نامهای به نويسنده: کتاب قوانين طبيعت انسان
سلام رابرت عزیز، (Robert Greene)
از تو یک پرسش ساده دارم: چرا ما، با همه عقل و دانشی که داریم، هنوز اسیر احساسات و سایههای درونی خود هستیم؟ چرا گاهی بهجای خرد، خشم تصمیم میگیرد و بهجای منطق، حسادت مسیر ما را عوض میکند؟
کتاب تو، قوانین طبیعت انسان (The Laws of Human Nature)، پاسخی روشن اما تلخ دارد: چون ما انسانها در زیر نقابهای ظاهری، درگیر نیروهای نادیدهایم. نیروهایی مثل میل سیریناپذیر، ترسهای قدیمی، نیاز به تأیید جمع و بازیهایی که هر روز در روابط اجرا میکنیم. تو با کلماتت پرده کنار زدی و نشان دادی که پشت رفتارهای ما قوانینی نانوشته هست؛ قوانینی که اگر نشناسیمشان، بارها و بارها در تلههای تکراری گرفتار میشویم.
رابرت، وقتی درباره نقابها نوشتی، یاد جامعه امروز افتادم. این روزها همه در شبکههای اجتماعی نقابی به چهره زدهاند. بعضی خود را شادتر نشان میدهند، بعضی موفقتر، و بعضی عاشقتر. اما زیر این نقابها همان ضعفها، اضطرابها و سایهها جریان دارند. درست همانطور که گفتی، اگر نگاه تیزبین نداشته باشیم، از حقیقت آدمها جا میمانیم.
همین حالا کافی است به دوُروُبَرمان نگاه کنیم: چقدر از تصمیمهای جمعی، از موجهای سیاسی و اقتصادی گرفته تا مدهای سطحی، بیشتر از خرد، زیر تأثیر هیجانهاست. این همان چیزی است که تو بهزیبایی در کتابت هشدار دادی؛ اینکه جمع میتواند نیرویی الهامبخش باشد اما اگر بیفکر پیروی کنیم، ما را به دام میاندازد.
نامهام را کوتاه میکنم، اما با احساسی عمیق. تو به ما یاد دادی اگر بهجای انکار، به سایههایمان نگاه کنیم و اگر بهجای مقایسه، چشماندازی برای خود بسازیم، میتوانیم به خود برتر نزدیک شویم. این همان لحظهای است که زندگی از سطح بقا بالاتر میرود و تبدیل به سفری معنادار میشود.
میخواهم با جملهای از خودت پایان دهم؛ جملهای که مثل چراغی در ذهنم مانده:
«پیش از آنکه بخواهی دیگران را بشناسی، بیگانهای را که در درونت زندگی میکند، کشف کن.»
با سپاس برای کلماتی که مثل آینهای روبهروی ما گذاشتی.

