید یا به دنبال کسی هستید که به شما در حمل یک وسیله سنگین کمک کند. در شرایطی جدیتر، شاید زندگی فرزندتان به جمعآوری پول برای جراحی حیاتی از سوی افراد ناآشنا بستگی داشته باشد. برای ترغیب دیگران به کمک، چه چیزی میتواند شما را به موفقیت نزدیکتر کند؟
یکی از راههای ترغیب مردم به کمک، استفاده از انگیزههای اقتصادی است؛ حتی اگرچه برای مواردی که به جمعآوری پول نیاز دارید، این گزینه ممکن نیست. هدایا و پاداشهای غیرنقدی نیز میتوانند موثر باشند، به ویژه وقتی پای نمایش مهربانی و سخاوت به دیگران در میان است. در همین راستا، برخی خیریهها به اهداکنندگان، اقلامی مانند ماگ یا تیشرت میدهند تا سخاوت آنها در جامعه دیده شود.
اما علاوه بر مشوقهای مالی، نیرویی قویتر در کار است: همدلی. تحقیقات نشان داده که برانگیختن همدلی میتواند افراد را به انجام کارهای خیرخواهانه ترغیب کند. به طور مثال، در آزمایشهای مختلف، محققان شرکتکنندگان را به دو گروه تقسیم میکنند؛ به یک گروه میگویند که در هنگام تعامل با افراد دیگر، نگاهی عینی و خنثی داشته باشند و به گروه دیگر توصیه میکنند که خود را جای فرد مقابل بگذارند و از دیدگاه او به مسائل نگاه کنند. نتایج بارها نشان داده که افرادی که تشویق به همدلی شدهاند، بیشتر از دیگران حاضر به کمک و مشارکت بودهاند.
همدلی به ما اجازه میدهد تا احساسات دیگران را درک کنیم، اما این توانایی محدودیتهای خاص خود را دارد.
نیکوکاری (Doing Good)
یکی از بهترین دلایل برای دفاع از همدلی این است که باعث میشود افراد مهربانتر شوند. آزمایشهای مختلف و تجربههای روزمره نشان میدهد که همدلی میتواند ما را به کمک به دیگران وادار کند. اما دنیای واقعی پیچیدهتر از این است که همیشه کمک به یک فرد خاص به معنی درست بودن آن عمل باشد.
گاهی اوقات همدلی بهجای حل مشکلات، موجب نتایج منفی میشود. به عنوان مثال، فردی ممکن است با دیدن کودکی فقیر در خیابان به او کمک کند، اما ناآگاهانه با این عمل باعث ادامه روندهایی نظیر سوءاستفاده از کودکان توسط باندهای تبهکاری شود. چنین کمکی، هرچند از سر نیت خیر است، در درازمدت به مشکل دامن میزند.
بلوم معتقد است که اعمال نیکوکاری نباید فقط بر اساس احساسات همدلانه و بدون در نظر گرفتن عواقب بلندمدت باشد. او استدلال میکند که نیکوکاری موثر به جای تکیه بر احساسات آنی و کوتاهمدت، باید به دنبال نتایج ملموس و مفید برای همه افراد باشد.
سیاست همدلی (The Politics of Empathy)
زمانی که همدلی را مورد نقد قرار میدهیم، گاهی با این پرسش مواجه میشویم که آیا این نقد به معنای حمایت از نوعی برنامهریزی محافظهکارانه است یا به نوعی بر ضد گرایشهای مترقی و چپگرایانه است؟ این واکنش طبیعی است، زیرا بسیاری، همدلی را به مجموعهای از ارزشهای لیبرال مرتبط میدانند؛ ارزشهایی نظیر ازدواج همجنسگرایان، کنترل شدیدتر اسلحه، دسترسی بیشتر به سقط جنین، باز بودن مرزها و حمایت از برنامههای بهداشتی همگانی. در ایالات متحده و بسیاری از کشورها، این ارزشها به شکلی رایج با همدلی پیوند خوردهاند.
اما واقعیت پیچیدهتر از این است که همدلی را به عنوان ویژگی متمایز یک جناح سیاسی خاص تلقی کنیم. در حقیقت، برخی از مواضع محافظهکارانه عمیقاً بر پایهی همدلی بنا شدهاند، و برخی از مواضع لیبرال نیز از چنین بنیاد همدلانهای برخوردار نیستند. برای مثال، سیاستهایی مانند مخالفت با مهاجرت غیرقانونی یا حمایت از خانوادهها در برابر تاثیرات اجتماعی و اقتصادی جهانیسازی، از دیدگاه محافظهکارانه ممکن است همدلی با افرادی خاص، مانند کارگران داخلی، را برجسته کند.
همدلی در سیاست معمولاً به ما نشان میدهد که از چه کسی باید دفاع کنیم. برای مثال، در بحث مهاجرت، لیبرالها ممکن است با همدلی با پناهندگان، از سیاستهای بازتر دفاع کنند؛ درحالیکه محافظهکاران ممکن است همدلی خود را متوجه افرادی کنند که از افزایش رقابت در بازار کار دچار آسیب میشوند.
صمیمیت (Intimacy)
در روابط عاطفی، بیشتر افراد مهربانی و همدلی را از اصلیترین ویژگیهای مطلوب در شریک زندگی میدانند. حتی در مطالعاتی که روانشناسان بر فرهنگهای مختلف انجام دادهاند، گرچه مردان و زنان تفاوتهایی در اولویتهای خود دارند، اما هر دو جنس همواره مهربانی را به عنوان مهمترین ویژگی ذکر کردهاند. این مهربانی برای بسیاری از مردم به نوعی با همدلی و توانایی درک احساسات یکدیگر معنا مییابد.
در روابط نزدیک، از روابط عاطفی و خانوادگی گرفته تا ارتباطات حرفهای، تصور عمومی بر این است که همدلی باعث تقویت این روابط میشود. اما پال بلوم این مسئله را به چالش میکشد و از ما میخواهد که کمی دقیقتر به نقش همدلی در صمیمیت بپردازیم. او معتقد است که همدلی عاطفی که ما را وادار به احساس درد و رنج دیگران میکند، همیشه به نفع رابطه نیست. در مواقعی، ممکن است بیش از حد درگیر احساسات شریک زندگی خود شویم و توانایی ارائه کمک منطقی و کارآمد را از دست بدهیم.
در نقش والدین نیز همدلی میتواند ما را به انجام کارهایی هدایت کند که بهظاهر برای فرزندمان مفید است، اما در واقع او را از تجربههای لازم برای رشد بازمیدارد. بهترین والدین آنهایی هستند که نه تنها احساسات فرزندان خود را درک میکنند، بلکه از دید بلندمدت نیز به تربیت آنان نگاه میکنند و گاهی اوقات با کنترل همدلی خود، فرزندانشان را به مواجهه با چالشها ترغیب میکنند.
خشونت و قساوت (Violence and Cruelty)
در آوریل ۱۹۴۵، پس از آزادی اردوگاه کار اجباری داخائو، گروهی از سربازان آلمانی اسیر شده، در مقابل دیواری صف بسته و به قتل رسیدند. این صحنه که توسط سربازان آمریکایی رقم خورد، به ظاهر نشانهای از نوعی عدالت در برابر خشونتهای قبلی نازیها بود. کاپیتان دیوید ویلسی، یکی از شاهدان این ماجرا، در نامهای به همسرش نوشته بود که دیدن این صحنه، علیرغم بیرحمی، او را ناآرام نکرده است. این واقعه پیچیدگی خشونت را نشان میدهد: خشونتی که از احساسات اخلاقی و خشم ناشی میشود و به خودی خود الزاماً نشانه سادیسم یا روانپریشی نیست.
برخی نظریهپردازان مانند آدریان رین، خشونت را نوعی “سرطان” اجتماعی میدانند که از ترکیب ژنها و محیط شکل میگیرد. از سوی دیگر، برخی روانشناسان معتقدند که خشونت ریشهای طبیعی دارد و در طول تاریخ بشر به عنوان ابزاری برای مجازات و دفاع تکامل یافته است.
دیدگاههای رایج دربارهی خشونت، غالباً آن را ناشی از “افسانهی شر مطلق” میدانند. این باور که انسانهای بد به دلیل ذات شرور خود دست به قساوت میزنند، از جنبههای اجتماعی و روانشناسی مسئله غافل میماند. در حقیقت، بسیاری از اعمال خشونتآمیز به دلیل احساسات اخلاقی صورت میگیرد؛ مانند کسانی که بر این باورند اعمال خشونتآمیز آنها در دفاع از عدالت است.
عصر خرد (Age of Reason)
ارسطو انسان را موجودی خردمند تعریف کرد، اما او هرگز چیزی دربارهی اشتباهاتی که در درک مفاهیم ساده ریاضی رخ میدهند، نشنیده بود. برای مثال، در دهه ۱۹۸۰، رستوران A&W برای رقابت با همبرگر مکدونالدز یک برگر به نام سوم یک پوندی عرضه کرد که از لحاظ وزن بیشتر و از نظر قیمت بهصرفهتر بود. اما این محصول با شکست مواجه شد زیرا مشتریان تصور میکردند که یکسوم از یکچهارم کوچکتر است.
این مثال نشاندهندهی ضعفهایی در شیوهی قضاوت روزمرهی ماست، ضعفهایی که اغلب در نتیجه تکیه به احساسات و قضاوتهای لحظهای به وجود میآیند. در سراسر این کتاب، بلوم از ما خواسته است که به جای همدلی و احساسات، به منطق و خرد رجوع کنیم. ما میتوانیم به کمک خرد، تصمیمات بهتری بگیریم و بر قضاوتهای غلط غلبه کنیم، زیرا احساسات بهتنهایی به ما در ارزیابی درست موقعیتها کمک نمیکنند.
همدلی به عنوان پایه اخلاق (Empathy as the Foundation of Morality)
بسیاری از روانشناسان، فیلسوفان و والدین به همدلی به عنوان هستهی اصلی اخلاق نگاه میکنند. آنها باور دارند که انسان از کودکی توانایی همدلی دارد، به این معنا که به طور طبیعی به احساسات دیگران واکنش نشان میدهد و از این طریق درکی ابتدایی از اخلاق پیدا میکند. به مرور زمان، این همدلی خام به نوعی از اخلاقیت انتزاعیتر و جهانیتر تبدیل میشود و به فرد این امکان را میدهد که بدون نیاز به درک مستقیم احساسات دیگران، آنها را درک کند و به کمک آنها بشتابد.
این دیدگاه، همدلی را به عنوان جرقهای ابتدایی در درک اخلاق معرفی میکند. این فرضیه همچنین برای بسیاری از پژوهشگران حوزهی توسعه و رشد اخلاقی جذابیت دارد، زیرا تنها با یک عامل ساده – یعنی جرقهی همدلی – تمامی جنبههای اخلاق را توضیح میدهد. مارتین هافمن، روانشناس برجستهی رشد، معتقد است که همدلی، اساس نگرانی انسانها برای یکدیگر و چسبی است که حیات اجتماعی را ممکن میسازد.
با این حال، پال بلوم در اینجا دیدگاه متفاوتی دارد. او بر این باور است که همدلی، حتی اگر در دوران کودکی ضروری باشد، در بزرگسالی ممکن است اثرات منفی به همراه داشته باشد و میتواند به جای کمک، به تصمیمات احساسی و ناپختهای منجر شود. بلوم استدلال میکند که افراد بالغ میتوانند بدون تکیه به همدلی، از خرد و شفقت بهره گیرند و به نتایج اخلاقی و منطقی دست یابند.
سخن پایانی
در پایان کتاب، پال بلوم با صداقتی عمیق ما را به چالش میکشد تا مفهوم نیکوکاری و خوبی را از نو تعریف کنیم. او از ما میخواهد که به جای اینکه در احساسات غرق شویم و صرفاً درد و رنج دیگران را حس کنیم، یاد بگیریم بهگونهای عمل کنیم که واقعاً به تغییرات مثبت منجر شود. او میگوید، همدلی بهتنهایی کافی نیست؛ بلکه نیازمند تعهدی هوشمندانه و عشقی آگاهانه هستیم.
بلوم به ما میآموزد که انسان بودن یعنی داشتن قلبی پر از عشق، اما همراه با عقلی که بداند چگونه و کجا این عشق را به کار گیرد. او به ما یادآوری میکند که دنیای ما به انسانهایی نیاز دارد که نه تنها حس همدردی دارند، بلکه با خرد و انصاف، به دنبال راهحلهایی واقعی و پایدار هستند. بلوم میخواهد ما عمیقتر از احساسات گذرا برویم و در کمک به دیگران، مسئولیتپذیری و هوشیاری واقعی را به نمایش بگذاریم.