فهرست مطالب
مقدمهی کتاب «وقتی بدن نه میگوید» (When the Body Says No) نوشتهی گابور ماته (Gabor Maté) بهطور کامل از جملات آغازین آن، بهویژه در مورد ارتباط میان ذهن و بدن، آغاز میشود. نویسنده در این مقدمه تأکید میکند که مردم همیشه بهطور غریزی میفهمیدند که ذهن و بدن از یکدیگر جدا نیستند. اما در دوران مدرن، این دو از هم جدا شدهاند و درک انسانها از روابط میان آنها اغلب دچار اختلال است. او این مسئله را به ضرر بشر میداند، زیرا بسیاری از مسائل جسمی انسانها ریشه در مشکلات عاطفی و روانی دارند که در زندگی روزمره نادیده گرفته میشوند.
گابور ماته در مقدمهی کتاب تأکید میکند که هدف اصلی او از نوشتن این کتاب، تقویت ارتباط بین دانش مدرن و حکمتهای قدیمی است که همیشه میدانستند که ذهن و بدن بهطور عمیق به هم وابستهاند. نویسنده میخواهد با استفاده از یافتههای علمی جدید، این ارتباط را دوباره روشن کند تا خوانندگان بفهمند که استرس و فشارهای روانی میتوانند باعث بروز بیماریهای جسمی شوند.
او در ادامه توضیح میدهد که این کتاب راهکارهایی برای درمان بیماریها به شکل سنتی ارائه نمیدهد. برعکس، هدف آن ایجاد تغییرات درونی در افراد است تا آنها بتوانند با درک بهتری از خودشان و جسمشان، فرآیند بهبودی را آغاز کنند. نویسنده اشاره میکند که این اثر در تلاش است تا خواننده را به درک عمیقتری از بدن خود و نحوهی واکنش آن به استرس هدایت کند. همچنین، او بر این نکته تأکید دارد که تنها از طریق تحول درونی است که افراد میتوانند به درمان واقعی و شفا دست یابند.
در این مقدمه، ماته همچنین به اهمیت آگاهی از هیجانات و تأثیرات آنها بر بدن اشاره میکند. او بر این باور است که بسیاری از بیماریها نتیجه سرکوب هیجانات و ناتوانی افراد در بیان احساساتشان است. در نهایت، او میگوید که این کتاب برای کسانی است که میخواهند از استرسهای نهان و فشاری که از تجربیات گذشته به آنها منتقل شده است، رهایی یابند و بهجای داروهای شیمیایی، از درک عمیقتر و شفابخش بدن خود بهره ببرند.
آغاز داستان: برقراری ارتباط میان ذهن و بدن
(Beginning of the Story: Establishing the Connection Between Mind and Body)
🔴 بسیاری از ما بهطور غریزی میدانیم که ذهن و بدن از هم جدا نیستند. با این حال، در دوران مدرن، انسانها این دو را از هم جدا کردهاند و این تفکیک باعث شده تا بسیاری از بیماریها و مشکلات جسمی بهراحتی بهوسیلهی پزشکی مدرن نادیده گرفته شوند. علم بهطور فزایندهای به این حقیقت پیبرده که استرسهای روانی، احساسات سرکوبشده و فشارهای ذهنی تأثیرات عمیقی بر سلامت جسمی دارند.
⚡ وقتی به بدن نگاه میکنیم، بهطور معمول تنها به ارگانها و سیستمهای فیزیکی آن توجه میکنیم، اما حقیقت این است که احساسات و استرسهای ذهنی میتوانند بهطور مستقیم بر عملکرد جسمی ما تأثیر بگذارند. این به این معنی است که همانطور که به مغز و اندامها توجه میکنیم، باید به احساسات و فشارهای روانی که در پس آنها قرار دارند نیز توجه داشته باشیم.
💡 در طول تاریخ، پزشکان و دانشمندان متوجه شدهاند که بین شرایط ذهنی و سلامت جسمی ارتباط نزدیکی وجود دارد. بدن انسان بهطور طبیعی در واکنش به استرس، فشار و حتی احساسات سرکوبشده دچار تغییرات میشود. وقتی فردی با استرس زیاد روبهرو میشود، سیستم عصبی و هورمونی بدن شروع به واکنش میکند و این تغییرات میتواند منجر به بروز مشکلات جسمی شود.
⚖️ بهعنوان مثال، مطالعات مختلف نشان میدهند که افرادی که بهطور مداوم استرس را تجربه میکنند، بیشتر در معرض بیماریهایی مانند فشار خون بالا، بیماریهای قلبی، مشکلات گوارشی و حتی سرطان قرار دارند. این نشاندهنده این است که استرس نهتنها بر وضعیت روانی فرد تأثیر میگذارد، بلکه میتواند تأثیرات شدیدی بر بدن و سلامت فیزیکی داشته باشد.
🔥 گابور ماته در این کتاب نشان میدهد که چگونه بدن ما در واقع بهنوعی زبان خاص خود را برای بیان استرس و مشکلات پنهان درون ما دارد. بدن هیچگاه قادر به پنهان کردن فشارهایی که بر آن وارد میشود نیست و بهطور ناخودآگاه این فشارها را بهصورت بیماریهای مختلف به نمایش میگذارد.
🌱 از این رو، نویسنده بر اهمیت توجه به علائم بدنی تأکید میکند. وقتی بدن علائمی مانند درد، خستگی مفرط، مشکلات گوارشی یا حتی اختلالات خواب را نشان میدهد، در واقع در حال ارسال پیامی به فرد است که باید جدی گرفته شود. این علائم تنها نشانههایی از مشکلات جسمی نیستند، بلکه بهعنوان پیامهایی از ذهن به بدن نیز عمل میکنند.
🔎 این ارتباط میان ذهن و بدن، بهویژه زمانی که احساسات سرکوبشده یا استرسهای روانی نادیده گرفته شوند، میتواند منجر به بیماریهای جدی شود. برای مثال، افرادی که از بیان احساسات خود میترسند یا برای حفظ رابطهای سالم دست به سرکوب احساسات خود میزنند، بیشتر از دیگران در معرض بیماریهای خودایمنی قرار دارند.
💬 در واقع، هرگاه فردی بهدلیل عدم توانایی در مدیریت استرس یا ابراز احساسات خود، فشار روانی را در بدن خود ذخیره کند، این فشار میتواند بهصورت بیماریهای مختلف، از جمله سرطان، بیماریهای قلبی، دیابت و دیگر اختلالات ظاهر شود. این نوع بیماریها نشاندهندهی یک روند پنهانی هستند که در آن، بدن برای مدتها احساسات و استرسهای فرد را ذخیره کرده است.
دختر کوچکی که هیچ وقت بد نبود
(The Little Girl Too Good to Be True)
🔴 در دنیای امروزی، بسیاری از ما زندگی پر از فشارها و مسئولیتها را تجربه میکنیم. این فشارها اغلب از دوران کودکی و یادگیریهای نادرست شروع میشوند، جایی که فرد یاد میگیرد که احساسات خود را نادیده بگیرد و تنها به نیازهای دیگران پاسخ دهد. این درست همان چیزی است که ماری، زن میانسالی که یکی از بیماران گابور ماته است، تجربه کرده بود.
⚡ ماری زن ظریفی بود که در دوران کودکی در شرایطی بسیار دشوار بزرگ شده بود. او در خانوادهای پر از خشونت و بیتوجهی بزرگ شد و بهطور ناخودآگاه یاد گرفته بود که احساسات خود را سرکوب کند تا بتواند از خود محافظت کند. او در شرایطی زندگی میکرد که بهطور دائم نیاز داشت تا مسئولیت احساسات و نیازهای دیگران را به دوش بکشد.
🌱 ماری برای بسیاری از سالها نتوانسته بود «نه» بگوید. او همیشه در تلاش بود تا دیگران را خوشحال کند و در این راه تمام نیازهای خود را نادیده میگرفت. این رفتار درونی باعث شد که احساسات و هیجانات او بهطور دائم سرکوب شود، بدون اینکه او حتی متوجه شود که این سرکوبها چگونه به بدنش آسیب میزنند.
🔥 پس از سالها زندگی در این شرایط، ماری با بیماری جدیای روبهرو شد: اسکلرودرما. این بیماری خودایمنی به این معنا است که سیستم ایمنی بدن به بافتهای خود حمله میکند و به آنها آسیب میزند.
⚖️ ماری نه تنها با بیماریهای فیزیکی دستوپنجه نرم میکرد، بلکه در درونش نیز با احساسات سرکوبشدهای روبهرو بود که هیچگاه فرصتی برای ابراز آنها پیدا نکرده بود. بدن او این احساسات سرکوبشده را در قالب بیماری به نمایش گذاشت. در واقع، ماری با بیماری اسکلرودرما با بدن خود به شکلی واکنش نشان داد که او هیچ وقت قادر به بیان احساساتش بهطور کلامی نبود.
💡 این داستان بهویژه نشان میدهد که چگونه سرکوب احساسات و فشارهای روانی میتوانند بر بدن تأثیر بگذارند. در بسیاری از موارد، این احساسات سرکوبشده در قالب بیماریهایی که شاید هیچ ربطی به استرسهای بیرونی نداشته باشند، خود را نشان میدهند. ماری بهواسطهی سرکوب احساساتش، بدون آگاهی از اینکه بدنش در حال واکنش به این فشارهاست، دچار بیماریهای خودایمنی شد.
🧠 ماته همچنین به این نکته اشاره میکند که در بسیاری از موارد، پزشکان و درمانگران، تنها به درمان علائم فیزیکی میپردازند و هیچ توجهی به زمینههای روانی و عاطفی بیماریها ندارند. این عدم توجه به ارتباط ذهن و بدن میتواند منجر به درمان نادرست و حتی تشدید بیماریها شود.
استرس و مهارتهای عاطفی
(Stress and Emotional Competence)
🔴 استرس بخش جداییناپذیر از زندگی همهی ما است. همهی انسانها، در هر سن و سالی، با استرسهایی روبهرو میشوند که ناشی از فشارهای اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی و شخصی است. اما چیزی که مهم است، نحوهی واکنش ما به این استرسهاست. برخی از افراد میتوانند با استرس کنار بیایند و آن را مدیریت کنند، در حالی که برخی دیگر در برابر آن تسلیم میشوند و این تسلیم شدن میتواند تأثیرات منفی بر جسم و روان آنها بگذارد.
⚡ یکی از دلایل اصلی این تفاوتها در واکنش به استرس، مهارتهای عاطفی است. افرادی که از مهارتهای عاطفی بالاتری برخوردارند، بهتر میتوانند احساسات خود را مدیریت کنند و در شرایط فشار، آرامش بیشتری داشته باشند. این مهارتها به افراد کمک میکنند تا نهتنها استرس را بهتر مدیریت کنند، بلکه ارتباطات سالمتری با دیگران برقرار کنند و به سلامت روانی و جسمی خود کمک کنند.
💡 زمانی که فرد قادر به مدیریت احساسات و استرسهای خود نباشد، بدنش به شکلی واکنش نشان میدهد که ممکن است حتی فرد متوجه آن نشود. این واکنشها میتوانند از فشار خون بالا تا مشکلات گوارشی، دردهای عضلانی، مشکلات خواب و در نهایت بیماریهای مزمن را شامل شوند.
🧠 مهارتهای عاطفی، شامل توانایی فرد در شناسایی و بیان احساسات خود، ایجاد مرزهای سالم در روابط، و یادگیری چگونگی مقابله با استرس بهطور موثر است. این مهارتها نهتنها به فرد کمک میکنند تا در برابر استرسهای روزمره مقاومتر باشد، بلکه باعث میشوند تا از تأثیرات منفی استرس بر جسم و روان کاسته شود.
⚖️ افراد فاقد مهارتهای عاطفی معمولاً در موقعیتهای استرسزا دچار مشکلات زیادی میشوند. آنها ممکن است احساسات خود را سرکوب کنند، بهجای مواجهه با آنها، آنها را نادیده بگیرند یا به گونهای با دیگران ارتباط برقرار کنند که فشارهای بیشتری به خودشان وارد کنند. در نهایت، این مشکلات میتوانند منجر به بروز بیماریهای جسمی شوند.
🔥 زمانی که فرد بهطور موثر احساسات خود را شناسایی و مدیریت میکند، میتواند در برابر استرسهای زندگی مقاومتر باشد و از بروز مشکلات جسمی ناشی از استرس جلوگیری کند.
🌱 در نهایت، نویسنده به این نکته تأکید میکند که بدن ما زبان خاص خود را دارد. اگر ما به این زبان توجه نکنیم و مهارتهای لازم برای مدیریت استرس و احساسات خود را یاد نگیریم، بدن ما از طریق بیماریها و مشکلات جسمی به ما هشدار خواهد داد. این هشدارها باید جدی گرفته شوند تا بتوانیم به یک زندگی سالمتر و شادتر دست یابیم.
زخمی که دیده نمیشود
(Buried Alive)
🔴 گاهی ریشهی عمیقترین بیماریها، در احساساتی دفنشده پنهان شدهاند. احساساتی که زمانی بیان نشدند، شنیده نشدند و بهجای عبور، در سکوت دفن شدند. این احساسات مثل زغالهایی نیمسوز در عمق روان باقی میمانند و گرمایی خاموش به بدن منتقل میکنند.
⚡ بدن فراموش نمیکند. آنچه ذهن سرکوب کرده، تن در حافظهی خود نگه میدارد. دردهایی که توضیحی برای آنها نیست، تنشهایی که بیدلیل ظاهر میشوند، اغلب صدای همان رنجهایی هستند که زمانی برای حفظ بقا خاموش شدند.
💡 در کودکی، وقتی امنیت در خطر است، احساسات قوی مانند خشم، ترس یا اندوه کنار گذاشته میشوند. این کنار گذاشتن برای بقا ضروری است، اما در بزرگسالی، همان احساسات پنهانشده همچنان در بدن فعال هستند.
🧠 هنگامی که بیان احساسات خطرناک تلقی شود، بدن شروع به حمل آنها میکند. این حمل مداوم، بدن را خسته و ضعیف میکند. واکنشهای ایمنی بههم میریزد، هورمونها دچار اختلال میشوند، و بافتها و اندامها تحت فشار قرار میگیرند.
🌱 دردهای جسمی بدون علت مشخص، اختلالات گوارشی، تنشهای عضلانی یا حتی بیماریهای خودایمنی، اغلب نتیجهی فریادهایی هستند که هرگز شنیده نشدند.
🔥 وقتی هیچکس نپرسد «چه احساسی داری؟»، بدن خودش راهی برای بیان آن احساس پیدا میکند.
همیشه کافی نبودم
(Never Good Enough)
🔴 نیاز به تأیید، وقتی به وسواس تبدیل شود، بهآرامی سلامتی را میفرساید. برخی افراد از کودکی یاد میگیرند که فقط وقتی ارزش دارند که کامل، بیخطا و فداکار باشند. آنچه نادیده میماند، خودِ واقعی آنهاست.
⚡ در پس بسیاری از بیماریهای مزمن، ردپای یک باور همیشگی دیده میشود: «به اندازه کافی خوب نیستم». این باور به شکل یک فشار دائمی برای بهتر بودن، بیشتر تلاش کردن و بیشتر مراقبت کردن از دیگران ظاهر میشود، بدون آنکه جایی برای نیازهای خود باقی بماند.
🧠 این الگو از دوران کودکی شکل میگیرد. کودکانی که تنها در صورت آرام بودن، مهربان بودن یا مفید بودن مورد محبت قرار میگیرند، در بزرگسالی یاد میگیرند که احساسات منفی را انکار کنند. خشم، نیاز، خستگی یا ضعف جایی برای بروز ندارد.
💡 سکوت و فداکاری دائمی، بدن را در وضعیت اضطراب مزمن نگه میدارد. سیستم ایمنی حساستر میشود، هورمونها از تعادل خارج میشوند و سلولها تحت فشار قرار میگیرند. این حالت مزمن میتواند منجر به بیماریهایی مثل فیبرومیالژیا، روماتیسم، یا اختلالات گوارشی شود.
⚖️ تلاشی بیپایان برای راضی نگهداشتن دیگران، در نهایت به جسم آسیب میزند. حتی وقتی فرد موفق، محترم یا محبوب بهنظر میرسد، در درون او اضطرابی همیشگی حضور دارد.
🔥 خستگیهایی که درمان نمیشوند، دردهایی که توضیحی برای آنها وجود ندارد، اغلب نشانههایی هستند از اینکه شخصی سالها خود را نادیده گرفته است.
🌱 پذیرش این واقعیت که «همینطور که هستم، کافیام»، نهتنها روح را آرام میکند، بلکه به بدن اجازه بازسازی و شفا میدهد.
وقتی مرزها گم میشوند
(You Are Part of This Too, Mom)
🔴 وقتی مرز میان «من» و «دیگری» روشن نباشد، بدن هزینهی این تاریکی را پرداخت میکند. بسیاری از افراد از همان کودکی یاد میگیرند که احساسات و نیازهای دیگران از آنها مهمتر است. آنچه در ظاهر، همدلی یا فداکاری بهنظر میرسد، در عمق، انکار خود است.
⚡ مرز نداشتن یعنی ناتوانی در گفتن نه، حتی در شرایطی که بدن فریاد میزند. این ناتوانی اغلب در روابط خانوادگی، بهویژه میان مادر و فرزند، ریشه دارد. وقتی کودک باید احساسات مادر را پیشبینی کند، مراقب او باشد، یا بار عاطفیاش را حمل کند، یاد میگیرد که خودش نباشد.
🧠 در چنین الگوهایی، فرزند نهتنها نقش خود را ایفا نمیکند، بلکه بخشی از روان والد را نیز بر دوش میکشد. این رابطه نابرابر و ناپخته، در بزرگسالی به شکل اضطراب، افسردگی یا بیماریهای خودایمنی بروز میکند.
💡 شخصی که همیشه مراقب دیگران بوده، حتی زمانی که بیمار میشود، باز هم از دیگران مراقبت میکند. حتی در بستر بیماری، نگران است که مبادا کسی ناراحت شود یا تحت فشار قرار بگیرد. این سبک عاطفی، بدن را از توان تهی میکند.
⚖️ نبود مرز سالم باعث میشود که فرد همیشه در حالت آمادهباش باشد. هیچ فرصتی برای رها شدن، نفس کشیدن یا بازسازی باقی نمیماند. سیستم عصبی هیچگاه استراحت نمیکند و بدن در چرخهی استرس باقی میماند.
🔥 فشار همیشگی برای حفظ آرامش دیگران، خود را به شکل التهاب، دردهای مزمن، تنگی نفس یا اختلالات ایمنی نشان میدهد.
🌱 ترس از ناراحت کردن دیگران، نباید به بهای نابودی خویش تمام شود. «نه» گفتن، اگر از درون بیاید، نه خشونت است و نه بیاحترامی، بلکه شکلی از مراقبت اصیل از خود است.
تنهایی پنهان در نقاب مراقبت
(The False Self and the Cost of Survival)
🔴 گاهی فرد آنقدر نقش «قوی بودن» و «همیشه در دسترس بودن» را بازی میکند که فراموش میشود پشت این نقش، انسانی با نیازها و رنجهای پنهان ایستاده است. آنچه از بیرون بهعنوان مهر و دلسوزی بیپایان دیده میشود، در درون میتواند نوعی انکار مزمن خود باشد.
⚡ مراقبت افراطی از دیگران، اغلب زادهی ناتوانی در مراقبت از خود است. فردی که از کودکی آموخته خواستههایش را نادیده بگیرد تا عشق و امنیت بهدست آورد، در بزرگسالی نیز همان الگو را ادامه میدهد. نتیجه، بدنی خسته، ذهنی مضطرب و روانی فرسوده است.
🧠 نقشی که فرد برای بقا انتخاب کرده، با خودِ واقعیاش تفاوت دارد. این «خودِ جعلی» برای حفظ رابطه، برای بقا در محیط پرتنش، برای دریافت پذیرش، سالها دوام میآورد، اما بالاخره روزی بدن در برابر آن واکنش نشان میدهد.
💡 درد مزمن، التهاب، خستگی دائمی یا حتی سرطان، میتوانند پژواکهای جسمیِ یک «خودِ سرکوبشده» باشند. وقتی فرد دیگر نمیتواند نقش همیشگی را ادامه دهد، بدن جای او اعتراض میکند.
⚖️ بیماری تنها نشانهی اختلال در عملکرد فیزیولوژیک نیست، بلکه میتواند نماد یک خستگی عمیق از ایفای نقشی تحمیلی باشد. بسیاری از افرادی که دچار بیماریهای مزمن شدهاند، سالها احساس کردهاند که نمیتوانند خودِ واقعیشان را زندگی کنند.
🔥 ترس از طرد شدن یا از دست دادن رابطه، آنقدر عمیق است که فرد تمام عمر در تلاش است تا دیگران را خوشحال نگه دارد. این خوشحال نگه داشتن، اگر از سر اجبار باشد، بالاخره بدن را به مرز فروپاشی میکشاند.
🌱 رهایی از بیماری، تنها در مصرف دارو یا درمان فیزیکی نیست؛ نقطهی آغاز آن، بازگشت به خویشتن و دست کشیدن از نقشی است که دیگر کار نمیکند.
صدایی که خاموش ماند
(The Pressure to Be Nice)
🔴 مهربان بودن، اگر از عمق بیاید، یک موهبت است؛ اما وقتی تبدیل به وظیفهای ناخودآگاه شود، به فشاری مداوم بدل میشود. بسیاری از افراد، بهویژه در محیطهای خانوادگی و اجتماعی، یاد گرفتهاند که همیشه باید خوشاخلاق، فهمیده و بیاشکال باشند. حتی وقتی خشمگین، غمگین یا خستهاند، لبخند میزنند.
⚡ ناتوانی در بروز احساسات ناخوشایند، بهویژه خشم، بدن را در حالت تنش مزمن نگه میدارد. عضلات سفت میشوند، فشار خون بالا میرود، تنفس سطحی میشود و سیستم ایمنی تضعیف میشود. این واکنشها، اگر سالها ادامه یابد، به بیماری ختم میشود.
💡 افراد خوشبرخوردی که همیشه سعی میکنند دیگران را راضی نگه دارند، اغلب بیشترین فشار را تحمل میکنند. از بیرون آرام هستند، اما در درون آشفته. احساسات انباشتهشده، راهی برای خروج پیدا نمیکنند و سرانجام بهسوی بدن بازمیگردند.
🧠 این «خوب بودن اجباری» معمولاً از کودکی شکل میگیرد. کودکانی که برای دریافت محبت باید آرام، مودب، و بینیاز باشند، یاد میگیرند که احساسات خود را پنهان کنند. در بزرگسالی، همین الگو ادامه پیدا میکند، اما بدن دیگر تاب نمیآورد.
⚖️ خشم سرکوبشده یکی از رایجترین ریشههای بیماریهای خودایمنی است. نه بهخاطر خودِ خشم، بلکه بهخاطر انکار مداوم آن. وقتی احساسات طبیعی سرکوب میشوند، بدن علیه خود وارد عمل میشود.
🔥 هیچکس نمیتواند همیشه خوب باشد، بدون اینکه بهایی سنگین پرداخت کند. آنچه بهظاهر مهربانی است، اگر بدون آگاهی و انتخاب باشد، در حقیقت نوعی خشونت خاموش نسبت به خود است.
🌱 راه رهایی از این فشار، نه در تبدیل شدن به فردی سرد و بیتفاوت، بلکه در آموختن صداقت عاطفی است. مهربانی واقعی از جایی میآید که فرد اجازه دارد احساسات مختلف را تجربه و بیان کند، بدون ترس از طرد یا بیارزشی.
بازگشت به خویشتن
(Returning to Self)
🔴 گاهی بدن با زبان بیماری میگوید چیزی درست نیست؛ نه بهدلیل نقص، بلکه بهخاطر نادیده گرفته شدن. سالها تلاش برای راضی نگه داشتن دیگران، سکوت در برابر احساسات، ایفای نقشهایی که هرگز از دل برنخاستهاند، جسم را فرسوده و روان را خاموش میکند
⚡ مسیر شفا از جایی آغاز میشود که فرد تصمیم میگیرد شنیدن صدای درون را دوباره تمرین کند. تمرینی دشوار اما ممکن. بدن، تا سالها پیام فرستاده، اما این پیامها پشت مشغلهها، ترسها و الگوهای قدیمی دفن شدهاند.
💡 آنچه به ظاهر یک بیماری است، میتواند نقطهی آغازی باشد برای نوعی بیداری. فرصتی برای بازنگری در سبک زندگی، روابط، خواستهها و ارزشها. بیماری نه مجازات است، نه تصادف؛ گاهی دعوتی است به زندگی اصیلتر.
🧠 این بازگشت به خویشتن، نیازمند شجاعت است. شجاعت برای نه گفتن، برای متوقف کردن فداکاریهای بیپایان، برای بیان خشم، اندوه، ترس و حتی شادی. نه گفتنی که در بطن خود، یک آری است: آری به خویشتن.
⚖️ بدن فقط از طریق دارو یا درمانهای پزشکی التیام نمییابد. شفا زمانی آغاز میشود که فرد از جنگ با خود دست بکشد و با درونش صلح کند. وقتی نیازها به رسمیت شناخته میشوند و احساسات مجال ابراز پیدا میکنند، بدن نیز آرامتر نفس میکشد.
🔥 پذیرش، برخلاف آنچه بسیاری تصور میکنند، بهمعنای تسلیم نیست. پذیرش، شناخت حقیقت است و حرکت از همانجا که اکنون ایستادهایم، نه از جایی که باید باشیم.
🌱 انسان، وقتی خودش باشد، زندهتر است. زندهبودن نه فقط در زدن قلب یا حرکت اندامها، بلکه در توانایی حس کردن، صادق بودن و انتخاب کردن است. بازگشت به خویشتن، یعنی یادگیری دوبارهی این زیستن.
کتاب پیشنهادی:

